سپیدهدمِ سپهبد
دمدمای طلوع آفتاب به همراه پسر 18 سالهاش سوار تویوتای سفید رنگش شد اما قبل از حرکت، قاتلِ رفتهگری که در اطراف خانهاش پرسه میزد، اسلحه اتوماتیکش را بیرون کشید و پدر و پسر و ماشین را به رگبار بست و با تکهتکه شدن شیشههای ماشین، سرلشگر به آرزوی دیرینش رسید.
به گزارش ایسنا، امروز 21 فروردین ماه بیست و سومین سالگرد ترور سپهبد علی صیادشیرازی در سال 1378 است.
دو سال بعد، اواسط سال دو هزار و یکِ مسعود رجوی، سرکرده گروهک تروریستی منافقین در ملاقات با سپهبد طاهر حبوش، مسؤول سرویس اطلاعات عراق، صدور دستور ترور سرلشگر علی صیاد شیرازی را تایید کرد.
در پی این دستور بود که زهره قائمی فرمانده تیم ترور که اوائل پیروزی انقلاب اسلامی جزو تیم شکنجه سازمان منافقین بود و بعدها دستگیر شد و در سال 1367 به دلیل ابراز ندامت در شمار توابین قرار گرفت، عملیات ترور سرلشگر را طرحریزی و با کمک نیروهای آموزش دیده نفوذیش در ایران به اجرا درآورد.
سرلشگر علی صیاد شیرازی که حدود 17 سال در محضر آیتالله سیدرضا بهاءالدینی پرورش یافته بود و سابقه پنج بار جراحت در میدانهای نبرد حق علیه باطل را در کارنامه جانفشانیهایش داشت و 22 ترکش در بدن داشت، با اصابت سه گلوله به سر و سینه، عِندَ رَبِهِم یُرزَقُونَ شد.
علی کیست؟
حاصل ازدواج زیاد و شهربانو در تاریخ 23 خرداد 1323 در روستای کبودگنبد از توابع شهرستان درگز استان خراسان رضوی متولد شد.
مادرش اهل شهر انارک مرکز بخش انارک از توابع شهرستان نایین و پدرش از عشایر قشقایی بود که شغل نظامیگری را برای خودش انتخاب کرد. زیاد خان خدمت در نظام را از ژاندارمری شروع کرد اما بعدا به ارتش رضا شاه پیوست.
علی در خاطرهای از اصالت خانوادگیش گفت: «اجداد من از عشیرهای به نام «اخت افشار» هستند که از اصطهبانات و نیریز در فارس تا سیرجان، بافت و جیرفت در کرمان گسترش یافتهاند. پدربزرگم صیاد همراه فرزندانش و مال و احشامش دهها سال پیش به سوی خراسان و شهرستان مشهد به راه افتادند و به شهرستان درگز کوچ کردند. پس از ولادت اینجانب و حدود یک سال اقامت در این شهر بر حسب شغل درجهداری ژاندارمریِ پدرم، حدود دو سال در مشهد و بالغ بر 15 سال در استانهای مازندران و گرگان در شهرهای گرگان، آمل و گنبدکاووس زندگی کرد اما در کلاس ششم ریاضی یعنی سال آخر دوره دبیرستان به تهران آمدیم و از دبیرستان امیرکبیر فارغالتحصیل شدم.»
جذابیتهای زندگی نظامی خاصه ماموریتهای پیوسته پدر به شهرهای مختلف، علاقمندی علی به نظام را سبب شد.
با پایان دوران دبیرستان، علی راهی برای گذراندن دوره سربازی به ژاندارمری رفت و پس از پایان دوران خدمت به استخدام این یگان نظامی درآمد. با خوش درخشیدن علی در ژاندارمری به ارتش منتقل شد در شهرهای گرگان، مشهد، آمل و شاهرود خدمت کرد سپس به دانشکده افسری ارتش در تهران برگشت و در 1346 با درجه ستوان دومی در رسته توپخانه فارغالتحصیل شد.
علی دورههای چتربازی و رنجر را با رتبه یکم گذراند و مدتی بعد به عنوان افسر توپخانه منصوب شد.
