عملیات فتحالمبین یمن / سوریه در کجای پازل بوده است؟
در چند ماه اخیر پروژهای پیچیده برای تغییر وضعیت خاورمیانه در جریان بوده است. ایجاد اغتشاش و درگیری در ایران، عراق و لبنان و سپس تداوم پروژه با بیدولت سازی این کشورها و در پایان ایجاد جنگهای داخلی.
سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
*س_عملیات فتحالمبین یمن_س* *س_سعدالله زارعی در کیهان نوشت: _س*یمنیها دومین عملیات بزرگ خود علیه اشغالگران سعودی - اماراتی و عوامل و مزدوران آنها را در شرق پایتخت اجرا کردند که یادآور عملیات فتحالمبین در جنگ 8 ساله صدام علیه ایران بود که به آزادسازی هزاران کیلومتر از مساحت اشغالشده منجر شد. یمنیها در عملیات «بنیانمرصوص» با بهرهگیری از دو لشکر رزمی آماده و طی هفت روز، 17 تیپ سعودی - اماراتی را منهدم و از میدان خارج کردند. در این جنگ 3500 نفر از نیروهای دشمن از بین رفته و مجروح شدند و صدها نفر به اسارت درآمدند. در این عملیات حدود 400 دستگاه تانک، توپ و... به غنیمت یمنیها درآمد. درباره اهمیت این عملیات نکاتی وجود دارد:
1- روند ماههای اخیر جنگ سعودی - اماراتی علیه یمن نشان میدهد، رزمندگان مظلوم یمنی از مرداد ماه گذشته وارد سیر جدیدی در دفاع از کشور خود شدهاند. عملیات «نصرمنالله» که در مرداد و شهریور گذشته در مناطق شمالی یمن و عمدتا در خاک سعودی صورت گرفت، اولین عملیات گسترده زمینی بود که طی آن هزاران سعودی کشته شدند و مساحت زیادی به تصرف رزمندگان یمنی درآمد. در هفته گذشته و حدود شش ماه پس از آن، اینک دومین عملیات زمینی یمنیها در داخل یمن و در شرق پایتخت به اجرا گذاشته شد و رزمندگان یمنی به پیروزی درخشانی دست پیدا کردند که ابعاد آن از عملیات قبلی بیشتر بود.
این عملیات نشان داد رزمندگان یمنی بعد از شش سال از آغاز جنگ در آمادگی رزمی بسیار خوبی قرار دارند و در واقع قدرت عملیاتیشان علیرغم بمباران پیدرپی جنگندههای بسیار مدرن سعودی - اماراتی افزایش پیدا کرده است تا جایی که نماینده انگلیس در سازمان ملل اعلام کرد توقف درگیریها در منطقه مأرب یکی از سه دستور کار جلسه شورای امنیت سازمان ملل درباره جنگ یمن میباشد و گریفیتس پس از پیروزی بزرگ رزمندگان یمنی با سرعت به صنعا رفت تا اگر بتواند جلوی ادامه عملیات را بگیرد که با پاسخ قاطع رهبر انصارالله مواجه و دست خالی بازگشت.
2- منطقه آزادشده از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. جوف و مأرب که میدان «عملیات بنیانمرصوص» بودند از حیث سیاسی و نظامی اهمیت فوقالعادهای دارند. جوف از یکسو مهمترین نقطه اتصال عربستان به مناطق شمالی یمن میباشد و از سوی دیگر با اشراف به پایتخت دارای موقعیت راهبردی است. مأرب نیز علاوهبر دو جنبه اقتصادی و سیاسی، از آنجا که از یکسو ضلع شرقی امنیت پایتخت وابسته به آن است و از سوی دیگر نقطه مرکزی حضور نیروهای وابسته منصور هادی رئیسجمهور مستعفی یمن میباشد، از اهمیت زیادی برخوردار است.
آزادسازی مناطقی که هفته گذشته صورت گرفت، راه را برای آزادسازی کامل دو استان مأرب و جوف باز میکند. هماینک بخش اعظم استان شمالی جوف در دست انصارالله است و میتوان گفت تمام آبادیهای این استان از سیطره عوامل سعودی خارج شده است. استان مأرب از سه طرف در محاصره انصارالله قرار گرفته است. اگر آزادسازی مثلث صنعا، مأرب و جوف به دو لشکر نیروی رزمی نیاز داشت، آزادسازی مأرب در وضع کنونی با یک تیپ رزمی هم امکانپذیر است. در واقع اگر نیروهای رزمی یمن بتوانند «جبلالصلب» که در نزدیکی مأرب است را بگیرند، بر مأرب تسلط خواهند داشت.
3- اهمیت عملیات «بنیان المرصوص» بهگونهای بود که غربیها به دست و پا افتادند. ژنرال «کنت اف مکنزی» فرمانده نیروهای تروریستی مرکزی آمریکا - سنتکام - به همراه «کریستوفر کینزل» سفیر آمریکا در یمن شتابان به ریاض رفته و با مقامات سعودی و منصور هادی ملاقات کردند. در این دیدار فرمانده نیروهای تروریستی سنتکام، مدعی شد انصارالله با کمک ایران به سلاحهای منحصر به فرد دست پیدا کرده و این سبب پیروزی قاطع آنان در جنگ اخیر شده است.
این در حالی است که اساسا سلاح جدیدی در این عملیات آزمایش نشده است. اما فردای آن روز - هشتم بهمنماه - «پمپئو» وزیر خارجه آمریکا از نقض دو توافق استکهلم و ریاض بین دو طرف درگیر در جنگ یمن ابراز نگرانی کرده و خواستار بازگشت به این توافقات گردید و این در حالی است که با نقض مکرر توافقات قبلی به خصوص نقض پیدرپی توافق استکهلم (22 آذر ماه 97) اساسا این توافقات موضوعیت خود را از دست دادهاند.
