پیشانی فرمانده و ترکشهای دشمن
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، کتاب «نقطه تسلیم؛ خاطرات شفاهی فرمانده بسیجی محمود امینی از انقلاب اسلامی تا دفاع مقدس» نوشته حسین بهزاد، مرداد 1402 توسط نشر 27 بعثت منتشر شد و روایت یکی از فرماندهان جنگ را در بر میگیرد که از بازماندگان تیپ و لشکر 27 محسوب میشود و خاطرات شفاهیاش دربرگیرنده تاریخ تشکیل تیپ 27 از بهمن 1360 تا آخرینروز جنگ است. او فرماندهگردانی است که 9 مرتبه...
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، کتاب «نقطه تسلیم؛ خاطرات شفاهی فرمانده بسیجی محمود امینی از انقلاب اسلامی تا دفاع مقدس» نوشته حسین بهزاد، مرداد 1402 توسط نشر 27 بعثت منتشر شد و روایت یکی از فرماندهان جنگ را در بر میگیرد که از بازماندگان تیپ و لشکر 27 محسوب میشود و خاطرات شفاهیاش دربرگیرنده تاریخ تشکیل تیپ 27 از بهمن 1360 تا آخرینروز جنگ است. او فرماندهگردانی است که 9 مرتبه در جنگ مجروح شد و مدیریت گردانهای مختلف لشکر 27 را به عهده پاشت. سالهای پایانی جنگ هم به سمت فرماندهی تیپ سلمان رسید.
امینی از فرماندهگردانهای جسور و منتقد است که هرجا راه را اشتباه تشخیص داده، صدایش را به گوش فرماندهان رسانده یا بهطور مستقیم با آنها گفت وگو کرده است. فرماندهیگردان هم باعث شده در معرکههای زیادی از دفاع مقدس حضور داشته باشد و شهادتها، مجروحیتها و حوادث مهم را از نزدیک شاهد باشد.
قسمت اول بررسی و مرور اینکتاب چندی پیش منتشر شد که مهمترین خاطرات امینی را از کودکی تا ورود به جنگ و شرکت در عملیات بیتالمقدس شامل میشد. دومینقسمت اینمطلب از زمان حضور امینی بهعنوان آرپیجیزن گردان حمزه در عملیات رمضان آغاز میشود و تا پایان جنگ تحمیلی و حضور او در جبهه ادامه پیدا میکند.
اولینقسمت مرور و بررسی کتاب «نقطه تسلیم» در پیوند زیر قابل دسترسی و مطالعه است:
* «قرار نبود عملیات بیتالمقدس بیستوچندروز طول بکشد»
در ادامه مشروح دومینقسمت مرور و بررسی اینکتاب را میخوانیم؛
* آرپیجیزن گردان حمزه در نبرد رمضان / مجروحیت دست
برای اعزام مجدد به جبهه، امینی خود را به سفارت سابق آمریکا در تهران رساند. آنزمان شهید همت تازه از لبنان برگشته بود و با دیدن امینی در لانه جاسوسی و شنیدن گلایههایش از انتقال به تیپ نجف اشرف، گفت: «شما که از قدیمیهای تیپ ما هستی باید حالا در سازماندهی گردان جدید تیپ حضور فعال داشته باشید برای عملیاتی که در پیش است.» منظور همت از عملیات پیشرو، «رمضان» بود که پس از بازپسگیری خرمشهر و اعزام نیروهای تیپ 27 به لبنان و بازگشتشان به ایران، بنا بود انجام شود.
همانجا و پیش از اعزام نیروها به جبهه، تقسیمبندی اولیه گردانهای تیپ 27 انجام شد. فرمانده گردان حمزه در عملیات رمضان، نصرالله قریب بود و امینی هم بهعنوان نیروی گروهان یکم اینگردان، دوباره وارد تیپ 27 شد. او در اینمقطع آرپیجیزن دسته 1 گروهان یکم شد. اما یکی از نکات مهمی که از آنروزها تعریف کرده این است که «نیروهای کادر اعزامی به تیپ، غالباً تجربه میدانی و عملیاتی نداشتند و بافت و روحیات نیروهای بسیجی را خوب نمیشناختند.» (صفحه 115) امینی همراه نیروهای تیپ 27 از شروع مرحله سوم عملیات رمضان در شب 30 تیر 1361 وارد عملیات شد. یکی دیگر از خاطرات جالب او از روزهای عملیات رمضان هم مربوط به دویدن دنبال تانکهای عراقی در تاریکی دشت و شکار آنهاست. هر دسته از گروهان گردان حمزه، 3 آرپیجیزن داشت و امینی هم در جمع آنها موفق به انهدام هفت یا هشت تانک شد.
در ادامه درگیریهای شب اول مرحله سوم رمضان، نیروهای حمزه به دیواره شرقی کانال پرورش ماهی رسیدند اما بهدلیل عدم الحاق یگانهای دیگر که باید سمت راست تیپ 27 را پوشش میدادند، حوالی ساعت 3 بامداد 31 تیر دستور عقبنشینی صادر شد. سحر آنروز مصادف با عید فطر بود و پس از مرحله سوم، تیپ 27 در مرحله چهارم عملیات رمضان شرکت نکرد. اما دوباره در مرحله پنجم به کار گرفته شد که امینی در اینمرحله هم آرپیجیزن بود و همراه همرزمان خود به شکار تانکهای لشکر 12 زرهی عراق رفت.
یکی از چالشهای دشوار و پیچیده نیروهای ایرانی در عملیات رمضان، مواجهه با دژهای مثلثی دشمن بود. غروب ششم مرداد بود که نیروهای حمزه که باید خود را به دژ سوم میرسانند، به اشتباه پای دژ چهارم رسیدند و جناحهای کنارشان خالی ماند. با ایناشتباه محاسباتی، عرض منطقه عملیات از 10 کیلومتر به 13 کیلومتر افزایش پیدا کرد. در نتیجه با دستور شهید همت، بلدوزرهای واحد مهندسی تیپ 27 اقدام به زدن یکخاکریز دوجداره 9 کیلومتری در عمق مواضع دشمن کردند تا نیروهای تیپ 27 از آتش منحنی و توپ مستقیم تانکها در امان بمانند. بعدها مشخص شد ایناشتباه در مجموعه قرارگاه کربلا رخ داده است. با گذشت یکنبرد 24 ساعته، یگانهای درگیر ناچار به بازگشت به پشت خط خودی در دژ مرزی عراق شدند. در جریان ایندرگیریها یکترکش به انگشت سبابه دست چپ امینی خورد. او هم در گرماگرم نبرد بهسرعت آن را پانسمان کرده و به جنگ ادامه داد. پس از برگشت به مواضع تثبیتشده بود که متوجه شد محل جراحت عفونت کرده است.
محمود امینی درباره عملیات رمضان و حمایتهای قدرتهای غربی از عراق در ایننبرد، نکته جالبی دارد که در صفحه 122 کتاب «نقطه تسلیم» درج شده است: «فهمیدم صدام با کمک مستشاران فرانسوی خودش که در قرارگاه سپاه سوم در تنومه حضور داشتند، شگردهای ضد پیاده را علیه ما به اجرا گذاشت. این مطلب را بعدها در کتاب خاطرات آلکساندر دومارانش رئیس وقت سازمان امنیت فرانسه خواندم که به گفته خودش در جریان عملیات رمضان، در جبهه عراقیها حضور داشت.»
