چهارشنبه 17 بهمن 1403

ناگفته‌های سرداری که همپای حاج قاسم با داعش جنگید / وقتی دقت سردار سلیمانی نقشه تروریست‌ها را برملا کرد

وب‌گاه مشرق نیوز مشاهده در مرجع
ناگفته‌های سرداری که همپای حاج قاسم با داعش جنگید / وقتی دقت سردار سلیمانی نقشه تروریست‌ها را برملا کرد

یکی از همراهان حاج‌قاسم سلیمانی در جنگ با داعش گفت: ویژگی‌های بارز سردار بصیرت و شناخت او بود.

به گزارش مشرق، سردار «محمدرضا فلاحزاده»، از همراهان حاج‌قاسم سلیمانی عزیز در جنگ با داعش بوده است که در میدان جنگ نام او «ابوباقر» گذاشته شد و حالا همه او را با این نام می‌شناسند.

روزهای سخت سوریه را درک کرده است، اما به‌سختی با ما همراه شد تا گفت‌وگویی در این‌باره داشته باشیم. گفتیم قرار است فقط از حاج‌قاسم بگویید و ایشان به همین شرط قبول کرد؛ البته لابه‌لایش در اتفاقات سوریه سرک کشیدیم. گفت‌وگویی مفصل شد؛ گفت‌وگویی که هرکجای آن ارجاع به حاج‌قاسم داشت، اشک چشمان او نیز جاری می‌شد. از چگونگی آزادسازی فرودگاه دمشق و حلب توسط حاج‌قاسم تا منطقه قاسم‌آباد، شرق سوریه از چگونگی آزادسازی بوکمال تا دست‌بوسی رزمندگان توسط حاج‌قاسم عزیز همه را برایمان تعریف کرد. این گفت‌وگوی مفصل با «ویژه‌نامه مکتب حاج‌قاسم» را در زیر بخوانید.

از اول ماجرا می‌خواهیم شروع کنیم، از آشنایی شما و حاج‌قاسم...

در سال 1363 و بعد از عملیات خیبر با حاج‌قاسم آشنا شدم. نخستین‌بار در منطقه هورالعظیم ایشان را دیدم و بعد از آن در قرارگاه که جلسه داشتیم، همدیگر را میدیدیم تا عملیات والفجر 8 که اوج ارتباط ما شروع شد تا همین امروز و در عملیاتهای بعدی مانند مهران، کربلای 5 و والفجر 10 و آخرین مواجهه ما در تکهای آخر جنگ بود که امام پیام داد اینجا همه حق در برابر همه باطل قرار دارد و باید دشمن را عقب زد. بچههای ایشان، بعثیها را از جاده اهواز - خرمشهر تا مرزهای بینالمللی عقب زدند. حاجقاسم در جنگ فقط 28 عملیات آفندی داشت. رفاقت دوستیمان مستحکم شد، اما بعد از جنگ تحمیلی هرکدام در یک بخش از سپاه خدمت میکردیم و در کنار هم نبودیم، البته رفت‌وآمدم با ایشان در کرمان و تهران ادامه داشت، چون ایشان را صاحب‌نفس دیده بودم، مثلا من دو بار کل شورای فرماندهی یگانها را بردم کرمان خدمت حاج‌قاسم که ایشان برای ما موعظه کند، اما بعد از سالها دوباره در صحنه سوریه توفیق پیدا کردم در رکاب ایشان باشیم.

چه شد شما وارد صحنه سوریه شدید؟

سوریه اوضاع ناجوری داشت که جلوتر به آن می‌رسیم. مساله سوریه اعتقادی و جهاد علیه دشمنان خدا بود؛ یعنی جنگ حق و باطل بود. زمانی که وارد سوریه شدم، حاج‌قاسم از من پرسید «می‌خواهی بمانی؟» گفتم «بحول‌الله.» گفت «در این مسیر انگیزه، اراده و صبر نیاز است.» گفتم «ان‌شاءالله اراده و صبر که هست.» چون آن زمان از موضع رهبر معظم انقلاب (مدظله) در سوریه اطلاع نداشتم، گفتم «درباره انگیزه سوال دارم، چون انگیزه یک موضوع عقیدتی است. حضرت‌آقا (مقام‌معظم رهبری) نظرشان درباره فعالیت در سوریه چیست؟» برافروخته شد. پاسخ داد «ابوباقر! من از همان روز اول تا امروز هر کاری که کردم پیروی از امر ولایت‌فقیه حضرت‌امام (ره) و بعد از امام حضرت‌آقا (مدظله) بوده است.» بعضی وقت‌ها سر این مواجهه اول با من شوخی هم می‌کرد؛ اما وقتی این را شنیدم، انگیزه‌ام هم جدی شد که آنجا خط مقدم مقاومت و با دستور ولی‌امر است و باید حضور داشته باشیم.

