سه‌شنبه 22 مهر 1404

ادبیات وقیحانه ترامپ در شرم الشیخ / حملات تند اصلاح‌طلبان به عراقچی / بازگشت همتی

وب‌گاه الف مشاهده در مرجع
ادبیات وقیحانه ترامپ در شرم الشیخ / حملات تند اصلاح‌طلبان به عراقچی / بازگشت همتی

هر روز اخبار فراوانی در رسانه‌ها منتشر می‌شود که دنبال‌کردن آن‌ها حتی برای آنانی که اهل مطالعه اخبار هستند کار دشواری است. بسته خبری تحلیلی «الف» با رصد اخبار، رویدادهای مهم و همچنین تحلیل‌های صورت‌گرفته، مخاطبان خود را از مهم‌ترین وقایع روز آگاه می‌کند.

حملات تند اصلاح‌طلبان به عراقچی

شرکت‌نکردن ایران در اجلاس شرم‌الشیخ و اظهارات وزیر خارجه در ارتباط با دلایل عدم حضور در این نشست، موجب وارد‌شدن موجی از هجمه‌ها توسط اصلاح‌طلبان به عباس عراقچی شده است. وزیر خارجه در پاسخ به دعوت مصر برای حضور در نشست شرم‌الشیخ گفته بود: «ایران از دعوت رییس جمهور سیسی برای حضور در نشست شرم‌الشیخ سپاس‌گزار است. با وجود تمایل به تعاملات دیپلماتیک، نه رییس‌جمهور پزشکیان و نه من نمی‌توانیم با کسانی وارد تعامل شویم که به مردم ایران حمله کرده‌اند و همچنان ما را تهدید و تحریم می‌کنند».

آنچه در شرم الشیخ گذشت جز تحقیر شرکت کنندگان توسط ترامپ حاصلی نداشت و کارشناسان تصمیم ایران را ستودند.

اما عباس عبدی در انتقاد به موضع عراقچی در روزنامه هم‌میهن نوشت:

«ابتدا تصور می‌شد که منطق دقیق و متینی پشت این رد دعوت وجود دارد؛ ولی توضیحات آقای عراقچی نشان داد که نه‌تنها منطق دیپلماتیک از ادبیات وزارت متبوع غیب شده است، بلکه دلایل مطرح‌شده کمتر کسی را می‌تواند قانع کند. اولین استدلال ایشان چنین است: با وجود تمایل به تعاملات دیپلماتیک، نه رئیس‌جمهور پزشکیان و نه من، نمی‌توانیم با کسانی وارد تعامل شویم که به مردم ایران حمله کرده‌اند و همچنان ما را تهدید و تحریم می‌کنند. اگر چنین است، چرا در سازمان ملل دنبال نشست و ملاقات با آنان بودید؟ آیا این گزاره، به معنای نقد رفتار فلسطینیان هم هست که می‌نشینند و برای حل مسئله و جنگ تعامل می‌کنند؟ به‌علاوه، آیا می‌خواهید تا ابدالدهر گفت‌وگو و تعامل نکنید؟ سپس نوشته‌اند: ایران همواره نیرویی کلیدی برای صلح در منطقه بوده و خواهد بود. اگر ممکن است، توضیح داده شود که در غیاب حضور در چنین نشست‌هایی، مصداق این نقش مهم در کجا متجلی می‌شود؟ آیا ایران توانست در سوریه و لبنان اقدامی که معرف این ادعا باشد، انجام دهد؟ یا منتظر ماندیم که دیگران برای آنجا تعیین‌تکلیف کردند؟»

سایت عصر ایران هم طی یادداشتی به قلم مهرداد خدیر نوشت:

«فارغ از درستی رفتن یا نرفتن به نظر می‌رسد نه توجیه وزیر و نه سخن‌گوی او قابل قبول نیست. چرا که همین رییس جمهور سیسی که عراقچی از او تشکر می‌کنند مطابق ادبیات دیپلماتیک قبلی ما به خاطر استمرار قرارداد کمپ دیوید و کشتار اخوان‌المسلمین شایان سرزنش است نه سپاس و هنوز رابطه سیاسی خود را هم رسما از سر نگرفته‌ایم! جدای این نخواسته بودند با کسی یا کسانی وارد تعامل شویم بلکه گفتند بیایید و پایان جنگ را نظاره کنید.