در همین روز - هشتم بهمنماه - «مارتینگریفیتس» نماینده انگلیسی دبیرکل سازمان ملل نیز به صنعا رفت و در دیدار با «سیدعبدالملک بدرالدین»، رهبر یمن از او خواست تا عملیات «نهم» (Nehem) را متوقف گرداند. وی پس از ملاقات با سیدعبدالملک گفت: دو طرف باید تعهدشان را به حصول یک راهکار مسالمتآمیز نشان دهند. «مایکل آرون» سفیر انگلیس در یمن نیز از فراهمشدن مقدمات تشکیل جلسه فوقالعاده شورای امنیت سازمان ملل خبر داد و گفت سه موضوع در دستور کار اعضای شورا قرار دارد که شامل توقف درگیریهای اخیر در نهم، بازگشت آتشبس میان سعودی و یمنیها و اجرای توافق ریاض میشود.
این حجم فعالیت دیپلماتیک طی چند روز حائز اهمیت بسیار است و این نشان میدهد که جنگ و فقر و آوارگی و بیماری نمیتواند مراکز قدرت غربی و عوامل آن را به یاد لزوم پایان دادن به جنگ بیندازد و این عملیات دلاورانه است که راه را برای حل مسائل دشوار باز میکند. کمااینکه با آغاز این عملیات بود که عادلالجبیر وزیر مشاور در امور خارجی سعودی در نشست داووس اعلام کرد کشورش انصارالله را به رسمیت میشناسد.
4- یک بار دیگر در این صحنه نشانه داده شد که اختلافات طرفین سعودی و امارات و عدم اعتماد بخشهایی از آنان به بخشهای دیگر جدی است. از ماهها قبل اختلافات اماراتیها و سعودیها که به جنبه زیادهخواهی و انحصارگرایی آنان بازمیگردد، سؤالاتی را در صحنه یمن پدید آورده است. اختلافات شدید اماراتیها با حزب اصلاح که تا پیش از این بر «مأرب» سیطره داشت، سبب بروز مشکلاتی برای این جبهه گردید.
به گونهای که از یکسو کار به شلیک موشک از سوی اماراتیها به یک مقر حزب اصلاح در مسجدی در مأرب و کشته شدن بیش از 110 نفر کشیده شد و اتفاق دوم استفاده امارات از فرصت و حمله به یکی دو مرکز نیروهای هادی به عنوان متحد حزب اصلاح، سبب بروز مشکلاتی گردید. در این بین حزب اصلاح علیرغم توافق ضمنی که با انصارالله داشت و قرار بود طرفین وارد حریم یکدیگر نشوند و از مرزهای شمالی مأرب برای عدم ورود نیروهای خارجی - سعودی - محافظت نمایند، با تحریک سعودیها وارد عملیات علیه انصارالله گردید و در واقع توافق قبلی را زیرپا گذاشت. نتیجه این پیمانشکنی شکست سنگین در میدان بود، بهگونهای که هماینک حزب اصلاح در آستانه ازدست دادن کامل مأرب که مهمترین زیستبوم آن به حساب میآید، قرار گرفته است.
روند تحولات یمن نشان داد که اختلافات سعودیها و اماراتیها از یکسو و اختلافات اماراتیها و حزب اصلاح و دولت منصور هادی از سوی دیگر موضوعاتی نیستند که به راحتی حل و فصل گردند. این اختلافات قاعدتا در پرتو شکست سنگین مشترکی که در نهم، مأرب و جوف خوردهاند، عمیقتر هم خواهد شد.
5- آنچه در این صحنه حائز اهمیت بسیار است، قدرت بالای طراحی، مدیریت، پشتیبانی، مخابرات و عملیات انصارالله بود. آنان در این عملیات اگرچه در موضع دفاعی قرار داشته و این سعودیها، اماراتیها و عوامل آنان بودند که قصد داشتند با هجمه سنگین و در یک حمله برقآسا پایتخت را به تصرف خود درآورند ولی انصارالله توانست با سرعت بسیار نیروهای خود را آرایش جنگی جدید داده و در یک فرم مناسب و در حجم دو لشکر به میدان بیاورد و ظرف یک هفته نه تنها حرکت 17 تیپ مهاجم را که از پشتیبانی آتش سنگین هوایی و زمینی برخوردار بودند، متوقف کند، بلکه با واداشتن آنان به عقبنشینی به مهمترین پیروزی خود از زمان آغاز تجاوز سعودی به یمن در فروردین 1394 دست پیدا نماید. توان پشتیبانی نظامی انصارالله در این عرصه از خود توان عملیاتی مهمتر بود چرا که با گذشت 5 سال از محاصره یمن و انواع تضییقاتی که علیه این مردم فقیر به راه افتاده است، اساسا این گروه نباید توان تدارک نیروها آن هم در این حجم داشته باشد.
6- در این صحنه نیز یک بار دیگر تحقق وعده الهی جلوهگر شد. براساس محاسبات مادی طرف پیروز باید آمریکا، انگلیس، فرانسه، عربستان، امارات و... باشند اما آنچه در فضای عینی رخ داده پیروزی پابرهنگان یمن بر مستکبران و به بیان دیگر پیروزی حق بر باطل بوده است.
وما النصر الا من عند الله ان الله عزیز حکیم (سوره مبارکه انفال /10).