* فرماندهی گروهان یکم در نبرد مسلمبنعقیل / مجروحیت ریه
پس از عملیات رمضان، تکاپو برای سازماندهی گردان حمزه برای عملیات بعدی شروع شد. در اینتلاشها و آمادهسازی کادر گردان، امینی بهعنوان فرمانده گروهان یکم حمزه انتخاب شد و پس از انتصاب، برای مرخصی راهی تهران شد. با برگشت از تهران به اهواز، فراخوان آمادهکردن گردان حمزه برای ورود به معرکه نبرد اعلام شد. به نیروها نیز اعلام شد برای حضور در پادگان اللهاکبر راهی اسلامآباد غرب شوند.
عملیات مسلمبنعقیل (ع) روز 8 مهر 1361 آغاز شد و سحر روز نهم مهر امینی در حالیکه پیگیر الحاق گردان حمزه با گردان سمت راست (گردان ادغامی بلال با گردانی از ارتش) بود، زخمی شد. بر اثر انفجار گلوله خمپاره 60 میلیمتری، ترکشی به سینه او برخورد کرده و ریهاش را سوراخ کرد. در نتیجه مشکل تنگی نفس برایش پیش آمد و متوجه شد نمیتواند خم شده یا دراز بکشد. در اثر اینمجروحیت، امینی برای مدتی به تنگینفس شدید مبتلا بود و برای خواب، فقط میتوانست بهصورت محکم و راست نشسته و استراحت کند. در نهایت پزشکان موفق شدند با دستگاه چستتیوب راه نفس او را باز کنند اما ترکش خمپاره برای همیشه در ریه او ماند. پزشکان نیز اجازه ترخیص او را از بیمارستان صادر نکردند. امینی روایت میکند: «حالت عادی نداشتم؛ چون در اکثر اوقات شبانهروز نشسته بودم. حتی خوابم هم در وضعیت نشسته بود. اگر برای یکلحظه دراز میکشیدم، درجا نفسم میگرفت و حالت خفگی به من دست میداد.» (صفحه 141)
گردان حمزه، در مرحله دوم عملیات مسلم بن عقیل (ع) حضور نداشت. چند هفته پس از شروع عملیات مسلم (ع)، امینی در آخرین روزهای آبان 61 از خود را از تهران به منطقه جنگی رساند.
* دیدن دوره آموزش پاسداری در پادگان امام حسین (ع) و فرماندهی گردان خندق
پس از پایان عملیات مسلم (ع) نیروهای گردان حمزه، دوباره در پادگان الله اکبر جمع شدند. در آنمقطع طرح ارتقای رده لشکرها به سپاه مطرح شده بود و شهید همت به کادرهای بسیجی سابق تیپ 27 که بنا بود چارت سازمانی لشکر 27 قرار بگیرند، دستور داد ضمن تغییر وضعیت عضویت در تیپ از بسیجی به سپاهی، برای طی دوره ویژه آموزشی به تهران اعزام شوند. امینی هم یکی از ایننفرات بود که در قالب 50 تا 60 نفر دستچینشده از اسلامآباد غرب به تهران رفته و در پادگان امام حسین (ع) آموزش ببینند. اینپادگان، مرکز آموزشی سپاه بود و امینی و همراهانش با ورود به آن، در دوره ویژه آموزش پاسداری شرکت کردند. ایندوره آموزشی اوایل بهمنماه 1361 به پایان رسید و حاضران در آن، روز 10 یا 11 بهمن عازم پادگان دوکوهه شدند. آنها حدود 100 پاسدار آموزشدیده بودند که خود را به کارگزینی واحد پرسنلی سپاه 11 قدر معرفی کردند. تعدادی از اینجمع 100 نفره به تیپ 10 سیدالشهدا (ع) اعزام شدند و باقی به واحد پرسنلی تیپ 27 که تبدیل به لشکر 27 شده بود، معرفی شدند.
با ورود دوباره به لشکر 27 (تیپ سابق) به امینی گفته شد نیروی تیپ 3 ابوذر با فرماندهی شهید محمدرضا دستواره است. دستواره بنا داشت گردانهای جدید تیپ را تشکیل دهد و در نامگذاریشان از اسامی غزوات پیامبر اکرم (ص) استفاده کند. به اینترتیب گردانهای تیپ 3 ابوذر با عناوین خیبر، تبوک، بدر و سیف نامگذاری شدند. تشکیل پنجمین گردان اینتیپ هم موسوم به گردان خندق به عهده امینی گذاشته شد. گردان حنین نیز پس از گردانهای دیگر تشکیل شد.
در طرح مانور عملیاتی والفجر مقدماتی که از پیش آمد، به گردان خندق ابلاغ شد بهعنوان یگان پشتیبان فعالیت کند. عملیات والفجر مقدماتی و مراحل دوگانه ناموفق آن هم یکهفته به طول انجامید که از لشکر 27 فقط گردانهای تیپ 1 عمار و تیپ 2 سلمان وارد عمل شدند و نوبت به تیپ 3 ابوذر و گردان خندق از آن نرسید.
* حضور در والفجر یک و جراحت بعدی
در عملیات والفجر یک، بهجای تمرکز ثقل مانور عملیات بر تیپها، از فرمول جدید محوربندی استفاده شد که مطابق با آن، گردانها از کنترل عملیاتی تیپها خارج شده و تحت امر فرماندهان محور قرار گرفتند. محور عملیاتی لشکر 27 هم در اینعملیات (پس از والفجر مقدماتی)، از فکه جنوبی به فکه شمالی منتقل شد. نیروهای گردان خندق هم بهعنوان یگان پشتیبان باید خود را برای ورود مرحله بعدی والفجر یک که ادامه مرحله اول محسوب میشد، آماده میکردند.
رسیدن گردان خندق به نقطه رهایی والفجر یک، همزمان با ظهر روز اول عملیات بود. در آنروز یعنی 25 فروردین 1362 امینی با گروهی از عراقیهایی که به حالت تسلیم پیش میآمدند روبرو شد و یکی از آنها را دید که اسلحه خود را به حالت تسلیم بالای سر برده و حالات مشکوکی از خود نشان میدهد. امینی در همانحال که از آرپیجیزن کنار خود میخواست به فرد عراقی اعتماد نکرده و آماده شلیک باشد، مورد اصابت گلوله قرار گرفت و مرمی گلوله دوزمانه دشمن به گلویش نشست. در آنروز علیاکبر گلمحمدی معاونش در گردان خندق هم بهدلیل اصابت گلوله به پیشانی به شهادت رسید. برای جلوگیری از افت روحیه نیروهای گردان، امینی چفیهای روی سر انداخته و از یکی از رزمندگان خواست دست او را گرفته و عقب ببرد. در مسیر حرکت بهسمت عقبه نیز یکترکش به کمر امینی خورد.
پس از انتقال به عقبه، امینی به بیمارستان شهید کلانتری اندیمشک اعزام و پس از مواجهه با پزشکان در لحظه اول بیهوش شد. چون چندشبانهروز نخوابیده بود. با انتقال امینی به بیمارستان نمازی شیراز، پزشکان موفق شدند گلوله را از گلوی او خارج کنند اما ترکش دشمن برای همیشه در کمر امینی باقی ماند.