وضعیت سوریه چطور بود؟

خب وقتی بیداری اسلامی اتفاق افتاد، آمریکا هم ساکت ننشست و تا آنجا که می‌توانست سعی در دخالت و دشمنی داشت. همزمان با تونس و مصر و بحرین و لیبی و کشورهای دیگر، در سوریه هم استارتی خورد؛ اول درگیری در درعا، بعد دوما، رستن، تلبیسه حمص، بعد بوکمال و بعد هم توسعه یافت و خیلی زود تبدیل شد به معارضه مسلحانه‌ای که محوریت آن را تکفیری‌های وهابی شکل داده بودند.

رهبر معظم انقلاب فرمودند «بروید و کمک کنید که حکومت سوریه نشکند و حکومت وهابی تکفیری نوگرایی که سردرآورده بود، شکل نگیرد.» دو نکته اینجا مهم است؛ اول اینکه نظام سوریه همان حکومتی است که در زمان جنگ تحمیلی با وجود اینکه دنیای سلطه پشت صدام بود، به ما کمک کرد. پدر همین آقای بشار اسد، آقای حافظ اسد، یکی از پایبندترین افراد به جبهه مقاومت علیه اسرائیل و همراه ما در جنگ با صدام بود. نکته مهم اینکه سوریه هیچ قرارداد صلحی را با اسرائیل امضا نکرده و سفارت طرفین باز نکرده و همیشه مخالف نظام آمریکا و درحال جنگ با اسرائیل بوده است. نکته دوم هم این بود که شکل‌گیری داعشی که از دل القاعده به‌وجود آمده است، نخستین لطمه‌اش را شیعیان می‌بینند و ایران که امالقرای شیعه است، بیش از همه تهدید می‌شود.

اگر می‌شود این تغییر جغرافیای سوریه را کمی بیشتر توضیح بدهید، که وقتی شما رفتید، زمین‌های سوریه دست چه گروهی بود؟

ببینید، بخش عمده جزیره یعنی کل استان رقه، بخشی از استان‌های حسکه سقوط کرد. بوکمال، صالحیه، المیادین و دیرالزور سقوط کرده بودند. همه مرزهای شرقی سقوط کرده بود، بخش زیادی از استان‌های جنوبی سقوط کرده بود. بخش عمده‌ای از استان‌های حمص و حماه سقوط کرده بود. حلب در محاصره بود و کل منطقه اطرافش سقوط کرده بودند. دور تا دور ادلب همه سقوط کرده بود. بخش اعظم جغرافیای سوریه سقوط کرده بود، مرزهای خشکی همه سقوط کرده بود و فقط مرز دریایی مدیترانه مانده بود. اطراف دمشق همه سقوط کرده بود. غوطه شرقی و غوطه غربی سقوط کرده بود، تیر قناسه به گنبد سیده‌زینب (سلام‌الله علیها) می‌رسید. یعنی فکر بکنید مرکز تهران اگر چهارراه ولیعصر است، آن طرف تا میدان امام‌حسین (ع)، این طرف هم تا خیابان نواب هم سقوط کرده است. جاده فرودگاه دمشق مسدود بود. دشمن تا کفرسوسه دمشق جلو آمده بود. کفرسوسه محله‌ای در قلب دمشق است.

با سقوط‌های بعدی مانند ادلب، السخنه و تدمر 16 درصد از کل جغرافیای سوریه زیرنظر دولت مرکزی باقی‌مانده بود؛ این یعنی خلاص! اراده میدانی حاج‌قاسم که بگویید پیروزی با ماست؛ چون خدا با ماست، این انگیزه و اراده الهی است، این اراده متصل به خداوند است. با وجود اینکه همه‌جا سقوط کرده بود، باز دشمن را حقیر می‌دید. این عین اراده پیامبر در برابر جبهه کفار است، عین اراده امیرالمومنین در برابر ناکثین و مارقین و قاسطین است، عین اراده حضرت امام‌خمینی (ره) و رهبر عظیم‌الشأن انقلاب (مدظله) است در برابر شیطان بزرگ که هر دو بزرگوار فرمودند: «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند!» گاهی که دشمن و توانمندی او بزرگ‌تر از موجودی او معرفی میشد، می‌گفت نخیر، دشمن حقیر است، هجوم کنید دشمن شکست می‌خورد. حاج‌قاسم از اراده و انگیزه و روحیه قوی برخوردار بود و آن را در عرصه نبرد حاکم کرد، این مهم‌تر از طرح‌ریزی‌هایش بود. به‌نظر بنده، اراده الهی و مدیریت قوی و میدانی حاج‌قاسم یک طرف و جهاد مجاهدان یک طرف دیگر بود.