*س_حق انتخاب در مکتب امام و انقلاب_س* *س_مرتضی مبلغ در ایران نوشت: _س*در روزهایی به سر میبریم که به یاد پیروزی انقلاب اسلامی پرشکوه مردم ایران در سال 57 به رهبری امام، گرامی داشته میشود. یادآور خاطرات سالهای مبارزه علیه ظلم و شعار محوری «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» خواستی که بر این بنیانهای چهارگانه استوار بود و توانست آحاد مردم ایران از هر مذهب و مرامی را با یکدیگر همصدا سازد. زیرا امام خمینی (ره) بنیانگذار انقلاب اسلامی یکی از مترقیترین نظامهای روز جهان یعنی جمهوری به معنی نظام استوار بر رأی مردم را برای شکلگیری نظام اسلامی برگزیده بود و با این حال این دیدگاه را نه بر اساس رأی خود که به آرای مردم سپرد و ایران یکی از زودهنگامترین انتخاباتها پساز انقلاب و تغییر یک نظام سیاسی را تجربه کرد.
بر همین اساس انکار کردنی نیست که چه در آموزههای امام و آرمانهای انقلاب و چه در متن قانون اساسی آنچه مبنا است رأی مردم است و بدون آن هیچ امری نه مقبولیت دارد و نه مشروعیت. این امر چنان مسلم است که کمتر کسی بر سر آن مناقشه دارد.
با این حال متأسفانه در عرصه عمل آن آرمانها و آموزهها به جای تعمیق یافتن دچار تقلیل شدهاند، زیرا طبیعی است که برگزاری انتخابات کف مطالبه آن آرمانها و حداقلی است. هدف اصلی این بوده است که با شکلگیری نهادها و سازوکارهای مختلف رأی مردم به شئون مختلف تسری پیدا کند و صرفا نیز امری شکلی نباشد.
بر همین اساس هیچ امری، مقامی یا جایگاهی نمیتواند و نباید رأی مردم را مقید کند. بر اساس قانون اساسی این رأی مردم است که ساختارهای اصلی نظام را شکل میدهد. تنها سازوکاری که پیشبینی شده این است که بهلحاظ شکلی مردم بتوانند رأی خودشان را در زمان و مکان و شکل خاصی ارائه کنند و از حیث محتوایی افرادی که بر اساس مر قانون نمیتوانند نامزد انتخابات باشند مشخص شوند؛ از جمله کسانی که کلاهبرداری کردند، فساد مسلم مالی یا اخلاقی دارند یا مقامی دارند که ممکن است از آن در انتخابات سوءاستفاده کنند. شرایط داوطلبان برای نامزدی در قانون کاملا مشخص شده است و انتخاب نیز با مردم است. البته هر کسی میتواند نظر و توصیه خودش را بگوید اما نمیتواند با سازوکار های منبعث از قدرت، مردم را از انتخاب محروم یا انتخابشان را محدود کند.
متأسفانه ما امروز شاهد آن هستیم که آن آرمانها آنگونه که شایسته و ضروری بوده عملیاتی و اجرایی نشده است و متأسفانه کار به شکلی درآمده است که یک نهاد میتواند مشخص کند که مردم به چه کسانی رأی بدهند. این به معنای برگزاری یک انتخابات اولیه در شورای نگهبان است که رأی مردم را در مرتبه دوم قرار میدهد و طبیعتا با قانون اساسی انطباق ندارد. این است که رد صلاحیتهایی با عنوان عدم التزامهای مختلف درباره افرادی رخ میدهد که کوچکترین شائبهای در التزامشان به اسلام و انقلاب وجود نداشته اما به صرف سخنی که باب طبع نبوده رد صلاحیت میشوند یا گفته میشود که صلاحیتشان احراز نشده است. این وضعیت نه فقط با آن آرمانها و آموزهها فاصله دارد که سبب محروم شدن کشور از حضور طیف گستردهای از افراد شایسته در طول سالها شده و به ناکارآمدی در مدیریت کشور منتهی شده است.
این رویه البته به باور نگارنده نه فقط فاصله گرفتن از آرمانهای گذشته که حتی عدم درک تحولات روز و الزامات برآمده از آن است و باید امیدوار بود که راهی برای تغییر این رویه از سوی افراد و مقاماتی که دلشان در گرو مردم، کشور و نظام است اندیشیده شود یا دست کم هشدارها و نصایحشان شنیده شود. به هر روی مشارکت عمومی در انتخابات الزاماتی دارد که شاید مهمترین آن رقابتی بودن انتخابات است اما آنچه مشاهده میشود نبود این مقدمه است.
*س_سوریه در کجای پازل بوده است؟_س* *س_مصطفی غنی زاده در خراسان نوشت:_س*در چند ماه اخیر پروژهای پیچیده برای تغییر وضعیت خاورمیانه در جریان بوده است. ایجاد اغتشاش و درگیری در ایران، عراق و لبنان و سپس تداوم پروژه با بیدولت سازی این کشورها و در پایان ایجاد جنگهای داخلی در منطقه نشان از یک برنامهریزی قوی و قدرتمند دارد. آن چه واضح است ناتوانی ترامپ و تیم او برای برنامهریزی چنین پروژهای است. این تیم فقط میتوانند به عنوان یکی از مهرههای این بازی عمل کنند، نه برنامه ریز آن. طراح این عملیات چند وجهی در چند عرصه متشکل کار خود را پیش برده اند که رسانه و نفوذ در اذهان مهمترین بخش آن است. گرچه حماقت ترامپ در ترور سردار سلیمانی و کنترل اوضاع توسط حاکمیتها و مردم در سه کشور مذکور تا حد زیادی این پروژه را در رسیدن به اهداف اصلیاش ناموفق ساخته، اما باید پذیرفت که فشار وارد شده به جبهه مقاومت در این مدت، بسیار زیاد و در برخی موارد کاری بوده است.