بامزه‌تر از خود وزیر توجیه آقای بقایی سخنگوست که گفته‌اند: بازیگری در تحولات منطقه‌ای با مشارکت فیزیکی و یا عدم مشارکت در رویداد شکل نمی‌گیرد. خوب است بفرمایند اگر بازیگری در تحولات منطقه‌ای نه با مشارکت فیزیکی شکل می‌گیرد و نه با مشارکت نکردن پس دقیقا با چی شکل می‌گیرد؟ با بیانیه‌های تکراری؟ با تکذیب‌های ایشان یا شاید با حضور وزیر در مراسم پیش‌کسوت تیم فوتبال؟! آقای عراقچی البته سخنان خوبی هم بیان کرده از جمله گفته فلسطینیان کاملاً محق‌اند حق اساسی تعیین سرنوشت خود را به دست آورند و همه کشور‌ها بیش از هر زمان دیگری وظیفه دارند در حمایت از این خواسته قانونی و مشروع به آنان کمک کنند و نیز این که ایران به دنبال جنگ‌های بی‌پایان نیست، به‌ویژه به هزینه متحدان ادعایی، بلکه در پی صلح پایدار، شکوفایی و همکاری است.

با این همه ذهنیتی که در افکار عمومی شکل گرفته دو موضوع است: اول این که اگر اختیار دست خود عراقچی بود بعید نبود به شرم‌الشیخ برود. این همه جا می‌رود این جا هم روی همه آنها و صرف حضور هم به معنی تأیید تمام محتوا نیست و می‌توانستند بگویند به درخواست طرف‌های فلسطینی قبول کرده‌اند. بنا براین لابد اجازه نداشته و نرفته. دوم این که ایران انگار کاسه داغ‌تر از آش است و در حالی که حماس هم کوتاه آمده ما ول‌کن نیستیم. قبلا توجیه این بود که ساف (‌دولت خودگردان و میراث عرفات) همه فلسطین نیستند و حماس (‌حرکت مقاوم اسلامی) را هم باید لحاظ کرد.

حالا که دیگر این توجیه هم وجود ندارد جناب عراقچی به تهدید و تحریم ربط داده. خوب، میهمانی فدایت شوم که نمی‌رفتی به خاطر کاهش همین تهدیدات و تحریم‌ها بود دیگر. پس دو انتظار از رفتار و گفتار آقای وزیر خارجه بود که با این توضیحات برآورده نشده. در رفتار نشان دهد کاسه داغ‌تر از آش نیستیم و در گفتار می‌گفت اجازه نداشتم یا اگر کسر شأن بود صریح و محکم می‌گفتند در شویی که ترامپ ترتیب داده شرکت نمی‌کنیم».

******

ادبیات وقیحانه ترامپ و سرشکستگی دوباره غربگرایان ایران

روزنامه کیهان نوشت:

کمتر از 24 ساعت پس از آنکه عناصر غربگرا در اقدامی زنجیره‌ای خواستار حضور در نشست شرم‌الشیخ و استفاده از فرصت مذاکره با آمریکا شدند، ترامپ با ادبیاتی موهن درباره ایران سخن گفت. عناصر غربگرا ادعا می‌کردند که آقای پزشکیان نباید فرصت حضور در نشست شرم‌الشیخ و ملاقات با ترامپ را از دست بدهد. اما چند ساعت پس از این داستان‌سرایی‌ها، ترامپ از سوی نتانیاهو مورد استقبال گرم قرار گرفت. نتانیاهو در حضور ترامپ و با تمجید از اقدامات تروریستی وی گفت: «کشتن قاسم سلیمانی، معمار مرگ، موازنه قدرت در جهان را تغییر داد».

نتانیاهو افزود: «از تصمیم ترامپ برای آغاز عملیات چکش نیمه شب (شروع جنگ 12 روزه) تشکر می‌کنم چون واقعاً ایرانی‌ها بعد از نیمه شب کوبیده شدند. به لطف ترامپ برنامه هسته‌ای و موشک‌های بالستیک ایران دود شد و به عقب افتاد با کمک ترامپ ما توانستیم دست‌های ایران را در منطقه قطع کنیم».