علی جوان در خاطراتش از آن دوران، گفت: «پس از طی شدن یک سال از دوره مقدماتی رسته توپخانه، به لشکر دوم تبریز رفتم. در سال 1348 مأموریت استقرار در مرزهای غرب کشور، قصرشیرین به لشکر دوم تبریز داده شد. بنده به عنوان افسر دیدهبان توپخانه و معاون آتشبار، حدود یک سال مأمور به این منطقه شدم.
علی جوان در سن 25 سالگی با عفت، دخترِ عمویش محمود که نام فامیل «شجاع» را داشت و از مخالفان رژیم پهلوی بود، با وجود مخالفت اولیه ارتش شاهنشاهی، ازدواج کرد.
عفت متولد 1331 و در هنگام ازدواج 17 ساله بود. حاصل این وصلت یک دختر به نام مریم و دو پسر به نامهای مهدی و محمد بود.
شهید صیاد شیرازی در خاطراتش میگوید: «با منحل شدن لشکر تبریز در سال 1349 گردان 302 توپخانه لشکر تبریز به توپخانه لشکر 81 زرهی کرمانشاه پیوست و بنده فرمانده آتشبار شدم. پس از یک بار جابجایی و انتصاب به عنوان فرمانده آتشبار گردان 316 توپخانه در سال 1350 برای شرکت در دوره آموزش زبان انگلیسی به تهران رفتم. با شرکت در کنکور اعزام به خارج در سال 1351 برای طی کردن دوره تخصصی هواسنجی بالستیک توپخانه به آمریکا رفتم.»
ارتش برای استفاده از دانش علی جوان، او را در سال 1353 به مرکز توپخانه اصفهان منتقل کرد اما او در اصفهان با یافتن دوستان جدید، فعالیتها و مطالعات دینی منسجمتری را پی گرفت و شخصیت سیاسی خویش را در این دوره قوام بخشید و در نامهای که برای سرگرد محمدمهدی کتیبه، یکی از افسران مذهبی ارسال کرد این جمله را نوشت: «در مورد برنامههای مذهبی به حمدالله پیش میرویم مخصوصاً در آن قسمت که میدانید». این جمله حساسیت ضد اطلاعات را برانگیخت و از آن پس وی تحت مراقبت قرار گرفت. آنها پس از تحقیق و مراقبت متوالی، او را «متعصب مذهبی» معرفی کردند و مراقبت از وی را شدت بخشیدند.
این فرمانده نامدار نیروی زمینی ارتش، پس از گذراندن دوره تخصصی توپخانه در آمریکا با درجه ستوان یکم، استاد مرکز آموزش توپخانه اصفهان شد و به تدریس دانشجویان نظامی پرداخت. او همزمان فعالیت سیاسی را با سازماندهی نظامیان انقلابی آغاز کرد. با حساس شدن ضداطلاعات ارتش از این موضوع ستوان یکم علی صیاد شیرازی در تاریخ 19 بهمن 1357 بازداشت اما سه روز بعد با پیروزی انقلاب اسلامی آزاد شد.
در سالهای دهه 1340 ماموران ساواک در گزارشی تحت عنوان «کنترل اعمال و رفتار سروان علی صیاد شیرازی» نوشتند:
«منبع 4422 گزارش داده: رفتار نامبرده با گذشته فرق کرده و بدین ترتیب که بیشتر تمایل به انزوا و گوشهگیری از دیگران دارد و اظهاراتش غیرعادی بوده و آثار حکومت نظامی و طرز رفتار دولت با مردم از صحبتهایش مشهود است و در بحث کوتاهی که سر صف پیش آمد اظهار داشت که علمای اسلام وظیفه دارند در مقابل هر ستمی سکوت نکنند و وظایفی دارند که ما از آن آگاه نیستیم، روزی که تیمسار سپهبد نجیمی برای پرسنل سخنرانی کرد در بحثی که پیش آمد افسر نامبرده اظهار داشت از اینکه امروز خود را در این اجتماع میبینیم سخت متأسف هستم و ننگ دارم.