در این میان سوالی وجود داشت که ذهن تحلیلگران حوزه مقاومت را به خود مشغول می کرد؛ این که در این پروژه پیچیده برای سوریه چه خوابی دیده شده است؟ بعید به نظر میرسید که طرف طراح یعنی آن چه «دولت پنهان» در آمریکا نامیده می شود، با این سطح از توانمندی اجرایی برای ایران، عراق و لبنان برنامه داشته باشد اما سوریه را که در یک دهه گذشته مبدا اتفاقات و مسائل منطقهای بوده است، رها کند.
درحالی که عراق در اعتراضات و سپس اغتشاشات یک اکتبر درگیر بود، ایران به بهانه بنزین با مشکلات داخلی مواجه شده و نخست وزیر سابق لبنان ناگهان از مقام خود کناره گیری کرده بود، در سوریه اتفاق عمیقی رخ نمیداد و حتی چند حمله موفق ارتش سوریه در جنوب ادلب و بازپس گیری بخش بزرگی از مناطق این استان در جریان بود. صرفا حملات صهیونیست ها به مواضع به اصطلاح ایرانی در جریان بود که آنهم با وسواس در کشته نشدن نیروهای ایرانی دنبال میشد.
اما حالا و پس از گذشت چند ماه مشخص شده است که سوریه نیز جای خود را در پازل دشمن محور مقاومت داشته و دارد. در این تکه از پازل، سوریه باید با مشکلات اقتصادی مواجه و سپس جرقههایی برای شروع درگیری های داخلی زده شود. ارزش لیرسوریه در تمام سالهای جنگ تغییر چندانی نداشت و موجب ثبات حداقلی در اقتصاد سوریه شد، اما در چند هفته گذشته میزان برابری لیر و دلار تغییر شگرفی داشته و همین موضوع اقتصاد سوریه و معیشت مردم آن را به شدت در مضیقه قرار داده است.
از طرف دیگر آن ها که آشنا با جامعه سوریه و درگیریهای دهه گذشته هستند میدانند که بخشی از این جنگها ماهیتی منطقهای، قبیلهای و حتی شخصی داشته و آرام شدن آن در چند سال گذشته صرفا به مثابه بردن آتش نفرتها به زیر خاکستر بوده است. در واقع، موضوع هیچ وقت به شکل ریشهای حل نشده و طرفها صرفا برای جلوگیری از فرورفتن بیشتر در باتلاق جنگ، آتشبس را پذیرفته اند، حال این که هر زمان قدرت دولت مرکزی دوباره با چالش روبهرو شود، ممکن است آتش جنگ مجدد شعله ور شود.
این موارد در کنار اخباری از داخل حاکمیت سوریه مبتنی بر زمزمههای جایگزینی اسد با شخصی دیگر و حمایت روسیه از وی میتواند عمق شرایط پیچیده پیشرو را بیشتر نشان دهد. اتفاقی که ممکن است دستمایه اختلاف اتحاد ایران - روسیه نیز بشود و حل آن که معمولا توسط سردار سلیمانی رخ میداد، در نبود وی با مشکل مواجه شود. مسئله حملات صهیونیستی به پایگاه های محور مقاومت در مسیر کریدور تهران - جنوب لبنان نیز بخش دیگری از پازل مذکور است که احتمالا پس از شهادت سردار سلیمانی جدیتر از قبل توسط اسرائیل پیگیری خواهد شد.
تمامی این موارد نشان میدهد که تکه های پازل طراحی شده برای محور مقاومت به خوبی طراحی شده اند و قرار بر آن بوده که منطقه را به آتش بکشند. گرچه تکه سوریه با تاخیر وارد ماجرا شده است. مهم آن است که بدانیم این طراحی پیچیده تا بدین لحظه در رسیدن به هدف اصلی خود کاملا ناکام مانده است. در لبنان دولت جدید بر سرکار آمده، در عراق شرایط اعتراضی به شدت محدود و تبدیل به اغتشاش های سینمایی شده و دولتی که قرار بود برود احتمالا دوباره ابقا میشود و گروه های شیعی که سابق براین پر از اختلاف بودند با ترور دو سردار مقاومت دوباره دور یک میز جمع شده اند.
در ایران نیز شرایط سیاسی آرامش بیشتری دارد و به نظر میرسد دورنمای شرایط اقتصادی نیز مثبتتر از گذشته خواهد بود. در این میان باید مشکلات موجود را حل کرد و به فکر سوریه بود، چراکه به هم ریختگی در سوریه میتواند شرایط تمام کشورهای پیرامونی را مجدد به هم بریزد و مسائل پیچیده را غامض کند. این موضوع به مثابه شناخت نوع حرکت دشمن است که میتواند موجب برنامه ریزی برای جلوگیری از تحقق برنامه دشمن بشود.