ادبیات ترامپ در این ملاقات در کنست هم وقاحت این شریک جنایات رژیم صهیونیستی را نشان می‌دهد. او گفت: «با وجود آنکه رژیم ایران عامل مرگ و ویرانی‌های بسیاری در خاورمیانه بوده است، ما همچنان دست دوستی و همکاری را به سوی ایران دراز می‌کنیم. عالی خواهد بود اگر بتوانیم با ایران توافق صلحی امضا کنیم. ایرانی‌ها آنها خسته شده‌اند، می‌خواهند زنده بمانند. آنها هیچ کاری را شروع نمی‌کنند. دست دوستی و همکاری همیشه به روی ایران باز است، اسرائیل دست دوستی خود را به سوی ایران دراز کند! ایران دست از تهدید همسایگان بردارد، از تأمین مالی گروه‌های مسلح نیابتی دست بکشد و در نهایت حق موجودیت اسرائیل را به رسمیت بشناسد. آن‌ها باید این کار را انجام دهند. ما آماده‌ایم هر وقت شما آماده باشید و این بهترین تصمیمی خواهد بود که ایران تاکنون گرفته است».

با عنایت به همدستی آشکار ترامپ و نتانیاهو در زنجیره‌ای از جنایات تروریستی (از ترور سردار سلیمانی تا جنگ 12 روزه اخیر) و استفاده مشترک آنها از مذاکره به عنوان پوششی فریبکارانه برای حمله به ایران، باید بررسی کرد که برخی عناصر سیاسی و رسانه‌ای چرا در نقش کارچاق‌کن ترامپ ظاهر شده‌اند؟! این نکته هم گفتنی است که ترامپ و نتانیاهو با وجود هارت و هورت فراوان، از اقتدار ایران خبر دارند و به همین علت هم بود که پس از مغلوبه شدن پروژه حمله به ایران و دریافت ضربات کمرشکن، خواستار آتش‌بس شدند. او روز دوازدهم جنگ و قبل از اعلام آتش‌بس گفته بود: «اسرائیل ضربه خیلی سختی خورد. خصوصاً در روزهای آخر، اسرائیل واقعاً ضربه سختی خورد. وای پسر، اون موشک‌های بالستیک خیلی از ساختمان‌ها رو نابود کردند».

******

هر فرصتی مغتنم نیست! 

روزنامه جوان نوشت:

غلامحسین کرباسچی، فعال سیاسی اصلاح‌طلب، پیرامون اینکه دولت حاضر به شرکت در نشست شرم‌الشیخ نشده ترامپ را با صدام مقایسه کرده و پرسیده است: «صدام بیشتر حمله و جنایت نکرد؟ زینب (ع) در مجلس ابن زیاد نرفت و رسواش نکرد؟» او به وزیر خارجه گفته «شما می‌رفتید افشاگری می‌کردید و مظلومیت ملت ایران را فریاد می‌زدید. بهتر نبود؟»

اینکه صدام و ترامپ با ملت ایران چه کردند، نیازمند تهیه سیاهه‌ای از اقدامات جنایتکارانه آنها علیه ملت ایران است که البته موضوع این نوشته نیست و صدالبته این قیاس از اساس مغالطه‌ای آشکار است. اما برای آنها که همواره نه خدا که دل در گرو «کدخدا» دارند، هر فرصتی ولو به قیمت تحقیر ملی مغتنم است! همان کدخدایی که وقتی توافق برجام را پاره کرد و «مزاحم» نامیده شد که با خروجش مشکلات حل خواهد شد و نشد؛ و ایضاً همان ترامپی که هنگام مذاکره نماینده‌اش با ایران در عمان، دستور حمله رژیم صهیونیستی به ایران را صادر کرد و هزاران نفر از ایرانیان را به خاک و خون کشید و خود هم به این معرکه ماجراجویانه پیوست.

آیا نشنیدید که روزگذشته در پارلمان رژیم صهیونیستی چگونه از موضع خودشیفتگی و تبختر، علیه جمهوری اسلامی ایران موضع گرفت؟ رفتار زینبی رئیس‌جمهور یا وزیرخارجه‌اش همان بود که در صحن سازمان ملل و در مقابل میلیون‌ها بیننده تلویزیونی، امریکا و رژیم صهیونیستی را به چالش کشیدند و بسیاری از هیئت‌های نمایندگی کشورها، هنگام سخنرانی نخست وزیر رژیم صهیونیستی، صحن سازمان ملل را به نشانه اعتراض و بی‌اعتنایی به او ترک کردند. با این حال باید از کرباسچی‌ها پرسید، آیا صدام از جهت قدرت، جایگاه جهانی و مطالبه با ترامپ قابل مقایسه است؟ اکنون قطعنامه‌ای به نفع ما درجریان است؟ صدام در پایان جنگ تحمیلی هیچ مطالبه‌ای از ایران نکرد و قبل از هر مذاکره‌ای اسرا را آزاد کرد و در نامه رسمی حق ما در اروند را به رسمیت شناخت. آیا صدام گفت ایران باید تسلیم شود؟ مذاکرات هم غیر مستقیم - با سازمان ملل - بود. با خود صدام هم نبود. آیا فریاد مظلومیت مردم ایران را با رفتن فیزیکی به گوش می‌رسانند (مثل 1400 سال پیش در شام).