برویم سراغ همان طرح‌ریزی‌ها؛ صحنه چگونه اداره شد؟ چگونه به‌سمت پیروزی ما پیش رفت؟

فرودگاه دمشق مسدود بود، جاده فرودگاه را با قناسه می‌زدند، بعدا دیوار بتنی را اطراف این جاده برای همین گذاشتند. حاج‌قاسم از همان جا شروع کرد. با تعدادی نیروی مخصوص عازم شد و از فرودگاه وارد دمشق شد، بعد از آزادی آنجا شروع کرد به طرح‌ریزی و عملیات‌ها را یکی بعد از دیگری طرح‌ریزی کرد. هوشمندی او هم اینجا بود که از مرکز شروع کرد. دمشق را حفظ کردند و آقای بشار اسد البته مردانه ایستاد و تکان نخورد و پایتخت که حفظ شد، به آزادسازی بقیه مناطق پرداختند.

وقتی از مرکز یعنی سقوط دمشق ناامید شدند، به‌سمت جنوب رفت. آمریکایی‌ها با کمک اسرائیلیها طراحی کرده بودند که عملیاتی به شکل H انجام دهند که از دو طرف حرکت کرده و بیایند شهرها را یکی‌یکی تصرف کنند و تا دمشق پیش بروند و با نیروهای النصره و حامیان تروریستی این گروه در غوطه شرقی و غربی الحاق کنند و دمشق را به سقوط بکشانند. حزب‌الله و قرارگاه حضرت زینب در جنوب به کمک ارتش رفته بود و برای دفاع و جلوگیری از سقوط بیشتر شهرها در استان‌های درعا و قنیطره و سویدا مشغول بودند، ولی کافی نبود. باید به گروه‌های تروریستی هجوم میشد و آنها را وادار به عقبنشینی میکردند؛ لذا با حاج‌قاسم قبل از عملیات در زمستان 93 و چند نفر از فرماندهان حزب‌الله و بچه‌های خودمان به جنوب رفتیم و به جایی رسیدیم که دو طرف ارتفاعاتی بود؛ حاج‌قاسم گفت: «این ارتفاعات را میبینید؟ ارتفاعات این سمت مثل ارتفاعات رقابیه میماند و ارتفاعات آن طرف مثل ارتفاعات علیکره زد.» (این ارتفاعات مربوط به منطقه عملیاتی فتح‌المبین بود). حاجی گفت: «اگر اینها از این ارتفاعات جنوبی به ارتفاعات برسند، دمشق سقوط میکند! باید این را بگیریم و دشمن را پس بزنیم.» حاجی یک طرحریزی‌ای کرد که طی دو عملیات آفندی و هجومی دشمن عقب رانده شد و برای همیشه متوقف شد.

بعد از دمشق و جنوب، گروه‌های تکفیری و تروریستی کجا تمرکز کردند؟

از روز اول عید تا حدودا اول شهریور 94 به‌صورت مستمر جنگ و عملیات را در منطقه اطراف ادلب داشتیم. دشمن بعد از تصرف ادلب میخواست سهلالغاب و شمال لاذقیه را بگیرد که بر لاذقیه، طرطوس و بر مرزهای دریایی لاذقیه یعنی به دریای مدیترانه برسد. آنجا عملیات خیلی سختی بود، چون تمام توان خود را متمرکز کرده بودند. گروههای تکفیری ازسوی عربستان سعودی، آمریکا، رژیم اشغالگر قدس و... به‌لحاظ مالی و تسلیحاتی پشتیبانی میشدند. حدود پنج‌ماه از اول فروردین تا پایان مرداد یگانهای ارتش مستقر در منطقه و قوای «سهیل حسن» و یگان‌های خودمان، «مهاجر» و «حزب‌الله» از 1/1/94 تا پایان مردادماه در منطقه ادلب و جنوب ادلب از مسطومه، اریحا، جسرالشغور و کل سهل‌الغاب مشغول نبرد سخت و گاهی تن‌به‌تن بودند، ولی توانستند از پیشروی دشمن جلوگیری و آنها را متوقف کرده و از رسیدن به هدف‌شان که دریای مدیترانه بود، ناکام کنند.