* شرکت در والفجر 4 و مصائب شیار سلمان
پس از عملیات والفجر یک، بحث تشکیل دوباره گردانها با اسامی پیشین سازمانی و قدیمیشان مطرح شد. به اینترتیب دوباره تیپهای یک عمار، تیپ دوی سلمان و تیپ 3 ابوذر شکل گرفتند و گردانهای ذیلشان نیز تعریف شدند. تیپ 3 ابوذر در اینمقطع کار خود را با گردانهای مسلم، بلال و حمزه و ابوذر از سر گرفت.
دستواره، برای عملیات والفجر 5 که در محور بمو_دربندیخان در پیش بود، پیشنهاد تشکیل دوباره گردان مسلم را به امینی داد. اینگردان، پیشتر در زمستان سال 60 با تشکیل تیپ 27 تاسیس شده بود. اما از تیر 61 تا دی 61 وجود نداشت. به اینترتیب امینی مامور شد گردان مسلم را تشکیل دهد و اوایل خرداد 1362 همراه نیروهایش، بهعنوان اولینگردان تیپ 3 ابوذر به اردوگاه شهید بهشتی (قلاجه) رفت. کار دشوار آموزش رزم کوهستانی به نیروها از اوایل تیر آنسال آغاز شد. کمی بعد عملیات والفجر 2 در منطقه حاجعمرات آغاز شد که چون لشکر 27 خود را برای والفجر 4 در بمو_دربندیخان و شاخشمیران آماده میکرد، قرارگاه نجف، تیپ مستقل 10 سیدالشهدا (ع) را برای عمل در والفجر 2 در نظر گرفت. همزمان مانور کوهستانی لشکر 27 برای یکهفته در نظر گرفته شده بود.
میانگین سنی نیروهای گردان مسلم، 25 سال بود. امینی میگوید در اینگردان از رزمنده 15 ساله تا افراد مسن 50 تا 60 ساله حضور داشتند. یکی از رزمندگان جوان اینگردان، سیدحسین دستواره برادر سیدمحمدرضا دستواره (فرمانده تیپ 3 ابوذر) بود که با استفاده از ایام فراغت از مدرسه در تابستان، از تهران خود را به جبهه رسانده و بهعنوان نیروی آزاد بسیجی در گردان حضور پیدا کرده بود. او در آنبرهه هنوز پرونده بسیجی تشکیل نداده بود.
با به دستگرفتن مدیریت گردان مسلم، امینی دو چیز را در سطح گردان ممنوع اعلام کرد؛ سیگارکشیدن و پوشیدن شلوار کردی. علتش را نیز در خاطرات خود اینگونه مطرح میکند که بیقیدی و پوشیدن شلوار کردی، سرباز و رزمنده را از حالت نظم و اقتدار دور میکرد. او درباره امکانات و استعداد نظامی گردانش نیز میگوید در آنایام،
قطبنماهای ساخت آمریکا در یگانهای رزم سپاه بسیار کمیاب بودند و نیروهای سپاه نوع کرهای آنها را داشتند. در هر گردان هم اسلحههای کلاشنیکف مصرفی در چند دسته قرار میگرفتند؛ ساخت کره شمالی و ساخت شوروی که کلاشهای ساخت شوروی، کمتر بودند. تیربارهای مورد استفاده نیروهای سپاه هم تیربار سبک BKC بود. یکی از تذکرات جالب امینی درباره نام اینتیربار که در آثار گلعلی بابایی هم مطرح شده، اطلاق نام نادرست «گرینوف» است. او میگوید: «نمیدانم کدام علامهای اولبار در ایران اسم من درآوردی گرینوف را روی اینتیربار گذاشته بود و بسیجیها هم به آن میگفتند تیربار گرینوف. حال آن که اصلاً سلاحی به ایننام وجود خارجی ندارد.» (صفحه 197)
برای شرکت در والفجر 5، بنا شد گردان مسلم با یکی از گردانهای تیپ 30 گرگان از ارتش ادغام شود. ایننیروها برای هلیبرن به بام بمو دوهفته تمرین کردند. سپس فرماندهان چهار گردان ارتش و چهار گردان سپاه برای آخرینشناسایی اقدام کردند که با بازگشت از شناسایی اعلام کردند در هر چهار راهکار عملیات، کمینهای عراقی بهسمتشان تیراندازی کردهاند. به اینترتیب مشخص شد بهدلیل لو رفتن راهکارهای حمله، امکان انجام عملیات وجود ندارد. در همانحال با تکمیل آمادگیها، شناسایی در محور بمو_دربندیخان ادامه داشت که عملیات والفجر 4 در پنجوین عراق، دشت شیلر و مریوان آغاز، و با پیشرفت خوبی که در شروعش صورت گرفت، امکان آغاز عملیات سهتیپ لشکر 27 در محور بمو_دربندیخان (والفجر 5) منتفی شد.
اردوگاه قلاجه؛ پیش از شروع والفجر 4
پس از لغو عملیات والفجر 5 به گردانهای لشکر 27 ابلاغ شد برای رفتن به منطقه عملیاتی والفجر 4 آماده شوند. به اینترتیب نیروها از اردوگاه قلاجه بهسمت مریوان حرکت کرده و صبح روز 4 آبان 1362 به اینشهر رسیدند. پیش از ورود لشکر 27 به والفجر 4، دو مرحله از عملیات انجام شده و مناطقی به تصرف درآمده بودند. قرار بود در قدم بعد، ابتدا گردانهای تیپ 1 و 3 لشکر 27 در ارتفاعات کانی مانگا وارد شوند. هدف اینمرحله عملیات برای لشکر 27، تصرف دشت پنجوین و ارتفاعات کانی مانگا تعیین شده بود. ایننیروها چندمرتبه برای عملیات آماده شدند اما هربار حمله به دلایلی متنفی میشد. در نهایت غروب روز 12 آبان بود که نیروها ازجمله گردان مسلم بهسمت اهداف تعیینشده حرکت کردند. هدف گردان مسلم هم ارتفاع 1900 در منتهاالیه چپ کانیمانگا بود.
جنگ و گریزها روی ارتفاع 1900 باعث شد امینی و نیروهای باقیمانده گردانش به شیاری برسند که نیروهای گردان سلمان در آن پناه گرفته بودند. ایننیروها بهناچار 72 ساعت در اینشیار ماندند و در اینمدت با مشکل کمبود آب آشامیدنی، شهادت زخمیها و نبود امکانات بهداری و نجات دست و پنجه نرم کردند. امینی میگوید در پایان مرحله سوم والفجر 4، از گردان مسلم، دو گروهان باقی مانده بود و به اندازه یکگروهان هم شهید و زخمی به جا مانده بود.