آقای کرباسچی، شما به عنوان یک فعال سیاسی که سلسله‌ای از روزنامه‌ها در اختیار داشته و دارید، برای رساندن پیام مظلومیت ملت ایران به عنوان یک رسالت حرفه‌ای چه کرده‌اید؟ آیا همچنان علاقه‌مندی لوگوی روزنامه‌ات را با رنگ کراوات و پوشش فلان دیپلمات غربی ست کنی؟ آیا شد یک بار با رفتار زینبی مورد ادعای خود، مناسبات ظالمانه غرب و اربابان غربی را به چالش بکشید؟ آیا نمی‌دانید شرم الشیخ قرار است صحنه صلح تحمیلی امریکا به دولت‌های اسلامی منطقه باشد، نشنیدید ترامپ در سخنرانی دیروزش چگونه سران عربی را به تمسخر گرفت؟ آیا انتظار داشتید در نشست شرم الشیخ منافع ایران و منطقه تأمین شود که این‌گونه برای حضور در آن غش و ضعف می‌روید؟ آیا انتظار داشتید پزشکیان شریک کسانی باشد که پرچم صلح‌طلبی را به گردن ترامپ می‌اندازند؟ تا او را قهرمان صلح کند؟ اف بر این وادادگی و روشنفکری بیمار. بگذارید سالگرد 68 هزار شهید فلسطینی و 1100 شهید ایرانی سپری شود، بعد با مدال صلح ترامپ همراهی کنید!

******

آیا برخی می‌خواهند نقش گورباچف را بازی کنند؟

محمد جواد ظریف اخیراً طی اظهاراتی مدعی شده: «موشک مهم است اما مردم مهم‌تر هستند». این اظهارات واکنش‌های متعددی را در فضای رسانه‌ای به دنبال داشت و پس از مطرح‌شدن انتقادات به سخنان ظریف، روزنامه اصلاح‌طلب هم‌میهن در دفاع از سخنان ظریف نوشت: «کسانی که به حرف‌های ظریف در باره موشک انتقاد می‌کنند، نمی‌دانند موشک‌های اتحاد جماهیر شوروی نتوانست از فروپاشی‌اش جلوگیری کند؟»

روزنامه سیاست‌روز در واکنش به یادداشت روزنامه هم‌میهن و دفاع این رسانه از اظهارات ظریف نوشت:

«باید ببینیم که اتحاد جماهیر شوروی چرا از هم فروپاشید. به این نکته مهم باید توجه داشته باشیم که پیش از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، حضرت امام (ره) این واقعه را پیش بینی کرده بود. حضرت امام (ره) در نامه به گورباچف آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی چنین نوشته بود؛ «جناب آقای گورباچف، برای همه روشن است که از این پس کمونیسم را باید در موزه‌های تاریخ سیاسی جهان جستجو کرد؛ چرا که مارکسیسم جوابگوی هیچ نیازی از نیازهای واقعی انسان نیست.»

با وجود این هشدارها و پیش بینی‌ها، اما گورباچف به آنچه که باید عمل نکرد و خود را در دامن آمریکا و غرب انداخت. یکی از مهمترین عوامل فروپاشی شوروی سیاست‌های میخائیل گورباچف بود. آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی با برنامه‌هایی که از سوی غرب به او دیکته شده بود راه فروپاشی را هموارتر کرد در کنار آن حضور یلتسین رئیس جمهور شوروی نیز مزید بر علت شد، هر چند کمونیسم خود در مسیر فروپاشی قرار داشت اما آمریکا این راه را برای نابودی و تجزیه شوروی مهیا ساخت. میخائیل گورباچف، آخرین رهبر شوروی از سال 1985، به ظاهر با هدف نجات نظام کمونیستی دست به دو اصلاحات بزرگ گلاسنوست و پروستریکا زد که جایگزینی برای آن از سوی گورباچف جز سرمایه داری غربی در نظر گرفته نشده بود باعث سرعت بیشتر فروپاشی شد. به واقع گورباچف با تبعیت از آمریکا و توصیه‌ها و نسخه‌هایی که ایالات متحده تجویز می‌کرد هدف آمریکا برای نابودی یک رقیب بزرگ و قدرتمند را راحت کرد.