منبع 4268 هم گزارش کرد: الف نامبرده فوق فردی است مؤمن و معتقد در کارهای مربوطه نهایت دقت و سعی را به کار میبرد و با علاقهمندی انجام میدهد، لکن برابر اظهار دیگران در شرایط فعلی جزو کسانی است که علیه مقامات صحبت میکند و طرفدار برنامه انقلاب مردم است ولی خود من چیزی از او نشنیدهام.
ب چند روز پیش که لایحه لغو قانون خدمات اجتماعی زنان به مجلس داده شد از ورزش صبحگاهی به طرف ستاد میرفتیم و من اظهار داشتم سپاه دانش برای کشاورزان خیلی خوب بود و آنها را باسواد کرد ولی ایشان در جواب اظهار داشتند طرحهای بهتر از آن هم هست که ظرف یک سال همه را درست کند.
منبع 28363 هم گزارش داد: افسر نامبرده چندین مرتبه از حکومت اسلامی صحبت کرده و شدیدا از عقاید خود طرفداری میکند و هنگام صحبت نیز بسیار جدی است.
نامبرده از مورخه 29 آذر 1357 به مدت چهار روز در خارج از پادگان تحت کنترل تیم 101 بوده که مورد مشکوکی از وی مشاهده نشده است.
با عرض مراتب بالا استدعا میشود مقرر فرمایید اوامر عالیه را ابلاغ فرمایند.»
صیاد انقلاب
صیاد شیرازی پس از پیروزی انقلاب اسلامی با سیدیحیی رحیمصفوی و حجتالاسلام سالک آشنا شد و با همکاری یکدیگر از پادگانهای اصفهان حفاظت کردند. او در سازماندهی نیروهای انقلابیِ ارتش نقش بسزایی داشت. او به دلیل توان بالای سازماندهی نیروهای نظامی مورد توجه امام (ره) و یاران انقلاب قرار گرفت و در کردستان که در سال 1358 اتفاق افتاد به عنوان فرمانده عملیات غرب کشور منصوب شد و عملیاتهای مختلفی علیه گروهکهای جداییطلب کمونیست و ضدانقلاب در استان کردستان به خصوص شهرهای پاوه، مریوان و سنندج عملیات نظامی انجام داد.
تهیه طرحهای عملیاتی بینظیر و تلاشهای وی در ساماندهی ارتش و ساختار نیروهای مسلح به شکستن حصر شهرهای سنندج و پادگانهای مریوان، بانه و سقز منجر شد.
صیاد شیرازی پس از تحقق و اجرای موفق طرحهای مذکور با دو درجه ارتقاء به درجه سرهنگ تمامی رسید و به فرماندهی عملیات غرب کشور منصوب شد.
با انتصاب سیدابوالحسن بنیصدر به عنوان فرمانده کل قوا و سنگاندازیهای او در کمک به جبهههای جنگ علیه صدام، سرهنگ صیاد شیرازی نسبت به رفتارهای تفرقهافکنانه بنیصدر بین ارتش و سپاه انتقادات شدیدی داشت. شدت انتقادات صیاد شیرازی به حدی بود که بنیصدر دستور خلع دو درجه و خلع از منصب نظامی صیادشیرازی را صادر کرد.
با کشدار شدن ماجرای مخالفت بنیصدر با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و مخالفت با کمکرسانی به جبهههای جنگ و رای مجلس شورای اسلامی به عدم کفایت سیاسی او، امام خمینی حکم خلع از فرماندهی کل قوا را صادر کرد و بنیصدر فراری شد.
با کنار رفتن بنیصدر و به ریاست جمهوری رسیدن محمدعلی رجایی، سرهنگ علی صیادشیرازی به خدمت فراخوانده شد و مسوولیت قرارگاه حمزه سیدالشهداء (ع) که وظیفه هماهنگی ارتش و سپاه را به برعهده داشت به او سپرده شد.