ماموریت بعدی محمد ابراهیم همت برای امینی، سازماندهی مجدد گردان مسلم بود تا دوباره در همان ارتفاع 1900 وارد عمل شود. یکهفته طول کشید تا امینی توانست گروهان تلفاتداده و ناقص خود را تکمیل کرده و سامان دهد. یکگروهان نیز از گردان ابوذر به گردان مسلم مامور شد. اقدام دوباره در مرحله چهارم والفجر 4 به ایندلیل بود که مواضع تصرفشده در مرحله سوم، هنوز تثبیت نشده بودند. موعد آغاز حمله هم که چندمرتبه به تعویق افتاد، در نهایت 28 آبان در نظر گرفته شد. با شروع مرحله چهارم، اکبر حاجیپور فرمانده تیپ یک سلمان و علیاصغر رنجبران جانشین محمدرضا دستواره در تیپ 3 ابوذر به شهادت رسیدند. در ادامه، عباس ورامینی مسئول ستاد لشکر 27 و مجید زادبود از مهرههای سابق اطلاعات عملیات که بهعنوان نیروی ساده در مرحله چهارم والفجر 4 شرکت کرده بود، به شهادت رسیدند.
گلعلی بابایی در کتاب «کوهستان آتش» به مشکلات همت در اینعملیات و چالشهایش با فرماندهان بالا و پایین اشاره مبسوط کرده است. امینی نیز در کتاب «نقطه تسلیم» میگوید از هر سو به همت انتقاد میشد لشکری که همیشه در عملیاتها خط شکن و یگان اصلی عملیات بوده، حالا باید از راهکارهای سوخته یگانهای دیگر که دشمن نسبت به آنها هوشیار شده، وارد عمل شود. اما همت با وجود همه مشکلات صبوری میکرد و نگذاشت پسلرزههای مشاجراتش با عناصر اطلاعاتعملیات لشکر، بین گردانها تسری پیدا کند. پس از جدا شدن کادرهای با سابقه اطلاعات عملیات از لشکر، همت دوباره عباس کریمی را به مدیریت اینواحد منصوب کرد.
یکی از خاطرات امینی از روزهای پس از والفجر 4، حضور در تهران و وضعیت بلاتکلیف خانوادههای شهدا و مفقودان لشکر بود. تدبیری که همت برای اینمشکل اندیشید، این بود که برای پایاندادن به سرگردانی خانوادهها از سرنوشت فرزندانشان، در یکی از روزهای آذرماه از همه آنها دعوت شد در مدرسه عالی شهید مطهری جمع شوند و خود به سخنرانی برای آنها پرداخت.
* سرتاپا خون در معرکه خیبر
اوایل بهمن 1362 که لشکر 27 به پادگان دوکوهه بازگشت، در جریان طرح «لبیک یا خمینی» و مانور «آزادی قدس»، حدود 100 هزار تن نیروی داوطلب بسیجی به جبهههای جنوب افزوده شد. آنزمان گردان مسلم 400 نفر نیرو داشت. برای عملیاتی هم که در پیش بود، پنهانکاری شدیدی اعمال میشد که علتش جلوگیری از مشکلات اطلاعاتی پیشآمده در والفجر مقدماتی بود. به اینترتیب با همینرویکرد، در اولیننشست توجیهی با شهید همت، که در پاسگاه فرماندهی لشکر برگزار شد، فقط فرماندهگردانها حضور داشتند.
عملیات آبیخاکی خیبر روز سوم اسفند 1362 آغاز شد که در آنمقطع زمانی، واحد قدرتمند اطلاعاتعملیات لشکر 27 که تا پایان والفجر 4 فعالیت میکرد، دیگر فعال نبود و از هم پاشیده بود. به اینترتیب همانطور که اشاره شد، همت مسئولیت اینواحد را به عباس کریمی سپرد. چندتن از نیروهای تیم شناسایی هم دوسهروز پیش از شروع عملیات به اسارت دشمن درآمدند و مجموع شرایط باعث شد، لشکر 27 نه از پشت سر و با تاکتیک دورزدن دشمن، که بهناچار از روبرو درگیر شود.
هنگام شروع درگیریهای خیبر، نیروهای گردان مسلم در جفیر مستقر بودند. پس از شب اول عملیات، همت امینی را احضار کرد و حضور در مرحله بعدی عملیات (شب دوم) را ابلاغ کرد. اما چندی بعد ایندستور لغو شد و لشکر 27 در شب دوم خیبر، در طلاییه عمل نکرد. امینی در اینباره میگوید «به اعتقاد من اگر آنشب عمل میکردیم، موفقیت قطعی بود و دشمن فرصت بازسازی سریع پیدا نمیکرد.» (صفحه 280) طی شبی که دستور حمله نیروهای لشکر 27 لغو شد، دشمن تعدادی سنگر کمین احداث و نیروهایش را در آنها مستقر کرد که باعث مشکلات زیادی شدند. در همانحال لشکرهای عاشورا و نجف، بیخبر از منتفیشدن عملیات، به خط زده و مواضع موردنظر را بهخوبی تصرف کردند. با اینوجود شرایطی به وجود آمد که همت دوباره امینی را احضار کرد و از او خواست با نیروهایش به خط دشمن بزند. امینی نیز ایننکته را یادآور شد که حمله در روز مشکل است و با اینپاسخ همت روبرو شد که «چارهای نداریم. دستور محسن رضایی است.» با اینوجود اعلام شد چون گردان میثم به نقطه رهایی نزدیکتر بوده، وارد عمل شده و به خط زده است. بنابراین گردان مسلم باید پشت سر آنها به حمله ادامه دهد.
چهار گردان لشکر 27 که در روشنایی روز به خط زدند، توسط دشمن قلع و قمع شدند. همت بهناچار به امینی دستور داد به جای گردان میثم وارد معرکه شود. امینی هم با نیروهای گردان مسلم خط درگیری را که همان دژ بود، تحویل گرفت. او در خاطرات خود از سختی کار شهید همت در خیبر و فشارهای روحی روانی وارد بر او گفته است: «خودم شنیدم آقای هاشمی پای بیسیم که فرمانده عالی جنگ بود در قرارگاه خاتم در تماس مستقیم با همت گفت همت چه کار میکنی؟ پشت دستت را نگاه کن.» عبارت پشت دستت را نگاه کن، کنایه از نگاهکردن به ساعت و در نظر داشتن کمبود زمان است.
هنگام حضور در خط، نارنجکی کنار امینی منفجر شد که ترکش کوچکی از آن به بازویش خورد اما اعتنا نکرده و به نبرد ادامه داد. شکستهنشدن خط باعث تماسهای پیاپی همت و امینی با بیسیم بود. در آخرینتماس همت به او گفت اگر نمیتواند خط را بشکند، اعلام کند تا خود (همت) وارد معرکه شده و نیروها را هدایت کند. امینی نیز در پاسخ گفت «حالا که این طور میگویید بسم الله.» همت که قصد داشت خود را به محل نبرد گردان مسلم برساند، توسط معاونان و همراهانش محاصره و از انجام اینکار منع شد. به اینترتیب جعفر جهروتیزاده، عباس کریمی و محمدرضا دستواره جای همت حرکت کرده و خود را به امینی رساندند. گفتگوها و مشورت کریمی و دستواره به نتیجه منتهی شد که امکان شکستن خط دشمن وجود ندارد و دستور زدن خاکریز در گوشه دژ را صادر کردند. امینی هم فرماندهگروهانهای مسلم را پشت اینخاکریز جمع کرده و مشغول توجیهشان بود که یکگلوله خمپاره 60 کنارش به زمین خورد و از پا تا سرش را غرق ترکش و خون کرد. سختترین جراحت، به سمت راست پیشانیاش وارد شد که به بیهوششدنش انجامید. به همینعلت هم 10 تا 15 روز را در کما به سر برد و سپس به هوش آمد.
