گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو؛ گای برتون در گزارشی با عنوان «امکان دارد چین بهزودی به سیاست اجتناب از حضور در نبردهای خاورمیانه پایان دهد» در «میدلایست آی» نوشت: واکنش چین به منازعات خاورمیانه چگونه خواهد بود و چرا؟ این واکنش چه تحلیلی را به ما در مورد رویکرد احتمالی چین به منطقه در آینده میدهد؟ سرمایهگذاری چین در پروژه راه ابریشم، پکن را بیش از گذشته به منطقه خاورمیانه (غرب آسیا) نزدیکتر کرده است. این امر میتواند به طور بالقوه عامل منازعه جدیدی شود. این رویکرد، بینش جدیدی را ارائه میکند. چین بازیگر جدید منطقهای نیست. نوع کنشگری این کشور نیز در خاورمیانه (غرب آسیا) متغیر بوده است: هم در رویکرد و هم در نتیجه.
چین در ابتدا از درگیری استقبال میکرد ولی در ادامه از آن دوری جست. اکنون استاندارد سیاست چین در قبال منازعات جهانی [برخلاف آمریکا] دوگانه است: ترجیح میدهد که از درگیری دوری کند اما در مدیریت و حلوفصل منازعات مشارکت داشته باشد.
نقش چین در منازعات منطقهای [بعد از جنگ جهانی دوم] در سه سطح قابل توصیف است:
- تشدیدکننده درگیری (پشتیانی و آموزش گروههای مبارز)
- ناظر بر روند درگیری (نگاه سودی محوری و صرف اقتصادی به منازعات)
- مدیریت و حل و فصل درگیری
اولین خط تماس بین چین و خاورمیانه در میانه دهه 1950 میلادی رخ داد. در این دوره زمانی، با رهبران و حرکتهای ناسیونالیستی نظیر جمال عبدالناصر (رئیس جمهور مصر) و جبهه ملی آزادیبخش الجزایر در ارتباط بود. چین از آنان در راه مبارزات ضد استعماری و ضد امپریالیستی علیه اسرائیل و قدرتهای غربی حمایت میکرد و تسلیحات مورد نیازشان را تامین میکرد.
تمایل چین به سمت گروههای ملیگرا در اواخر دهه 1960 میلادی به اوج خود رسید. دورهای که گروههای مبارز در فلسطین، اریتره و کشورهای حوزه خلیج فارس را تسلیح و آموزش نظامی میداد.
سیاست کمک نظامی چین در این دوره زمانی، علاوه بر مقابله با قدرتها و رژیمهای مستقر در منطقه، راهی برای به چالش کشیدن برتری اتحاد جماهیر شوروی بود.
دیپلماسی و اقتصاد
طی دهههای بعد، بروز تغییراتی در داخل و خارج منجر شد که چین فیتیله حمایت از گروههای چریکی و شورشی را پایین بکشد. پایان انقلاب فرهنگی چین، مرگ مائو (رئیس جمهوری خلق کمونیستی چین که در سال 1976 مرد) و برآمدن سیاست عملگرایی تحت رهبری «دنگ شیائوپنگ» که متمرکز بر مسئله دیپلماسی و استفاده از فرصتهای اقتصادی بود،، منجر به تغییر سیاست چین در عرصه بینالملل در اواخر دهه 1970 شد.
از دهه 1980 میلادی، سیاست خارجی چین به طور فزایندهای بر مبنای روابط دیپلماتیک و فرصتهای تجاری قرار گرفت. در جریان جنگ عراق - ایران در دهه 1980، با وجود اینکه دو ابرقدرت جهان - آمریکا و شوروی - را به ایجاد جنگ متهم میکرد، فروش تسلیحات نظامی به دو طرف جبهه را افزایش داد. چین همچنین به تجارت مخفیانه تسلیحات نظامی با اسرائیل روی آورد که منجر به برقراری روابط دیپلماتیک با تلآویو در سال 1992 شد.
پس از پایان جنگ سرد، چین نقش نظارت [و نگاه سود محوری] بر درگیری را حفظ کرد. پکن از فرآیند پیمان اسلو بین اسرائیل و فلسطین (منظور یاسر عرفات و ساف است) استقبال کرد و با وجود از بین رفتن چشم انداز صلح، دو طرف را بر ادامه گفتگوها تشویق میکرد. در سوی دیگر، در جریان حمله عراق به کویت، هم با اقدام رژیم صدام و هم با اعمال زور [علیه عراق] برای حل ماجرای کویت در سال 1991 مخالفت کرد. برخلاف روسیه و فرانسه، چین تصمیم گرفت با استفاده از حق وتو خود در سازمان ملل، پیش از حمله به عراق در سال 2003 هژمونی آمریکا را به چالش بکشد.