یکی از راهحل ها گفت وگو با ملت سوریه و جلوی چشم آوردن تجربه درگیری های یک دهه گذشته در موضوع درگیری هاست که با استفاده از آن در عرصه رسانهای سوریه میتوان جامعه این کشور را از هرگونه درگیری مجدد بازداشت. خلاصه آن که به شرایط منطقهای باید به صورت بسیط و چند لایه نگریست و ضد طرح هایی با همین نگاه را برنامه ریزی کرد، چراکه طرف مقابل طرحی چندوجهی را به کار انداخته است. در این زمینه علاوه بر اقدامات تدافعی باید به اقدامات تقابلی و پس زننده نیز روی آورد، چراکه تجربه نشان داده هرگونه قرار گرفتن در سنگر دفاعی موجب از دست دادن زمین های بیشتر و دادن ابتکار عمل به طرف مقابل است. در حالی که مهره های بسیاری در دست محور مقاومت بوده و هست و میتواند مورد استفاده حداکثری همراه با تدبیر و عقلانیت و ابتکارات جدید باشد. ابتکاراتی که طرف مقابل را پس بزند و مغز متفکرش را هدف قرار دهد.
*س_انتخابات آینده و تأثیر آن بر مشارکت زنان در اداره کشور_س* *س_سهیلا جلودارزاده در آرمان نوشت:_س*از شواهد و قراین پیداست که باتوجه به عدم تایید صلاحیتها بسیاری از خانمها برای حضور در رقابتهای انتخاباتی دوره یازدهم مجلس شورای اسلامی، کمتر از عددی باشد که در دورههای پیشین در مجلس داشتیم. مجلس همواره موتور محرک دولت در زمینه اعطای پستهای مدیریتی به زنان بوده است و اگر این موتور محرک خودش دچار کاهش فعالیت و حرکت شود، به طور قطع روی عملکرد دولت هم تاثیراتی خواهد داشت.
البته نمیتوانیم آینده را پیشبینی کنیم و بگوییم چقدر مردم میتوانند بخشهای موثر در قدرت را در دست بگیرند که بعد از آن بتوانند در راستای احقاق حقوق زنان هم تلاش کنند. اما با توجه به سطح آگاهی جامعه میزان مطالبه زنان بالا خواهد رفت چون در حال حاضر حدود 5 تا 6 هزار فارغالتحصیل دکتری داریم که قطعا در جستوجوی بازار کار مناسب خود خواهند بود، به طور طبیعی این جریان ایجاد خواهد شد. اما مخالفتها و مواضع تند باعث میشود که این کار با چالشهای زیادی روبهرو شود. مردم اگر در زمینه حضور زنان در مناصب قدرت و در کل مطالبات آنها عقبگرد ببینند، در قالبهای مقاومت مدنی و اجتماعی آن را بروز میدهند.
علاوه بر این آمارافسردگی نیز در کشور بالا خواهد رفت. اما از مهمترین پیامدهای آن از دست رفتن سرمایههای چهل سال فعالیتهای جمهوری اسلامی است. تمامی این موارد در تضعیف پایههای نظام نقش دارد و اثرگذاراست. ضمن اینکه خانمها به اندازه آقایان نمیتوانند به مساله مهاجرت فکر کنند و حداقل از آن طریق به فکر اشتغال باشند و این موضوع هم مشکلی مضاعف ایجاد میکند. بهترین راه برای جلوگیری هرچه بیشتر از مشکلات آگاهی خانوادههاست.
درواقع توصیه اصلی در این برهه از زمان بیشتر باید به مردم باشد تا مسئولان کشور؛ چراکه این مساله دوجانبه است و هم پسران به کار احتیاج دارند و هم دخترها، واین مشکلی است که خانوادهها هم در حل آن باید پیشقدم شوند. اقشار تحصیل کرده و دارای تحصیلات عالی به دنبال کار هستند و اگر کار برای آنها فراهم نباشد مهاجرت میکنند اما این برای آقایان به مراتب راهی سادهتر است. اما زنانی که شایستگی ازدواج با آنها را داشتند در داخل کشور باقی میمانند. دراین شرایط اکو سیستم جامعه بهم میخورد و سیستم فعالیتهای اجتماعی و جامعه سالم با روحیه خوب هم از بین میرود.
*س_جوانان، موتور پیش برنده کشور در گام دوم انقلاب_س* *س_حسن رشوند در جوان نوشت:_س*مروری بر سخنان رهبر معظم انقلاب طی چند سال اخیر بهخوبی نشانگر آن است که کلیدواژه اساسی «جبهه مؤمن انقلاب» و «جوانان انقلابی» که هر دو بار معنایی مشابهی دارند، در بیان معظمله بسیار برجسته بوده است، بهگونهای که میتوان گفت در منظومه فکری ایشان، جایگاه ویژهای برای این نیروی عظیم اجتماعی، تعریفشده است. تأکید ایشان بر رضایت از اقدامات این جبهه عظیم در سراسر کشور از یکسو و ناخرسندی ایشان از برخی ناملایمات از سوی برخی مسئولان در برابر این جریان، میتواند نشانگر اهمیت این موضوع در میان دغدغههای رهبر معظم انقلاب در ورود به چهل ساله دوم انقلاب باشد.
رهبر معظم انقلاب در دیدار بسیجیان در ورزشگاه آزادی در دوازدهم مهر ماه 97، خطاب به جوانان فرمودند: «نوک پیکان این حرکت عظیم ملی، شما جوانها هستید؛ شما هستید که راه را باز میکنید. پیران مجرب اگر خسته نباشند، بیحال نباشند، ازکارافتاده نباشند، میتوانند راهنمایی کنند ولی موتور پیشبرنده این قطار، شما جوانها هستید.»