امینی حدود دو هفته بعد در بیمارستانی در مشهد به هوش آمد. «دست چپم را از آرنج تا مچ گچ گرفته بودند. سرم هم بسته بود اما از نظر حافظه و تواناییهای ذهنی، مشکلی نداشتم. یادم بود که اسم من چیست، چه کارهام و... ولی صحنه مجروحیت یادم نمیآمد.» (صفحه 291) با وجود هشیاری، چشمان اینرزمنده مدام سیاهی رفته و زمین میخورد. پزشکان بعدها موفق شدند روی محل اصابت ترکش به پیشانی امینی، عمل ترمیم استخوان انجام دهند اما ترکش برای همیشه در سر و مغز او باقی ماند. در بیمارستان بود که خبر شهادت همت و نتیجه عملیات خیبر به امینی رسید. او پس از مشهد به بیمارستان سینا در تهران اعزام شد و خاطرهاش از روزهای بستری در اینبیمارستان، همنشینی با یک رزمنده بسیجی شیعه افغانستانی است که پیش از عملیات خیبر از بسیج سپاه کرج به تیپ سیدالشهدا اعزام و در آن عملیات مجروح شده بود.
نوروز 1363 برای محمود امینی در بیمارستان نجمیه تهران گذشت.
* روزهای پس از خیبر و ترمیم زخم پیشانی
با شهادت همت، محمدرضا دستواره بهطور موقت سرپرست لشکر 27 شد و پس از نوروز 63 بود که عباس کریمی به فرماندهی لشکر منصوب شد اما همانطور که امینی روایت میکند، حکم فرماندهیاش با امضای محسن رضایی، پاییز آنسال صادر شد. امینی میگوید عباس تا پاییز 63 بهطور صلواتی لشکر را فرماندهی میکرد چون فرماندهان رده بالای سپاه راغب نبودند یکی از بیست و هفتیهای قدیمی دوباره فرمانده لشکر شود.
محمود امینی تا خرداد 1363 در دوران نقاهت به سر میبرد و محل اصابت ترکش به پیشانیاش خالی بود. بخشی از پای چپش نیز گوشت اضافه آورده و فاسد میشد که یکپزشک آنپوست اضافه را جراحی کرده و برداشت. امینی تا اواسط تابستان از جبهه دور بود و سپس خود را به منطقه جنگی رساند. گردان مسلم، در آنبرهه از چارت سازمانی لشکر 27 خط خورده و حذف شده بود. بنابراین او دیگر مسئولیتی نداشت. لشکر هم بهجای پادگان دوکوهه در اردوگاه صحرایی بستان مستقر بود. در آنروزها، یکمانور جمعی با کلیه گردانها و واحدهای لشکر 27 در بیابانهای حومه بستان برگزار و سپس بنا شد کل لشکر به سنگرهای زیرزمینی محدوده بیابانهای غرب کارون منتقل شود.
عمل ترمیم استخوان پیشانی امینی در نهایت انجام و او اواسط پاییز بهطور کامل به جبهه بازگشت. ایناتفاق مربوط به روزهایی است که لشکر 27 در پادگان ابوذر شهرستان سرپلذهاب مستقر شده بود و جو پادگان بر اثر مجادلات سیاسی ملتهب بود. با پایان عملیات خیبر، تعدادی از پاسداران سپاه 10 تهران مانند کاظم رستگار و حسن بهمنی در تیپ 10 سیدالشهدا، علیه محسن رضایی و نحوه مدیریتش بر سپاه موضع گرفته بودند. امینی در اینباره میگوید «جماعت مخالف فرمانده کل سپاه، مجموعه کادرهای تیپ سیدالشهدا و عناصری وابسته به یک طیف سیاسی رادیکال طرفدار آقای منتظری در تشکیلات سپاه منطقه 10 تهران بودند.» (صفحه 306) و مجادلات بهوجودآمده هم به دلیل ایناختلافات بود. در آنروزها لشکر 27 خط پدافندی منطقه شاخ شمیران را تحویل گرفته و گردانهایش بهنوبت در آنجا حضور پیدا میکردند.
* شلیک راکت توپدار عراقی و مجروحیت بعدی
با رسیدن دیماه 63، عباس کریمی و محمدرضا دستواره اصرار داشتند امینی هرچهزودتر یکگردان برای لشکر 27 تشکیل دهد. او در آنبرهه دنبال تشکیل دوباره گردان مسلم بود اما دستواره گفت بهتر است بهجای تشکیل یکگردان از صفر، گردان کمیل بنزیاد را که ظرفیت نیروهای بسیجیاش تکمیل است، سامان دهد. کادر اینگردان پس از پایان نبرد خیبر بهشدت تحلیل رفته و نیروهای باقیماندهاش با باقیماندگان گردان حبیب ادغام شده بودند. دیماه 63 گردان کمیل، فقط کادر فرماندهی کم داشت.
در عملیات بدر قرار بود لشکر 27 پس از عبور از آبهای هور، وارد دشت الهاله در شرق دجله شود که سرپلی برای رسیدن به جاده بصره_العماره بود. در جریان عملیات بدر و هدایت گردان کمیل، هنگام حرکت در قایق بود که یکهلیکوپتر توپدار عراقی به قایق امینی حمله کرده و از فاصله 40 متری آن را هدف راکت قرار داد. با انفجار قایق، سرتاپای امینی غرق ترکشهای ریز شده و او در آب سرد هور افتاد. سپس بین زخمیها به عقبه منتقل شد. در اینعملیات، گردان کمیل نیز بهشدت ضربه خورد و کل لشکر 27 نیز آسیبهای جدی دید. یکی از بزرگترین ضربهها به لشکر، شهادت عباس کریمی بهعنوان فرماندهاش بود که باعث شد بهاصطلاح (پس از شهادت همت)، دوباره کمر لشکر بشکند.
* فرماندهی محمداسماعیل کوثری بر لشکر 27
امینی اردیبهشتماه 1364 پس از بهبود دوباره راهی جبهه شد و به پادگان دوکوهه رسید. در آنزمان لشکر 27 تحت نظارت محمدرضا دستواره، برای عملیات بعدی که در امتداد نبرد بدر قرار داشت، آماده میشد. اما بهشدت با معضل کمبود کادر روبرو بود. اصرارهای چندباره دستواره برای اعزام کادرهای وعدهداده شده به جایی نرسید و اینماجرا باعث بحث و جدل او با مسئولان لشکر 27 در تهران شد. در نتیجه طبق روایت امینی خرداد 64 فرماندهی وقت سپاه تهران به این نتیجه رسید که دستواره صلاحیت فرماندهی لشکر 27 را ندارد. (صفحه 327) دستواره معتقد بود فرمانده باید کسی در حد و قواره قاسم سلیمانی و مرتضی قربانی باشد.
در ادامه ایناتفاقات بود که محمداسماعیل کوثری بهعنوان فرمانده لشکر 27 محمدرسولالله (ص) معرفی شد.
* فرماندهی گردان حمزه در والفجر 8؛ گرگمبههوا با تانکهای دشمن
کوثری پس از انتصاب به فرماندهی لشکر 27، دستور تشکیل واحد آموزش نظامی لشکر را صادر کرد. بنا شد اسدالله پازوکی فرمانده وقت گردان حمزه، وظیفه تشکیل واحد آموزش را به عهده بگیرد. او نیز اینکار را بهشرطی پذیرفت که امینی فرماندهی گردان حمزه را بهجای او بپذیرد. به اینترتیب امینی فرمانده گردان حمزه شد.