ایجاد دوگانه، تقابل و تضاد بین توانمندی موشکی و مردم که از سوی محمد جواد ظریف پیگیری می‌شود و رسانه‌های همسو نیز به آن دامن می‌زنند، چه هدفی را دنبال می‌کند جز آن که به تضعیف ایران می‌انجامد؟ دنیای امروز دنیای اقتدار است، دنیای موشک است که بخش مهمی از آن را توان نظامی تشکیل می‌دهد که استقلال سیاسی و اقتصادی کشورها را محقق می‌سازد و در این میان اراده دولتمردان نیاز است تا از این امنیت ایجاد شده برای بهره گیری از ظرفیت‌های داخلی و توان خارجی برای حل مشکلات کشور بهره گیرند و دست از رویاپردازی حل مشکلات با دل بستن به سلطه گرانی که هیچ پایبندی به تعهداتشان ندارند، بردارند.

تاریخ را درست به مردم بازگو کنید، فروپاشی شوروی ربطی به موشک نداشت. غش کردن گورباچف در دامن آمریکا عامل اصلی فروپاشی بود. آیا برخی می‌خواهند نقش گورباچف را در ایران بازی کنند؟»

******

چرا شمخانی پرونده هواپیمای اوکراینی را باز کرد؟

روزنامه سازندگی نوشت:

پس از گذشت حدود 6 سال از سقوط تلخ هواپیمای اوکراینی در آسمان تهران، روایت تازه‌ای از چگونگی مطلع شدن حسن روحانی، رئیس‌جمهور وقت از حادثه از زبان علی شمخانی، دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی منتشر شده است؛ روایتی که در ظاهر قصد روشنگری دارد اما در عمل بیشتر به بازتعریف یک پرونده بسته می‌ماند. شمخانی در سخنان اخیر خود مدعی شده است که حسن روحانی، رئیس‌جمهور وقت از همان ساعات اولیه از ماجرا آگاه بوده و با وجود این اطلاع سه روز سکوت کرده تا شورای عالی امنیت ملی تصمیم به اطلاع‌رسانی بگیرد. در مقابل، محمود واعظی، رئیس دفتر روحانی، در شرح آن روزها گفته است که «رئیس‌جمهور صبح جمعه از حادثه باخبر شد و همان روز دستور داد، حقیقت هرچه سریع‌تر اعلام شود».

نکته پرسش‌برانگیز، زمان انتشار این سخنان است. چرا شمخانی با وجود گذشت سال‌ها از آن حادثه، اکنون تصمیم گرفته، جزئیاتی را مطرح کند که می‌داند بازتاب سنگینی خواهد داشت؟ پاسخ احتمالی را باید در شرایط کنونی سیاست داخلی جست‌وجو کرد. در ماه‌های اخیر، فضای سیاسی کشور شاهد بازآرایی قدرت میان جناح‌های مختلف بوده و شمخانی نیز پس از کناره‌گیری از دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی در موقعیتی تازه قرار گرفته است. طرح چنین روایتی می‌تواند در ظاهر نوعی روشن‌سازی تاریخی تلقی شود اما در عمل، نشانه‌ای از یک جابه‌جایی روایی است؛ تلاشی برای کاستن از بار مسئولیت نهادی که در آن زمان تحت ریاست او بوده است.

حادثه سقوط هواپیمای اوکراینی فقط یک تراژدی انسانی نبود؛ آزمونی برای صداقت و شفافیت ساختار تصمیم‌گیری کشور بود. سه روز تأخیر در اعلام علت واقعی سقوط به اعتماد عمومی ضربه‌ای سنگین وارد کرد. در آن مقطع، شورای عالی امنیت ملی، ستاد کل نیروهای مسلح و دولت هر کدام نقش و مسئولیتی در روند اطلاع‌رسانی داشتند. اگر اکنون یکی از ارکان آن شورا می‌گوید، رئیس‌جمهور از روز نخست در جریان بوده، معنایش این است که تصمیم به تأخیر، تصمیمی جمعی و در سطح کلان بوده است. روایت شمخانی در واقع حلقه‌ای از همان چرخه قدیمی انتقال مسئولیت است؛ چرخه‌ای که هر بار در مواجهه با بحران‌ها تکرار می‌شود و در نهایت، پاسخ روشنی به افکار عمومی نمی‌دهد. شمخانی در روایتش کوشیده است تا با تمرکز بر نقش روحانی، خود را از بار آن تصمیم سنگین جدا کند، در حالی که جایگاه حقوقی او در همان زمان به هیچ‌وجه این امکان را نمی‌داد.