با وجود عدم ایفای نقش عملی در جریان حمله آمریکا به عراق در سال 2003، سود سرشاری نصیب شرکتهای تجاری چینی از قبل این جنگ شد. سرمایهگذاریها و قراردادهای بسیاری در عراق، حتی بیش از آمریکا که متحمل هزینه گزاف مالی و نظامی در ازای اشغال عراق شد، به دست آورد.
باراک اوباما، رئیس جمهور پیشین ایالات متحده، چین را متهم کرد که از امنیت برساخته آمریکا مفت و مجانی سواری میگیرد!
اهمیت اقتصادی
اجتناب چین از ورود به درگیری و نبردها در طول یک دهه گذشته ادامه داشت. پکن نیز همچون سایر کشورها، محاصره تحمیلی قطر توسط عربستان و امارات متحده عربی در سال 2017 متعجب شد. با این حال، هراسی که گفته میشد چشماندازهای تجاری چین [در این محاصره] دچار آسیب شده، اغراقگونه بود. زیرا که دو طرف، اهمیت چین را به عنوان سرمایهگذار و شریک اصلی تجاری میدانند.
اهمیت تجاری چین در میان طرفهای متخاصم حاضر در سوریه، لیبی و یمن هم مشهود است. طبق سیاست اعلامی پکن، گفتگو تنها راه حل و فصل اختلافات است و در همین حال خواستار توقف مداخله قدرتهای غربی میباشد. چین به دولتهای مستقر متعهد است. [برهمین اساس] حضور ایران و روسیه در سوریه و حضور سعودی در یمن را پذیرفته است.
سیاست برقراری موازنه چین عجالتا تا به امروز موجب نشده است که دوستان خویش را از دست بدهد. بشار الاسد، رئیس جمهور سوریه، چین را کشور دوست خطاب کرد و ابراز امیدواری کرد که پس از اتمام جنگ، پکن سرمایهگذار اصلی بازسازی سوریه شود. علی رغم تمایل سوریه، سطح پایینی از تبادلات تجاری و اقتصادی بین دو کشور برقرار است. این موضوع درمورد لیبی و یمن نیز صدق میکند. در مقابل، در جایی که سرمایهگذاری چین بیشتر است، در حل و فصل اختلافات حضور بیشتری دارد. در واکنش به بحران «دارفور» در سودان و برنامه هستهای ایران، چین نقش واسطه را جهت رسیدن به یک توافق بازی میکرد تا مبادا تحریمهای غربی به سرمایهگذاریهای اقتصادی آن در این کشورها آسیب وارد کند.
در آینده چه خواهد شد؟
به هیچ وجه این امر قطعی نیست که سیاست حاضر چین در نوع پاسخ به [رویدادها] ادامه خواهد یافت. چین توانسته است خود را از نبردها و رقابتهای منطقهای دور کند ولی ممکن است دوره زمانی این سیاست به پایان برسد. همانگونه که مورد ایران و سودان نشان داد، در جایی که سرمایهگذاری چین بیشتر باشد، [در مقابله با رقبا] سرسختتر خواهد شد.
هنگامی که ابتکار «یک کمربند و یک جاده»
* چین ریشه بگیرد، این سیاست [ورد در منازعات به نفع یک جبهه] ممکن است به وضعیت غالب آینده تبدیل شود. کشورهای سراسر منطقه جهت منتفع شدن از سرمایه و منابع چین با یکدیگر به رقابت خواهند پرداخت (بعد از بحران کرونا بیشتر نیز خواهد شد) و موجب گردد چین به خاورمیانه نزدیکتر شود. همین امر میتواند چین را [پس از مدتی] از "ناظر" درگیری به "علت" وقوع درگیری در منطقه تبدیل کند.
ترجمه: ایلیا فروزش
*مطالب فوق لزوما مورد تایید خبرگزاری نیست و صرفا جهت مطالعه مخاطبان ترجمه شده است.
*طرح یک کمربند و یک جاده چین که به طرح راه ابریشم جدید هم معروف است، در نظر دارد، دو سوم جمعیت جهان در هفتاد کشور از طریق شبکهای از خطوط زمینی (کمربند)
و مسیرهای دریایی (جاده)
به هم متصل کند. (منبع: BBC)/
گفتنی است دو کشور ایران و روسیه جایگاه اساسی در برقراری کمربند دارند.
طرح یک کمربند (هاشور سیاه / خطوط زمینی)
و یک جاده (هاشور آبی / خطوط دریایی)
چین
خطوط سیاه: ساخته شده است /
خط چین سبز: در حال ساخت یا برای ساخت برنامهریزی شده است
نقطه سیاه و نطقه سبز: ایستگاههای مهم در مسیراست
منبع عکس: موسسه آلمانی MERICS