با توجه به اقتضائات عملیات بعدی بنا شد گردانهای لشکر 27 برای آموزش آبیخاکی در سد دز حضور پیدا کنند. تا آنمقطع لشگر 27 هفتگردان داشت و برای حضور در عملیات، اعلام شد لازم است یک گردان دیگر هم به سازمان رزم اینلشکر اضافه شود. حدود 2 ماه پیش از شروع والفجر 8 گردان جدید لشکر که گردان سلمان نام گرفت، تشکیل شد. دیماه 1364 به آموزش نیروها در اردوگاه کرخه گذشت. برای عملیات پیشرو، جاده فاو_امالقصر حد واگذاری به لشکر 27 بود. گردان حمزه اینلشکر هم بین یگانهای خطشکن قرار نداشت. به اینترتیب در مرحله اول عملیات مشارکت نداشت. در عوض گردانهای حبیب و عمار باید به خط میزدند و سپس حمزه پشت سر آنها حرکت میکرد. برای اینعملیات، گردان مسلم نیز دوباره تشکیل شد.
والفجر 8 شامگاه 20 بهمن 1364 آغاز شد. 22 بهمن هم گردانهای لشکر 27 با قایق جلو رفتند. گردان حمزه با فرماندهی امینی، پنجمینگردان لشکر 27 بود که عرض اروندرود را برای رسیدن به فاو طی کرد. ظهر 23 بهمن دستواره به امینی گفت باید با رسیدن شب گردانش را حرکت دهد. بنا بود گردان انصارالرسول به خط زده و سپس گردان حمزه در داخل کانالها جایگزینش شود. اما گردان انصار اعلام کرد برای اینکه آنشب دوباره به خط بزند آمادگی ندارد. در نتیجه دستواره به امینی گفت باید خطشکن باشد. به اینترتیب گردان حمزه به خط زد و در جاده باریک فاو_امالقصر با حجم عظیمی از تانکها و نفربرهای دشمن مواجه شد. امینی میگوید «دشمن همزمان با غروب آفتاب و در سایه سروصدای فوقالعاده گلوله باران توپخانهاش، کلی تانک را از روی همان جاده و تا نزدیکی خط ما جلو آورده بود.» (صفحه 363) مقابل نیروهای گردان حمزه، 60 تانک و نفربر زرهی آرایش گرفته بود و اگر دشمن از جاده جلو میآمد، تا فاو پیش رفته و موفق میشد عقبه منطقه را ببندد. اینگونه همه نیروهای ایرانی محاصره میشدند. اما دشمن نیز با مواجهه با نیروهای ایرانیِ روی جاده غافلگیر شد. تانکهای عراقی بهقدری به نفرات ایرانی نزدیک بودند که رزمندگان برای انهدامشان قادر به استفاده از موشکهای آرپیجی 7 نبودند. چون برای نفوذ موشک آرپیجی به زره تانک، باید حداقل 150 متر از آن فاصله داشت. به همیندلیل رزمندگان گردان حمزه خود را به تانکها رسانده و درونشان نارنجک میانداختند.
گردان حمزه بهجای گردان انصار به خط دشمن زده و موفق شد تانکها و نفربرهای زیادی را منهدم کند. اما نیروهای گردان انصار که جای خود را با حمزه عوض کرده بودند، تمرد کرده و حاضر نشدند بهعنوان نیروی پشتیبان جلو بیایند. به همیندلیل دستور رسید حمزه محل درگیری را تخلیه کرده و پشت خاکریز شب گذشته بازگردد. تمرد گردان انصار، ضربه روحی سختی به نیروهای گردان حمزه زد اما از ضربه کمرشکنی که به تانکهای دشمن زده بودند، ابراز خوشحالی میکردند. طی شامگاه 24 بهمن، روی جاده فاو_امالقصر بیش از 60 تا 70 تانک و نفربر عراقی منهدم شد و بهقول امینی چیزی سالم نماند که دشمن بخواهد دوباره از آن استفاده کند. راوی کتاب «نقطه تسلیم» درباره چرایی تمرد گردان انصار میگوید: «آن آقایان از اساس قائم مقام لشکر یعنی دستواره را قبول نداشتند. در راس هرم فرماندهی لشکر هم ابداً قاطعیتی وجود نداشت تا یک بار به صورت ریشهای به این قضایا رسیدگی شود. کوتاه نیامدم و به فرماندهی لشکر رفتم. کوثری هم به راحتی کل قضیه را توجیه کرد.» گردان حمزه در آنشب 70 شهید و 180 مجروح به جا گذاشت. سپس در پایگاه موشکی شماره 3 بهسمت خور عبدالله در وضعیت پدافندی مستقر شد. بعثیها نیز با استفاده از جرثقیل و تریلیهای کفی، کل جاده فاو_ام القصر را از لاشههای تانک و نفربرهای منهدم شده خود پاکسازی کردند.
در شب 27 بهمن که دو گردان وارد عمل شدند، چون دشمن کاملاً هشیار شده و آمادگی قبلی داشت، نتیجه دلخواه حاصل نشد. روز 27 بهمن هم که گردان سلمان هم وارد معرکه نبرد شد، حال و روز گردان حمزه را درک کرد. چون بهخوبی به خط زده و جلو کشید اما گردان حامی و پشتیبان نیامد.
گردان حمزه برای بازسازی به مدت 10 روز به ساحل ایرانی اروند منتقل شد. لشکر 27 هم خط را به تیپ 32 انصارالحسین همدان تحویل داد تا گردانها را برای بازسازی عقب ببرد. لشکر 27 سپس خط پدافندی را از تیپ 32 انصارالحسین تحویل گرفت و گردان حبیب بن مظاهر خود را در آن مستقر کرد. پس از مدتی هم نیروهای حمزه رفته و خط را از نیروهای حبیب تحویل گرفتند. سپس لشکر 5 نصر خط را از گردان حمزه تحویل گرفت. امینی درباره اینبرهه از جنگ میگوید جزو معدود دفعاتی بود که پس از تحویل سال نو و عید نوروز، سالم و سرپا به تهران بازمیگشت. در ادامه و پس از بازگشت به منطقه، کوثری بهعنوان فرمانده لشکر 27 دوباره به نیروهای گردان حمزه دستور داد خط پدافندی فاو_امالقصر را از گردان حبیب تحویل بگیرند.
شامگاه 30 به 31 فروردین 1365 در محدوده کارخانه نمک که لشکر 25 کربلا آنجا مستقر بودند، نیروهای دشمن همزمان در جاده فاو_امالقصر و جاده فاو_البحار تک هماهنگشدهای را انجام دادند که شکست سختی را برایشان از پی آورد. گردان حمزه چندروز پس از اینماجرا در خط پدافندی ماند و سپس آن را تحویل نیروهای گردان مالک داد. به اینترتیب ماموریت گردان حمزه در عملیات والفجر 8 به پایان رسید.