از مهمترین اقدامات او در این جایگاه هماهنگی بین ارتش و سپاه، ایجاد وحدت بین قوای مسلح کشور و نیروهای دفاعی، مهار دشمن و حفظ تمامیت ارضی کشور و فتح جبهههای حق علیه باطل در عملیاتهای ثامنالائمه، طریقالقدس، فتحالمبین، بیتالمقدس و مرصاد بود. به دلیل رشادتهای فراوان در جبهههای جنگ و به پیشنهاد آیتالله اکبر هاشمیرفسنجانی و تایید امام خمینی در اواسط سال 1360 به فرمانده نیروی زمینی ارتش منصوب شد.
آیتالله هاشمی رفسنجانی با اشاره به رشادتها و جانفشانیهای صیاد شیرازی گفت: «صیادشیرازی فرماندهی لایق و سرافراز برای ارتش اسلامی بود. او نقشی موثر و تعیین کننده در عملیاتها و فرماندهی جنگ به عهده داشت و پس از جنگ نیز با کولهباری از اندوختههای علمی و تجربی، منشاء خدمات و برکات بسیاری برای نیروهای مسلح جمهوری اسلامی بود.»
نشریه مالین چاپ فرانسه در سال 1362، صیادشیرازی را اینگونه توصیف کرد: «برای صیادشیرازی فرمانده نیروی زمینی ارتش ایران، کلید پیروزی به تانک و موشک بستگی ندارد بلکه تنها به اعتقاد به خدا بستگی دارد. قدی کوتاه، نگاهی روشن و دستهایی که با انگشتر عقیق صاف روی میز ستاد مشترک روی هم قرار گرفتهاند. این متخصص توپخانه که دوره تخصصی خود را در آمریکا گذرانده و امروزه فرماندهی نیروی زمینی ارتش ایران را هدایت میکند، از فرمولها نمیترسد. او با سادگی میگوید:» من یک سرباز اسلام هستم.»
برچیدن بساط فروغ جاودان
از جمله عملیاتهایی که نیروهای نظامی سازمان منافقین به صورت مستقیم به آن وارد شدند، عملیات فروغ جاویدان یا عملیات مرصاد بود که تنها یک هفته پس از پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران در سوم مرداد 1367 منافقین از محور خانقین، خسروی، سرپل ذهاب، به سمت کرمانشاه حرکت کردند.
مسؤولیت مبارزه با منافقین بر عهده صیادشیرازی گذاشته شد. او پس از حضور در منطقه مرصاد از طریق فرماندهی متحرک هوایی و با استفاده از بالگرد تمام محورهای هجوم منافقین را شناسایی و ابتکار عمل را از آنِ نیروهای خودی کرد و حرکت ستون نظامی منافقین را متوقف کرد.
صیادشیرازی در خاطراتش از عملیات مرصاد گفت: «در آن زمان من نماینده حضرت امام (ره) در شورای عالی دفاع بودم و در ساعت 20:30 مورخه سوم مرداد 1367 معاون عملیات ستاد کل نیروهای مسلح به من تلفن کرد و گفت دشمن از سرپل ذهاب و گردنه پاتاق به سرعت در حال ورود به داخل خاک خودی است و به من حکم مأموریت دادند.
شبانه خودم را با یک فروند هواپیمای فالکون به کرمانشاه رساندم و صحنه پیشروی دشمن را از نزدیک مشاهده کردم و متوجه اوضاع شدم... صبح روز پنجم مرداد عملیات مرصاد با رمز یا علی (ع) آغاز شد. در تنگه چهار زبر چنان جهنمی برای یاران صدام بر پا شد که زمانی برای پشیمانی نماند.»
در این عملیات حدود 2000 نفر به هلاکت رسیدند و حدود 1500 نفر مجروح و 1000 نفر فراری شدند و 150 نفر اسیر شدند. علاوه بر آن بیش از 120 دستگاه تانک، 400 دستگاه نفربر، 240 قبضه خمپارهانداز 80 و 60 میلی متری و 30 قبضه توپ 106 میلی متری منهدم و صدها قبضه آرپیجی7، تیربار و خمپارهانداز، دهها دستگاه تانک و نفربر، 12 عراده توپ 122 میلیمتر و مقادیری تجهیزات الکترونیکی و مخابراتی به غنیمت گرفته شد.