سکوت سه روزه پس از سقوط هواپیمای اوکراینی به یکی از مباحث ماندگار تاریخ سیاسی ایران بدل شد. در آن سه روز، دولت و رسانه‌های رسمی تلاش کردند، فرضیه نقص فنی را تقویت کنند، در حالی که بسیاری از خانواده‌های قربانیان و کارشناسان مستقل، نشانه‌هایی از اصابت موشک را مطرح می‌کردند. وقتی در نهایت سپاه مسئولیت شلیک را پذیرفت، افکار عمومی نه‌فقط از خطای انسانی بلکه از پنهان‌کاری سیستماتیک خشمگین شد. حالا روایت تازه شمخانی با بیان اینکه روحانی از ابتدا از واقعیت باخبر بوده عملا آن خشم را دوباره زنده می‌کند و گویی می‌خواهد نشان دهد، بی‌اعتمادی آن روزها بی‌دلیل هم نبوده است. اما در این میان غایب بزرگ ماجرا همچنان خود شمخانی است، کسی که باید توضیح دهد در جایگاه دبیری نهادی که مسئول امنیت ملی کشور است، چه نقشی در تصمیم‌سازی یا تأخیر اطلاع‌رسانی داشته است.

******

بازگشت همتی؟

سایت رجانیوز نوشت:

شنیده‌ها حاکی از آن است که پزشکیان قصد دارد مهدی سنایی و عبدالناصر همتی را به‌عنوان سفرای جمهوری اسلامی در روسیه و ایتالیا منصوب کند. انتشار این خبر در حالی صورت گرفته است که سنایی یک دوره شش ساله سفارت روسیه را در کارنامه خود دارد.

علی‌رغم آن‌که مشخص نیست پس از سنایی چه کسی جایگزین او در معاونت سیاسی ریاست جمهوری خواهد شد؛ اما پرسش اصلی این‌جاست که او با اتکا به چه دستاوردی در مدت زمانی طولانی سفارت خود در مسکو برای بار دوم به این سمت منصوب خواهد شد؟ به استناد آمار، دوره 8 ساله ریاست جمهوری حسن روحانی از ضعیف‌ترین مقاطع زمانی روابط میان تهران - مسکو ارزیابی می‌شود و مشخص نیست که مهدی سنایی بعنوان متولی سابق سفارت ایران در این کشور قرار است چه تحولی در روابط دوجانبه با روسیه ایجاد کند؟ آیا محفل تصمیم‌گیران سیاست‌خارجی دولت پزشکیان بنا دارند تا در را بر همان پاشنه زمان روحانی بچرخانند و روابط استراتژیک امروز جمهوری اسلامی با روسیه را به همان وضعیت بی‌رونق دولت دوازدهم بازگردانند؟

از سوی دیگر عبدالناصر همتی نیز سوابق قابل دفاعی در حوزه‌های مدیریتی پیشین خود نداشته است. کارنامه همتی در وزارت اقتصاد، بانک مرکزی و سفارت چین با هیچ دستاورد قابل بحثی همراه نبوده است. قابل ذکر است که همتی در اواخر سال گذشته بعلت ناتوانی در کنترل تورم و نرخ فزاینده ارز، توسط نمایندگان مجلس از سمت خود برکنار شد.

اخبار موجود از انتصابات قریب‌الوقوع همتی و سنایی در کنار اعطای استوارنامه‌های سفارت چین و بنگلادش به رحمانی فضلی و رحیمی جهان‌آبادی مشخص می‌کند که وضعیت امیدوارکننده نیست. در حالی که سفرای ایرانی باید در صف اول فضاگشایی برای دور زدن تحریم‌ها، گسترش دایره تعاملات بین‌المللی و تحکیم وحدت با شرکای استراتژیک قرارداشته باشند؛ اما متاسفانه نگاه موجود به ماهیت سفارتخانه و سفیر در دولت چهاردهم افق امیدوارکننده‌ای از طرح پزشکیان و تصمیم‌سازان سیاست‌خارجی او ترسیم نمی‌کند.