* کربلای یک و یکزخم دیگر بر پیشانی
نیروهای ایرانی در حال آماده سازی بودند که مساله استراتژی دفاع متحرک دشمن در منطقه مهران اتفاق افتاد و شهر متروکه مهران در شمال غربی استان ایلام توسط ارتش عراق اشغال شد. به اینترتیب عملیات کربلای یک برای بازپسگیری مهران طراحی شد. کوثری برای اجرای اینعملیات به امینی دستور داد برای جایگزینی با گردان حبیب، نیروهای خود را به مهران ببرد. اوایل تیرماه 65 بود که گردان حمزه خود را به خط پدافندی سنگشکن رساند.
شب نهم به دهم تیر بود که عملیات کربلای یک شروع و بنا شد دو گردان حمزه و گردان شهادت اقدام به شکستن خط کنند. بنای کار هم بر این گذاشته شده بود که اجرای عملیات افشا نرود. به همیندلیل محمدرضا دستواره در جایگاه قائممقام لشکر در یکتصمیم ابتکاری دستور داد نیروها برای شروع عملیات، به هیچعنوان از بیسیم استفاده نکنند.
همه گردانهای عملکننده در اینعملیات به اهداف خود رسیدند و کل منطقه از دشمن بازپسگرفته شد. به همیندلیل امینی میگوید کربلای یک، راحتترین عملیاتش در جنگ محسوب میشود. با اینوجود روز 14 تیر 1365 بود که دستواره به شهادت رسید. طبق دستور، گردان حمزه روز 17 تیر اقدام به پدافند در خط کرد و دشمن نیز روز 18 تیر حرکتی نکرده و فقط به تقویت نیروهای خود ادامه داد. در آنروز فرماندهی لشکر 27 به گردانهای خود دستور داد عملیات را بهسمت دشت زرباطیه و بدره ادامه داده و پیش بروند. به اینترتیب بنا شد در شامگاه 18 تیر نیروها پیش بروند و حوالی ساعت 4 بامداد 19 تیر بود که اجازه حمله صادر شد. اجرای حمله هم با غافلگیری دشمن انجام شد چون تمام ساعات شب را در انتظار ایرانیها به سر برده و توقع حمله در صبح را نداشتند. به همیندلیل بیش از یکگردان پیاده دشمن در اینحمله نابود شد.
در همانساعت حمله بود که امینی پشت خاکریز و جانپناهی نشست اما ترکشی به پیشانیاش اصابت کرد که با خستگی همراه شده و باعث ضعف و خونریزی و بیهوشی او شد. او پس از بهبودی، در تیرماه 65 به سفر حج رفت و در انتظامات بعثه امام خمینی (ره) وظایفی را به عهده گرفت.
* چرا گردان حمزه در کربلای 4 شرکت نکرد؟
پیش از رسیدن زمستان 65، عقبه لشکر 27 محمدرسولالله (ص) برای عملیات آتی، در اردوگاه کارون تشکیل شد. عملیات پیشرو، کربلای 4 بود و کوثری پیش از شروعش، اینبحث را با امینی مطرح کرد که برای سازماندهی بیشتر امور و اشراف بهتر بر کار گردانها، باید سازمان 3 تیپمحوری دوباره احیا شود. اینکار را هم به عهده امینی و فرمانده دیگری بهنام محققی گذاشت. ماموریت بعدی، پدافندی دوم در مهران و حضور در عملیات کربلای 5 بود. در آنروزها بحث انتصاب شهید علیرضا نوری بهعنوان قائممقام و معاون لشکر مطرح بود که بهعلت مخالفت امینی با آن، کوثری او و گردانش را برای ماموریت پدافندی به مهران اعزام کرد. یکهفته پس از رفتن گردان حمزه به مهران، عملیات کربلای 4 در جبهه جنوب آغاز شد و به همیندلیل امینی و گردانش در آن حضور نداشتند. ماموریت پدافندی گردان حمزه در مهران، یکماه طول کشید.
* توپمستقیم تانک، جراحت بعدی و خواستگاری
عملیات کربلای 5 روز 19 دی ماه 65 شروع شد که آنزمان گردان حمزه هنوز در خط پدافندی مهران بود. ماموریت پدافندیاش هم تا پایان دی ادامه پیدا کرد. لشکر 27 در کربلای 5 کسری نیرو داشت. به همیندلیل با پیگیریهای انجامشده، گردان حمزه از خطوط پدافندی مهران و قلاویزان آزاد شد و برای شرکت در عملیات کربلای 5 به جبهه جنوب رفت. استقرارش در اردوگاه کارون هم با روز اول بهمن و اوج کربلای 5 در شلمچه همراه شد. نیروهای حمزه شب سوم بهمن پیشروی کرده و پوشش و تثبیت خط درگیری بهطور کامل انجام شد.
در گرماگرم نبرد کربلای 5 وقتی امینی از خاکریز بهسمت سیلبند کنار کانال در حرکت بود، ترکش توپ مستقیم تانک دشمن به ساق پای چپش برخورد کرد. او با چفیه محل زخم را بست و به ادامه فرماندهی پرداخت. سپس با پایان کار به عقبه منتقل شد که چون زخم پایش عفونی نشده بود، بخیه و بهمدت سههفته بستری شد.
امینی میگوید هفتم یا هشتم اسفند 65 به خواستگاری رفته و مراسم عقدش نیز نوروز 1366 برگزار شده است. او یکروز پس از مراسم عقد با گردان حمزه از تهران بهسمت دوکوهه حرکت کرد. نوروز آنسال، عناصر کادر و بسیجی لشکر 27 در مرخصی به سر میبردند و مرحله تکمیلی کربلای 5 نیز انجام شده بود. در نتیجه امینی نیز پیگیری تهیه ضرورتهای اولیه زندگیم مشترک شد. بنا بود کارهای اداری واگذاری خانههای سازمانی انجام و اعلام شود که امینی راهی جبهه شد. اواسط مهر 66 بود که مشخص شد چه واحدی از اینمنازل به امینی تعلق میگیرد.
یکی از خاطرات جالب و قابل توجه امینی از آنروزها، دیدار رزمندگان با امام خمینی (ره) در جماران است که در برگشت، وقتی کوثری از محافظ آیتالله هاشمی رفسنجانی درباره حضور وی در منزل سوال میکند، پاسخ مثبت میشنود. در نتیجه همراه با کوثری و چندرزمنده دیگر که یکی از آنها حاجذبیحالله بخشی (حاجیبخشی) بوده، وارد منزل آیتالله هاشمی شده و با او دیدار میکنند. امینی در بخشی از روایت اینخاطره میگوید: «آقای هاشمی از حاجی بخشی پرسید: خب حاجبخشی؛ الان برنامه شما چیست و چه میکنید؟ حاجبخشی گفت دوشنبه در میدان ولی عصر راهپیمایی است علیه بدحجابی. ایشان گفت سعی کنید مردم اذیت نشوند. ما در زمینه حجاب؛ همان توقعی را که از خواهر و مادر خودمان داریم، نمیتوانیم از بقیه مردم داشته باشیم. حاجبخشی گفت: ما فقط به تکلیف شرعی خودمان عمل میکنیم، راهپیمایی میکنیم و شعار میدهیم و متعرض هیچکسی هم نمیشویم.» (صفحه 470)
* شنی تانک و مجروحیت بعدی در کربلای 8
در عملیات کربلای 8، نیروهای دو لشکر عاشورا و نجف درگیر شده بودند که لشکر 27 به آنها ملحق و روز 19 فروردین 1366 وارد نبرد شد. در آنبرهه پس از شهادت علیرضا نوری، غلامرضا صالحی قائممقام لشکر 27 شده بود. در جریان اجرای اینعملیات بود که امینی بهدلیل اشتباه راننده یکی از نفربرهای خودی زخمی شد. پای او که لبه خاکریز ایستاده بود، هنگام دورزدن با عجله راننده نفربر برای برگشت سریع به عقبه، زیر شنی نفربر رفته و له شد. او درباره اینمجروحیت خود نیز روایت میکند: «استخوان پایم شکسته شد و گوشتها له شده بودند. تا پالای ران من آسیب دید و مچ پاهایم هم به طور کامل شکافته شده بود. مداوای پای ناکار شده من سه ماه طول کشید و خیلی طولانی شد. چند مرحله به اتاق عمل رفتم. آخرین مرحله از ران پای چپم پوست برداشتند و مثل یک روکش چهل تیکه، پوست را روی محل جراحت چسباندند.»