تحلیل نسلی انقلاباسلامی و نظام برخاسته از آن، نشان میدهد که ما با چهار نسل پیاپی مواجه بودهایم؛ نسل اول انقلاب در شکلگیری انقلاباسلامی و زمینهسازی برای تشکیل نظام اسلامی در ایران تلاش زیادی کرد و تحت رهبری حضرت امام (ره) موفق به انجاموظیفه اساسی خود شد. نسل دوم انقلاب نیز علاوه بر مشارکت در شکلگیری انقلاباسلامی، به تثبیت و پاسداری از نظام اسلامی بهخصوص در عرصههای جهاد و شهادت و زمینهسازی در پیشبرد ایجاد دولت اسلامی مبادرت ورزید.
نسل سوم و چهارم انقلاباسلامی، نسلهایی هستند که در دوره جمهوری اسلامی تربیت و رشد یافته و در واقع اولین ثمرات سرمایهسازی انسانی انقلاباند. با توجه به گذر زمان و سپری شدن چرخه عمر نسلهای اول و دوم، طبیعی است که اکنون زمان ورود نسل سوم و چهارم انقلاباسلامی است که عرصه کارآمدسازی دولت اسلامی در واقع، آوردگاه اصلی او خواهد بود. الگوسازی از جمهوری اسلامی ایران و شکلگیری جامعه اسلامی، نیازمند انجام این مأموریت مهم بهدست این دو نسل است که نهایتا پیریزی مرحله تمدن اسلامی را به دنبال خواهد داشت.
از سویی، برخلاف نظریات غربی ارائهشده در خصوص انقلابها که معتقدند گذر زمان و تغییر نسلی، منجر به بروز شکاف نسلی در خصوص اهداف انقلاب شده و باعث رویگردانی نسلهای آتی نسبت به آرمانها و ارزشهای انقلاب میشود، خوشبختانه انقلاباسلامی ایران شاهد گرایشی عمیقتر در نسل سوم وچهارم نسبت به ارزشها و آرمانهای اصیل انقلابی است. حضور پرشور و بی نظیر جوانان در مراسم تشییع شهید پر آوازه و سرافراز اسلام حاج قاسم سلیمانی که نسل اول و دوم انقلاب را در طول این 41 سال به شایستگی نمایندگی کرد، نشاندهنده این موضوع است که نسل سوم و چهارم انقلاب برخلاف اندیشههای غربی که مقوله گذر نسلی در انقلاب را در باب انقلابها مطرح میکنند، با گذشت چهار دهه از عمر انقلاب و در اولین سال از چله دوم انقلاب، وفادارتر از گذشته به آرمانهای انقلاب و نسل همراه با انقلاب اسلامی است. ازاینجهت میتوان گفت که همهچیز برای نقشآفرینی نسل سوم و چهارم انقلاب اسلامی آماده است که انتخابات پیش رو مجلس شورای اسلامی و به تبع آن، انتخابات ریاست جمهوری 1400 از نمونههای قابل توجهی است که این نسل میتواند در آن بهدرستی ایفای نقش کند.
ابتکار عملی که نسل جوان مؤمن و متخصص در سالهای اخیر چه در عرصههای پیشرفتهای علمی و فناورانه و چه در فعالیتهای خودجوش فرهنگی - رسانهای از خود بروز دادهاند، خود کارنامهای قابلاعتماد از این نسل در جهت تحقق اهداف عالی انقلاباسلامی، چه در مقطع کنونی و چه اثرات و نتایج آن را در بلندمدت، به نمایش گذاشته و خواهد گذاشت. از همین رو باید گفت که واگذاری مسئولیتها به نسل سوم و چهارم انقلاب امروز بیش از هر زمان دیگری، یک ضرورت تاریخی است.
همه تحلیلها، مؤید یک نکته عمیق و راهبردی است و آن اینکه پیشرفت و اعتلای کشور در گرو بها دادن حقیقی به نسل جوان خصوصا در مدیریتهای میانی و حتی کلان و سپردن امور اجرایی کشور به نسل سوم انقلاباسلامی است. بااینحال، آنچه تاکنون مشاهده شده است، جریانی قدرتمند در حوزههای مختلف اجرایی کشور است که درست در خلاف مسیر نقشآفرینی نسل سوم انقلاب فعالیت میکند. درحالیکه در ادوار گذشته در هر دوره، شاهد چرخش مدیریتی و نخبگانی به سمت روی کار آمدن نسل جدید مدیران در عرصههای اجرایی کشور بودهایم، متأسفانه در چند سال اخیر شاهد معکوس شدن این روند هستیم.
اکنون کشور با چالشهای گوناگون در حوزه اقتصادی و اجتماعی دستوپنجه نرم میکند که تبعات آن کموبیش معیشت و آرامش عموم مردم را هدف گرفته است. بیشتر این چالشها ریشه در ناکارآمدیهایی دارد که یا به فرسودگی سامانههای مدیریتی و اجرایی کشور بازمیگردد یا به فرتوتی مدیران مسلط بر این سامانهها. بدون شک کسی منکر اهمیت و ارزش تجربهها نیست و اصولا تحلیل نسلی انقلاب نیز بر مبنای انتقال تجارب و آرمانها از نسلی به نسل دیگر بنانهاده شده است، اما منصفانه نیست در شرایطی که کشور نیاز به کار روزافزون و تلاش شبانهروزی دارد، از دادن فرصت به تازهنفسانی که هم انگیزه و هم توان بیشتری از پیشینیان خویش دارند، خودداری کنیم و نسل اولیها را وادار به مسائلی کنیم که طاقت جوانی را میطلبد.