صیا شیرازی در تاریخ 18 اردیبهشت 1366 به درجه سرتیپی ارتقاء یافت و با پایان جنگ تحمیلی در سال 1368 با حکم آیتالله خامنهای به معاونت بازرسی ستاد کل نیروهای مسلح منصوب و در شهریور 1372 جانشین رییس ستاد کل نیروهای مسلح شد.
سرتیپ علی صیادشیرازی 15 روز قبل از ترور به دست گروهک تروریستی منافقان در تاریخ ششم فروردین 1378 به دست مقام معظم رهبری به درجه سرلشکری ارتقا درجه پیدا کرد. اما در 21 فروردین در حالی که قصد عزیمت به محل کارش را داشت از سوی عامل تروریستی منافقین در داخل ماشین شخصیاش به رگبار بسته و به شهادت رسید.
ساعتی بعد از این عملیات ترورستی ناجوانمردانه، سخنگوی منافقین در تماس با خبرگزاری فرانسه در نیکوزیا مسوولیت این جنایت را بر عهده گرفت.
چند روز بعد از شهادت سرلشگر علی صیادشیرازی، آیتالله سیدعلی خامنهای به پاس رشادتهای شهید، درجه سپهبدی را به او اعطا کرد. با این اقدام، صیادشیرازی دومین نظامی عالیرتبه ایرانی بعد از سپهبد محمدولی قرنی بود که این درجه به وی اعطاء شد.
در حکم سپهبدی صیادشیرازی آمد: «به پاس رشادت و فداکاریهای امیر سرافراز ارتش اسلام و سرباز صادق و فداکار دین و قرآن، نظامی مومن، پارسا، پرهیزکار و فرمانده دلاور و نامدار هشت سال دفاع مقدس سرلشکر علی صیاد شیرازی که به دست دشمنان مجرم، خونخوار و منافقین رو سیاه به فیض عظمای شهادت نایل گردید، درجه سپهبدی به آن امیر بزرگوار اهدا گردید تا به عنوان نشان افتخار و شایستگی وی باقی بماند.»
خاطره شهادت
همسر سپهبد علی صیادشیرازی بعد از ترور همسرش در خاطرهای وضعیت جسمی و روحی شهید یک روز قبل شهادت را اینطور روایت کرد: «یادم هست شب قبل از شهادتش -20 فروردین 1378 - را در مشهد بود. آن روزها مادرش مریض بود. شب را تا صبح در بیمارستان و کنار مادر مانده بود و روز بعدش را آمده بود تهران. خیلی خسته بود با این حال مقداری به درس ریاضی بچهها رسیدگی کرد.
صبح روز شهادت ساعت 6:30 بامداد، با من خداحافظی کرد اما من به دلیل مشغله کاری متوجه خداحافظیش نشدم و او رفته بود. هنوز دقایقی از رفتنش نگذشته بود که صدای شلیک گلوله آمد و من با این تصور که بچهها در کوچه ترقهبازی میکنند توجهی به صدا نکردم اما به دنبال صدای شلیک، فریاد و گریه پسرم مهدی بلند شد که «مامان بیا بابا رو کشتن.»
سراسیمه از خانه بیرون پریدم، علی غرق خون، پشت فرمان ماشین به همان حالت نشسته، چشمهایش بسته بود، مثل وقتهایی که از فرط خستگی، روی صندلی خوابش می برد.
آن قدر شوکه شده بودم که حتی نتوانستم کسی را صدا بزنم. برگشتم داخل منزل، گوشی تلفن را برداشتم و به چند نفر زندگ زدم اما هیچ کس جواب نداد وقتی دوباره به کوچه برگشتم همسایهها علی را به بیمارستان برده بودند. بچهها را که نگران پدرشان بودند، دلداری دادم و راهی مدرسه کردم. گفتم: «بابا تیر خورده اما اتفاقی نیفتاده» در حالی که میدانستم علی همان لحظه به شهادت رسیده است.
خواب دیده بود یکی از دوستان شهیدش آمده و او را با خود برده است. از شبی که این خواب را دید تا آن صبح که آرام و راحت روی صندلی ماشین خوابیده بود، کمتر از یک ماه نگذشت که به آرزوی دیرینش رسید.»