* بنا بود والفجر 10 آخرینعملیات جنگ باشد
شناساییهای عملیات والفجر 10 در روزهای اسفندماه 66 انجام شد. بنا بود اینعملیات عملیاتی باشد که منجر به خاتمه جنگ و تسلیم صدام شود. اما بهجز خطوط نبرد و جبهه، در مرکز خبرهای دیگری بود که امینی درباره آنها چنینروایتی دارد: «خط سیاسی حاکم بر رادیو تلویزیون کشور هم عجیب بود. در شرایطی که تمام یگانهای رزم دچار فقر شدید نیروی انسانی شده بودند، مجریان صدا و سیما در هر شبانه روز چندین بار در برنامههای رادیو تلویزیون میگفتند ظرفیت جذب نیروی پایگاههای بسیج تکمیل شده و از داوطلبین مصرانه میخواستند برای ثبت نام و اعزام به جبهه به پایگاههای بسیج مراجعه نکنند!» (صفحه 499) او میگوید عقلای بیخرد عزمشان را جزم کرده بودند تا به تعبیر خودشان فتیله جنگ را پایین بکشند. به اینترتیب عملیات والفجر 10 آغاز شد و به پایان رسید اما جنگ تمام نشد.
در آنمقطع رخنه گسترده ایران به شهرهای استان سلیمانیه عراق، دشمن را به شدت سراسیمه و آشفته کرده بود. شهرهای خرمال، سیدصادق و حلبچه به تصرف ایران درآمده و مردم اینشهرها هم از نیروهای ایرانی استقبال کرده بودند. بههمیندلیل ارتش عراق اقدام به بمباران شیمیایی شهر حلبچه کرد و 5 هزار نفر از مردم اینشهر را کشت.
* بیتالمقدس 4 و تمرد یکفرماندهگردان دیگر
عملیات بیتالمقدس 4 اسفندماه سال 1366 انجام شد و تمرد فرماندهگردان مقداد در آن، روحیه گردانهای دیگر را هم تضعیف کرد؛ طوریکه مرحله بعدی عملیات در ارتفاعات برددکان که دشمن در آن نیرویی نداشت، انجام نشد.
* جنگ دیگر مساله اصلی نبود
امینی و نیروهایش در مرخصی به سر میبردند که کشمکشهای سیاسی دو جناح مجمع روحانیون و جامعه روحانیت مبارز در تهران بالا گرفت. او درباره آنروزها میگوید با وجود آنکه عملیات والفجر 10 در غرب و حلبچه با موفقیت انجام شده بود، جنگ دیگر مساله اصلی کشور نبود و تقریباً فراموش شده بود. به همیندلیل اولینضربهای که به جنگ و کشور وارد شد، سقوط فاو در 28 فروردین 67 و تصرف دوبارهاش توسط دشمن بود. از طرف دیگر هم آمریکا در خلیجفارس به فاو جوشن ایران حمله کرد.
* فرماندهی تیپ 2 سلمان و شرکت در بیتالمقدس 7
محمداسماعیل کوثری بهعنوان فرمانده لشکر 27 دوباره بر اینعقیده بود که سازمان لشکر با فرماندهی تیپهای عمار، سلمان و ابوذر سامان پیدا کند. به اینترتیب فرماندهی تیپ 2 سلمان به محمود امینی سپرده شد که 4 گردان حمزه، عمار، سلمان و مسلم زیرمجموعهاش بودند. در ادامه گردان بدون فرمانده مقداد هم به تیپ 2 سلمان سپرده شد.
بازپسگیری مواضع از دسترفته و انهدام نیروهای دشمن در دشت مرزی شلمچه، ماموریتی بود که برای عملیات بیتالمقدس 7 طراحی شد. قرار بود در اینعملیات دو تیپ دیگر لشکر 27 به دشمن بزنند و تیپ سلمان در احتیاط باشد. هدف این بود که دشمن را حداقل تا نقطه صفر مرزی عقب برانند. یکی از خاطرات امینی از اینعملیات، اطلاع از پاتک دشمن و صدور فرمان عقبنشینی است که بسیاری از نیروها باورش نکردند. در نتیجه اقدام به عقبنشینی نمیکردند و میگفتند چرا باید منطقهای را که بهراحتی تصرف کرده و در آن مستقر شدهایم، رها کنیم؟ ایننیروها که عقبنشینی نکردند، با شروع پاتک دشمن، تشنه و گرمازده به اسارت درآمدند.
امینی در کتاب خاطراتش میگوید جریان اینعقبنشینی و اسارت برخی از نیروها، پشتپرده تلخی دارد که مرتبط با پذیرش قطعنامه 598 است. اینحالت اولینبار پس از عملیات کربلای 5 و تهدید بصره توسط ایران پیش آمد که زمزمههایی از مقامات ارشد کشوری شنیده شد مبنی بر اینکه وقت اتمام جنگ است! راوی کتاب «نقطه تسلیم» میگوید در آنروزهای بیتالمقدس 7 و پذیرش قطعنامه، «وضعیت درست مثل ابتدای جنگ و زمانی شده بود که دشمن حمله سراسری خودش را به ایران شروع کرده بود.»
* پس از جنگ
با اتمام جنگ، امینی همچنان فرماندهی تیپ 2 سلمان را به عهده داشت و در دوره چهارم دافوس سپاه که 18 ماه طول کشید، شرکت کرد. در مقطع پایانی جنگ او یکفرزند دختر داشت. اواخر سال 1369 مسئولیت عملیات لشکر 27 به او سپرده شد و تا سال 76 در اینسمت مشغول به خدمت بود.
با سازماندهی جدید لشکر 27، تمام گردانهای اینیگان در قالب تیپ یکم و دو تیپ جدید که پیشتر مستقل بودند (تیپ 12 قائم سمنان و تیپ 20 زرهی رمضان تهران) به مجموعه لشکر اضافه شدند. امینی در ادامه به درجه سرتیپ دومی رسید و اواسط سال 1377 فرماندهی تیپ یکم را پذیرفت. اینمسئولیت تا اواسط سال 80 ادامه داشت. پس از اسماعیل کوثری نیز احمد سوداگر به فرماندهی لشکر 27 رسید.
محمود امینی شهریورماه 1388 به درخواست خود با استفاده از قانون جانبازی، بازنشسته شد.
منبع: مهر