تجربه، ارزشمند است و همانگونه که رهبر فرزانه انقلاب در جمع بسیجیانی که در واقع هم نماینده نسل انقلاب بوده و جنگ را اداره کرده بودند و هم با انرژی متراکم جوانی خود از گذشته تاکنون مسیر پیشرفت کشور را دنبال میکنند، فرمودند: «پیران مجرب اگر خسته نباشند، میتوانند راهنمایی کنند»، باید از ظرفیت فکری نسل اول و دوم انقلاب استفاده کرد، اما نباید غفلت کنیم که موتور پیش برنده این کشور، نسل جوان پر انرژی است که امروز به بهانههای واهی از چرخه مدیریتی و اجرایی کشور دور نگه داشته شدهاند و طبیعی است که در این مسیر، جوانان مؤمن، متدین و انقلابی که از جنس حاج قاسم سلیمانی هستند و دلهایشان برای این انقلاب و نظام میتپد، اولیتر برای واگذاری مسئولیتها هستند.
از نگاه دیگر، این چرخش نسلی مدیران، برای نظام اسلامی اهمیتی راهبردی دارد. واقعیت آن است که مدیران نسل اول و دومی رمق خدمت در پستهای اجرایی را یا تقریبا ازدستدادهاند یا در آستانه بازنشستگی طبیعی هستند و آن زمانی است که بهناچار باید عرصه را بهدست نسل سومیهایی بسپارند که هنوز مجال سعی و تلاش در محیط حقیقی را نیافتهاند. در چنین شرایطی کشور باید هزینه هنگفتی را بابت چرخش ناگهانی و وسیع مدیریتی به نسل بدون تجربه بدهد که روشن نیست چگونه جبران خواهد شد؟
فراموش نکنیم تربیت مدیر نیاز به اعطای فرصت مدیریت دارد و قطعا اگر فرصتی که بهواسطه فروپاشی رژیم ستمشاهی و نیز تأسیس نهادهای انقلابی در سالهای ابتدای پیروزی انقلاب برای نسل اول و دومی که عمدتا فاقد هرگونه تجربه مدیریت بودند، پیش نمیآمد، امروز همین نسلی از مدیران که مدعیاند سرآمد در مدیریت کشورند، هیچگاه فرصت چنین تجربهای را پیدا نمیکردند. انقلاب این تجربه را در اختیار نسل گذشته قرار داد و امروز هم باید آنها این تجربه را در اختیار نسل سوم که یقینا خطاهای دسته اول و دوم را کمتر خواهند داشت و مسئولیتها را بهتر انجام خواهند داد، قرار گیرد و مجلس دوم اسفند فرصت خوبی برای این آزمون خواهد بود و همین فرصت باعث خواهد شد تا با آرامش بیشتر و اطمینانبخش، پا به عرصه ریاست جمهوری 1400 بگذاریم و خون دل خوردنهای چند ساله را فراموش کنیم.
*س_بلای قشری شدن مفاهیم در جامعه ایران_س* *س_علیرضا صدقی در ابتکار نوشت:_س*دیرزمانی است که بسیاری از مفاهیم در جامعه ایران با بحران «قشریگرایی» روبهرو شدهاند. این وضعیت در حال حاضر به نقطهای رسیده که «کلیت اجتماع» را نشانه رفته است. بدین معنی که امروز ایران با «اجتماعی قشری» مواجه است. در چنین جامعهای هیچ یک از مفاهیم متعارف علوم انسانی از ژرفای لازم به منظور پیشبرد اهداف اولیه و تعیینشده این علوم برخوردار نیستند.
به دیگر بیان، در جامعه ایران اقتصاد، فرهنگ، سیاست، هنر، ورزش و در یک صورت کلی، اجتماع، هویت و ماهیت خود را از دست دادهاند. چرا که به طور کلی کاربست اصلی این مفاهیم در بستری واجد حیات پویای اجتماعی قابل ردگیری، اندازهگیری و امتیازدهی است. حال آنکه نخستین قربانی «قشریگرایی» مفهوم عمیق و ژرف «زیستن» است. قشریگرایی تمام امور را در «سطح» خلاصه میکند؛ اجازه فرارفت از تعابیر و تعاریف سطحی، کمارزش و کمی را نمیدهد و درنتیجه امکان «فهم» را از جامعه سلب میکند.
انذارهایی که در همین چند سال اخیر از زبان کارشناسان و جامعهشناسان و فعالان اجتماعی در سطوح مختلف ارائه میشد، آنقدر نادیده گرفته شد تا این «قشریگرایی» تمام ارکان اجتماع را درنوردید. ارزیابی مختصات جامعه ایران در شرایط فعلی نشان میدهد که بخش اعظمی از «حسگرهای» جامعه در برابر هر پدیده نامساعدی از کار افتاده و تا مرز «بیتفاوتی مطلق» پیش رفته است.
بروز این وضعیت ممکن است در کوتاهمدت برخی از اصحاب قدرت را راضی کند، اما بیگمان در درازمدت رهآوردی جز «یاس عمومی»، «خشونت افسارگسیخته»، «ناامیدی» و «سکوت مرگبار» نخواهد داشت. تردیدی نیست که حکم راندن بر چنین جامعهای فخری برای هیچ حکمرانی نیست. این خشونت میتواند باقیمانده «ارزشهای تاریخی اجتماعی» را هم از میان برده و زمینه را برای یک «خلاء عمومی» فراهم آورد.