وصیتنامه
علی صیادشیرازی در 19 دی ماه 1371 وصیتنامهاش را اینطور نوشت: «بسمالله الرحمن الرحیم، ارحم الراحمین، رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین و سلم.
انالله و اناالیه راجعون
خداوندا، این تو هستی که قلبم را مالامال از عشق به راهت، اسلامت، نظامت و ولایتت قرار دادی. خدایا تو خود میدانی که همواره آماده بودهام آنچه را که تو خود به من دادی، در راه عشقی که به راهت دارم، نثار کنم. در صورتی که چنین نبود، آن هم خواست تو بود. پروردگارا رفتن در دست تواست، من نمیدانم چه موقع خواهم رفت ولی میدانم که از تو باید بخواهم تا مرا در رکاب امام زمانم قرار دهی و به قدری با دشمنان قسم خوردهات بجنگم تا به فیض شهادت نائل آیم. از پدر و مادرم که حق بزرگی بر گردنم دارند میخواهم که مرا عفو کنند من نیز همواره برایشان دعا کردهام که عاقبت به خیر شوند.
از همسر گرامی، فداکار و فرزندانم تقاضا دارم که مرا ببخشند که کمتر توانستهام به آنها برسم و بیشتر میخواهم وقف راهی باشم که خداوند متعال به امت زمان ما عطا فرموده است.
آنچه برایم از دنیا باقی میماند، حق است که در اختیار همسرم قرار گیرد. از همه آنهایی که از من بد دیدهاند میخواهم که مرا به بزرگی خودشان ببخشند و بالاخره از مردان مخلص خودم به ویژه حاج آقا امیر رنجبر نیکدل، استدعا دارم به امور حساب و کتاب من در غیابم رسیدگی کنند و با برادران دیگر، چون جناب سرهنگ حاج آقا آذریون و تیمسار حاج آقا آراسته در این باب، تشریک مساعی نمایند.
خداوندا، ولی امرت حضرت آیتالله خامنهای را تا ظهور حضرت مهدی (عج) زنده، پاینده و موفق بدار.»
منابع:
در کمین گل سرخ؛ محسن مؤمنی؛ سوره مهر 1382
ناگفتههای جنگ؛ تدوین احمد دهقان؛ دفتر ادبیات وهنر مقاومت 1378
خاطرات امیر شهید سپهبد صیاد شیرازی؛ مرکز اسناد انقلاب اسلامی 1378
خاطرات سالهای نبرد؛ محسن مؤمنی؛ دفتر ادبیات و هنر مقاومت و نشر شاهد 1378
صیاد دلها؛ احمد حسینیان؛ ارتش جمهوری اسلامی ایران، سازمان عقیدتی سیاسی 1378
یادداشتهای سفر شهید صیاد شیرازی؛ محسن کاظمی؛ دفتر ادبیات و هنر مقاومت 1378
عملیات آزادسازی سنندج و گردنه صلواتآباد (اردیبهشت 1359)؛ تدوین علی صادقیگویا؛ ایران سبز 1379
مجموعه مقالات اولین نشست کنفرانس بررسی دفاع مقدس؛ بهکوشش ذاکر صالحی؛ دانشگاه امام حسین 1371
یادداشتهای ویژه سپهبد علی صیاد شیرازی (1364تا 1368)؛ بهکوشش سیدحسام هاشمی؛ ایران سبز 1380
انتهای پیام
- برچسبها:
- آمریکا
- استان خراسان رضوی
- استان کردستان
- اصفهان
- امام حسین
- امام زمان
- تبریز
- تهران
- جمهوری اسلامی
- جنگ تحمیلی
- خراسان رضوی
- دفاع مقدس
- رضا شاه
- سنندج
- عراق
- فرانسه
- کرمان
- کرمانشاه
- گرگان
- مرکز اسناد انقلاب اسلامی
- مسعود رجوی
- مشهد
- سپاه پاسداران
- ستاد کل نیروهای مسلح
- سید روح الله خمینی
- مقام معظم رهبری
- هاشمی رفسنجانی
- مجلس شورای اسلامی