******

روحانی همچنان از لزوم مذاکره می‌گوید

حسن روحانی، رئیس دولت اعتدال در دیدار اخیری که با استانداران دولت‌های یازدهم و دوازدهم داشته باز هم از لزوم مذاکره و تعامل با جهان گفته؛ آن هم پس از جنگ آمریکا و اسرائیل علیه ایران و کلید‌زدن مکانیسم ماشه توسط اروپایی‌ها! وی همچنین نیش و کنایه‌هایی همیشگی‌اش را هم نصیب مجلس کرده است. بخش‌هایی از اظهارات وی به شرح زیر است:

* ما باید کاری کنیم که برگردیم به قدرت بازدارندگی. در بخش نظامی، در بخش اطلاعاتی و یک بخش دیگر هم که به نظر من مهم است و آن بخش دیپلماسی و سیاست خارجی است. درست است که مذاکره الان سخت‌تر و مشکل‌تر شده و پیدا کردن راه یک مقدار پیچیده است ولی به هر حال نمی‌توانیم بگوییم ما در شرایط فعلی نمی‌توانیم با دنیا مذاکره کنیم. این حرف درست نیست که یا جنگ است یا تسلیم. این دوگانه غلطی است که یا باید بجنگیم و اگر نجنگیم باید تسلیم شویم. ما می‌توانیم هم نجنگیم هم تسلیم نشویم و راه دیگری را پیدا کنیم، یعنی راه تعامل را پیدا کنیم، در پی بحث برد - برد باشیم که اساس سیاست خارجه و توافقات خارجی دولت تدبیر و امید بود. امروز هم امکان‌پذیر است که با دنیا مذاکره و مسائل‌مان را با دنیا حل کنیم البته کمی پیچیده و سخت است.

* همه می‌دانند که در مذاکره با دیگر کشورها هیچ‌وقت به هدف صد درصد خود نمی‌رسید طرف مقابل هم به هدف صد درصد نمی‌رسد، اگر شما بخواهید به صد درصد برسید یعنی مذاکره بی‌مذاکره. یعنی همان کاری که دولت قبل از ما انجام می‌داد که دنبال صد درصد بود و به هیچ کجا نرسیدند و مرتب قطعنامه علیه کشور گرفتند. اگر کشور مقابل هم بخواهد به صد درصد برسد او هم راه به جایی نمی‌برد. ما باید صد درصد را قبول کنیم که به 80 یا70 درصد می‌رسیم، او هم باید قبول کند به جای صد درصد به 30 یا 40 درصد می‌رسد.

* ما باید در برابر ملت تواضع کنیم و سر فرود بیاوریم. حالا می‌گویند فلان چیز، فلان مسأله را مجلس تصویب کرده است. مگر مجلس رأی چند درصد مردم را دارد؟ حالا اگر رأی هم داشته باشند. کار آن‌ها هم قانونی باشد. اگر یک موضوعی برای ما روشن باشد که 80 درصد مردم مخالف آن هستند، قانونگذاری در مقابل نظر 80 درصد مردم یعنی چه؟ این که قانون نیست. اصلاً وقتی یک چیزی را 90 درصد مردم مخالفند، می‌شود بگوییم چون در مجلس رأی داده و شورای نگهبان هم امضا کرده پس همه باید مطیع باشند؟ چه ارزشی دارد کار شما؟ بله یک وقتی است که 50 درصد این طرف 50 درصد آن طرف، حتی 40 درصد این طرف، 60 درصد آن طرف هستند قابل قبول است اما اگر 90 درصد این طرف و 10 درصد آن طرف هستند، اینکه قانون نمی‌شود. البته ظاهرش نمی‌توانیم ایراد بگیریم. به ظاهر قانونی است چون مجلس رأی داد و شورای نگهبان امضا کرده، بله ظاهرش قانونی است اما روح آن هم قانونی است؟! مثل یک گردویی است که مغزش فاسد است و پوستش خیلی قشنگ است ولی وقتی باز می‌کنید مغزی وجود ندارد.

******

برای توجیه ادامه حضور افاغنه در ایران، پای قرآن را وسط نکشید

روزنامه جمهوری اسلامی در یادداشتی به انتقاد از سیاست‌های کشور درباره اتباع غیرمجاز پرداخت و نوشت:

استفاده ابزاری از مفاهیم ناب و متعالی اسلامی، این روز‌ها به حرکتی ناشیانه توسط افرادی که می‌خواهند اتباع افغانستانی را به هر شکل که شده در ایران ماندگار کنند تبدیل شده است. این افراد که معلوم نیست دچار توهم شده‌اند یا اهداف خاصی را دنبال می‌کنند، از عنوان ارزشمند «امت‌گرائی» برای توجیه نقطه نظر خود استفاده می‌کنند و ذیل این عنوان تلاش فوق‌العاده‌ای برای جلوگیری از اخراج اتباع غیرمجاز از یکطرف و صاحب حق جلوه دادن آنها جهت اقامت در ایران و برخوردار شدن از انواع امتیازات از طرف دیگر، به عمل می‌آورند.