بیمناکی اصلی هم از ایجاد همین «خلاء عمومی» در سطح کلان اجتماعی است. جامعهای که در خلاء زندگی میکند در وضعیتی به غایت نگرانکننده به سر میبرد. این خلاء البته عارضههایی هم همراه دارد. از جمله آنها میتوان به ترکیبهای دهشتناک «یاس و سکوت» یا «نومیدی و خشونت» اشاره کرد. خلاء موجود در عرصههای تئوریک، علمی و آکادمیک از یک سو و عارضههایی چون یاس و سکوت و نومیدی و خشونت هم از سوی دیگر، تمامی بنیانهای «تجربیات زیسته مشترک» را از میان برمیدارند و تعریفی تازه و بدیع از وضعیت جامعه ایران به دست میدهند.
این تعریف هر چه که باشد، یقینا تعریف «جامعه» به مفهوم کلاسیک آن نخواهد بود. حتی نمیتوان نسبت به بازگشت به یک جامعه تودهای سنتی در ایران نیز امیدوار بود. درحقیقت مجموعه مناسبات شکلگرفته در جامعه و عبور از آحاد این جامعه از ارزشهای سنتی و قومی و قبیلهای که در طول تاریخ مورد احترام نسلهای مختلف بودند، اجازه این بازگشت را نمیدهد. با این وصف، آنچه باقی میماند ممکن است هر چیزی جز یک «جامعه» باشد.
در این هنگامه فهم دلایل بروز این وضعیت بسیار حیاتی و مهم است. چرا که تنها از این معبر میتوان از تکرار دوباره آن جلوگیری کرده و از آسیبهای ناشی از آن کاست. در این بررسی، نمیتوان و نباید منکر نقش ارکان مختلف حاکمیت در بروز این موقعیت در سطح عمومی کشور شد. این حاکمیت بود که مفاهیم عمیق اجتماعی را قشری کرده و به مناسباتی خرد و سطحی فروکاست. اقتصاد به برخورداری تعبیر شد و در نتیجه «رانت» در اقتصادی نفتی شکل گرفت.
فرهنگ را ایدئولوژیزه کرد و پیامدش آن شد که کاربست فرهنگ از بین رفت. محیط عمومی را از چنگ جامعه بیرون کشید و درنتیجه کارکرد گروههای مرجع مستقل از میان رفت. ورزش را سیاسی و سیاست را به امری روزمره تبدیل کرد و بیشمار نمونههای دیگر که میتوان بر این مدعا اقامه کرد. با این همه اما هنوز هم میتوان به حداقلهایی از سوی طبقه حکمران در این وضعیت امیدوار! بود. چرا که در این میان اگر متغیر حاکمیت هم پا عرصه منازعات اجتماعی بگذارد و در هر یک از دعواهای اجتماعی موجود «طرفیت» پیدا کند، وضعیت در نهایت «خطرخیزی» قرار میگیرد. وضعیتی که هیچ امیدی به برونرفت از آن نمیرود.
توقع آن است که حاکمیت دستکم از ورود به این منازعات خودداری کند. در این صورت شاید جامعه بتواند از پساپشت این منازعات راهی به بیرون یافته تا برخی علائم حیاتی در آن مشاهده شود. هر چند نمیتوان امید چندانی به این جامعه داشت، لیکن باید از تمام ظرفیتها برای خروج از این موقعیت ناگوار بهره جست. اصلیترین راهبرد در این میانه، کاهش خشونت، تلاش به منظور تعمیق مفاهیم اجتماعی و همدلی و همراهی عمومی است. باید علاوه بر بالا بردن آگاهیها، مهرورزی را در جامعه نهادینه ساخت؛ آن هم نه از سوی حاکمیت، بلکه مردم باید آگاهی و مهرورزی توامان را تمرین کنند.
*س_تصویر سازی دروغین_س* *س_در سرمقاله صبح نو آمده است:_س*اصلاح طلبان فاز تازه ای از فعالیت های خود را کلید زدهاند. آنها که تا دیروز چند پیام متفاوت و متناقض به بدنه سیاسی و اجتماعی ارسال میکردند که اصلاحطلبان را طیفی در میانه مشارکت و عدم مشارکت در انتخابات نشان میداد، حالا از نیامدن سخن میگویند و از تصمیمشان برای عدم ارائه فهرست رونمایی کردهاند. به یک معنا آنچه امروز از وضعیت امروزشان برای سرمایه اجتماعی و بدنه خود تصویر سازی میکنند دارای چنین مختصاتی است:
الف: تعداد بیشماری از ما توسط نهادهای نظارتی رد صلاحیت شده اند و امکان ارائه فهرست وجود ندارد.
ب: حاکمیت بنا دارد مجلسی یکدست و یک صدا تشکیل دهد. ج: ما در انتخابات شرکت نمی کنیم و طبعا دعوتی هم از بدنه اجتماعی خود برای حضور در انتخابات نخواهیم داشت. د: نتیجه این انتخابات از پیش معلوم است و آنچه در واقع رخ خواهد داد انتصابات است. برای تثبیت چنین تصویری آنها مدتی است توسط رسانه ها و افراد مشخصی از میان خود اقداماتی را در چند فاز انجام داده اند.
مساله اما به گونه ای د یگر است؛ اصلاح طلبان که در سه سطح «کشور»،«شهر» و «پارلمان» اکثریت تاثیر گذاری را در این چند سال در اختیار داشته اند، حالا با کارنامه ای مردود دوره خود را به پایان میرسانند که تصویری واضح از یک جناح ناکارآمد را به جامعه و سرمایه اجتماعی خود مخابره کرده اند. حال آنکه در زمان نه چندان دور تجربه کرده اند که همین سرمایه اجتماعی چگونه آنها را تنها گذاشته و به سمت نامزد و نماینده کارآمد جناح مقابل تمایل نشان داده است. آب در هاون می کوبند چراکه مردم دست آنها را خوانده اند.