علاوه بر این، با روشی بسیار ناشیانه به بعضی آیات قرآن کریم متوسل شده و با تفسیر غلط آیات، درصدد موجه جلوه دادن تفکر انحرافی خود برمی‌آیند. متأسفانه این افراد که بعضی از آنها در کسوت روحانیت نیز هستند، مطالب نادرست خود را در قالب «کلیپ» در سطح گسترده‌ای منتشر می‌کنند که پیداست از حمایت محافل مخفی صاحب امکانات وسیع مادی برخوردارند.

آنها می‌گویند مکتب اسلام مرز نمی‌شناسد و تمام مسلمانان از هر نقطه جهان که باشند اعضای امت اسلامی هستند و به هر کشور اسلامی بروند آنجا وطنشان محسوب می‌شود و کسی حق ندارد آنها را از اقامت در جایی که مایل هستند منع کند. این مغالطه آشکار برای اینست که این افراد می‌خواهند نتیجه بگیرند اتباع افغانستان باید بدون محدودیت به ایران سرازیر شوند و در هر نقطه از ایران که بخواهند و تا هر زمان که اراده کنند بمانند و براساس مساوات اسلامی از تمام امتیازات نیز برخوردار باشند. آیه شریفه «یا اَیُهَا النَاسُ اِنَا خَلَقنَاکُم مِن ذَکَر وَأُنثَی وَجَعَلنَاکُم شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا اِنَ أکرَمَکُم عِندَ‌الله اَتقَاکُم» (سوره حجرات، آیه 13) را نیز پشتوانه ادعای خود قرار می‌دهند و نتیجه می‌گیرند ما باید درصدد تشکیل امت اسلامی باشیم و برای رسیدن به این آرمان، باید مرز‌ها را نادیده بگیریم و به نظریه «جهان‌وطنی» برسیم.

مطرح کنندگان این ادعا اگر اهل سواد قرآنی و دارای بینش دینی و اجتماعی باشند، قطعاً با این واقعیت آشنا هستند که شکل‌گیری «امت اسلامی» و تحقق آرمان وحدت امت به هیچ وجه با وجود کشور‌های مختلف با مرز‌های مشخص و مقررات و قوانین اختصاصی هر کشور منافاتی ندارد. تمام مسلمانان می‌توانند از هر ملت و قوم و رنگ و مذهب و گرایش که باشند در تفکر وحدت امت اسلامی شریک و همراه و همدل باشند و در عین حال به قوانین و مقررات کشور‌های خود و سایر کشور‌ها پای‌بندی نشان بدهند. آیه شریفه‌ای که می‌فرماید شما را زن و مرد آفریده‌ایم و به ملت‌ها و قبیله‌ها تقسیم کرده‌ایم تا با همدیگر تعامل داشته باشید و گرامی‌ترین‌هایتان باتقواترین‌هایتان هستید، اولاً درصدد اعلام فضیلت معنوی شخصی انسان‌هاست و ثانیاً دارای هیچ نکته‌ای که به معنای نفی مرز‌ها و مقررات کشور‌ها باشد نیست.

کسانی که با استناد به این آیه و رفتن زیر پرچم «امت اسلامی» مرتکب مغالطه بزرگ جایز دانستن ورود بی‌حساب و کتاب اتباع افغانستانی به ایران هستند در خوشبینانه‌ترین فرض می‌توان آنها را دچار توهم دانست هرچند در میان آنان افرادی هم وجود دارند که می‌خواهند با این قبیل مغالطه‌ها تشکیلات سازمان ملی مهاجرت را با ساختاری به تصویب مجلس شورای اسلامی برسانند که ایران به جولانگاه اتباع افغانستانی تبدیل و هویت ایران و ایرانی بطور کلی نابود شود.

سؤال مهمی که این مغالطه‌گران باید به آن پاسخ بدهند اینست که آیا حکومت خودخوانده طالبان در افغانستان و سایر دولت‌ها به ایرانیان اجازه نادیده گرفتن مرز‌ها و مقررات کشور‌های خود را می‌دهند که شما این پیشنهاد خلاف عقل و منطق را به دولت ایران می‌دهید؟! این البته جدای از عوارض منفی امنیتی، اجتماعی، اخلاقی، اقتصادی و... است که مثنوی هفتاد من کاغذ شود.