حاج‌قاسم جلساتی را در منطقه سهلالغاب و بعد هم جلسه‌ای را در فرودگاه لاذقیه گذاشت که جلسه طولانی شد و نتیجه آن جلسات را حاج‌قاسم جمع‌بندی کرد و سه موضوع اساسی در دستورکار قرار گرفت؛ تقویت کمیته مستشاری ارتش و حرس جمهوری، دوم کمک آموزشی، اطلاعاتی و مهندسی به پدافند موجود و سوم طرحریزی هجومی برای آزادسازی ادلب و فوعه و کفریا پس از کار اطلاعاتی و سپس طرح‌ریزی عملیاتی، آمادگی لازم برای آزادسازی فوعه، کفریا و ادلب صورت گرفت که کلا موازنه قوا را تغییر بدهد. این عملیاتها یگانهای جبهه حق را از لاک دفاعی درآورد. در همین ایام یعنی اواخر مرداد 94 روسیه وارد صحنه سوریه شد و در عملیات نصر در حوزه آتش هوایی کمک دادند.

پایه اصلی جنگ طبیعتا باید ارتش سوریه بوده باشد؛ از وضعیت ارتش سوریه توضیح بیشتری بدهید.

ارتش سوریه ازنظر سازماندهی و طرح آمایش و گسترش، تجهیزات و نوع آموزش‌ها و تمرینات یگانی و رزمایشهای آن برای دفاع و مقابله با رژیم صهیونیستی شکل گرفته بود و برای مقابله و سرکوب گروههای تروریستی آن هم در حد وسیعی که کل کشور را درگیر کند، سازمان نیافته بود؛ لذا ارتش خیلی خوب توانسته بود تغییر جهت دهد و بخش عمدهای از بحران را در منطقه دمشق، ریف دمشق، جنوب، محور دمشق تا حمص، حماه و حلب شرق سوریه در یک کلام کل‌کشور را سرکوب و مهار کند و در این راستا مردان میدانی زیادی از ارتش هم به شهادت رسیدند.

دو عملیاتی که در رسانه های ما آن ایام خیلی در موردش صحبت میشد، عملیاتهای نصر و محرم بودند. این عملیاتها چه ویژگی‌ای داشت و چه نتایجی برای ما رقم زد؟

این عملیات نصر و محرم به فرماندهی مستقیم حاج‌قاسم و با نیروهای رضوی، دفاع مردمی و حزب‌الله و همچنین فاطمیون، زینبیون و حیدریون و کمک ارتش شروع شد و مناطق وسیعی از منطقه جنوبی حلب مانند عبطین، الوضحی، غراصی، بلاس، کفر عبید، نورجهاش مشرفه، جبل اربعین، حمیدیه، تل دادین، شغیدلیه وسه آن، سابقیه، خلصه و حمره، خان طومان، خالدیه، زیتان، برنه، تلیلات و عزیزیه و شهرهای بزرگ الحاضر و العیس آزاد شدند و عمده قوای دشمن آسیب جدی دیدند و شرایط خوبی برای آزادسازی نبلالزهرا فراهم کردند، که اینجا حاج‌قاسم با تیزهوشی خاص خود جبهه را در جنوب حلب به شمال تغییر داد و همزمان با عملیات جنوب کار اطلاعاتی و طرح‌ریزی و سازماندهی عملیات شمال حلب انجام شد و ظرف سه روز جبهه تغییر کرد و عملیات در منطقه باشکوی به‌سمت نبل‌الزهرا که در محاصره داعش و النصره بودند، ادامه یافت که منجربه آزادسازی این شهرها و مردم مظلوم آنجا شد.

یادآوری کنم بعد از آزادسازی نبل‌الزهرا، تکهای دشمن در جنوب برای بازپسگیری العیس، برند، زیتان، خلصه و خانطومان آغاز شد که پس از هفتهها درگیری موضوع با نصرت الهی و مجاهدت مجاهدان راه خدا دشمن متوقف شد و لذا عملیات طوق حلب طرحریزی شد که پس از 31 روز نبرد هجومی به ثمر نشست. مجددا اینجا بود که گروههای تکفیری و تروریستی النصره تک کرده و با عبور از کلیات مدفعیه خود را به راموسی رساندند و راه حلب غربی را مسدود و مجددا حلب شرقی را به منطقه تحت اشغال خود در غرب حلب پیوند زدند که با سرعت عملیات آزادسازی طوق دوم شروع شد و پس از حدود 28 روز جنگ سخت و خونین خداوند پیروزی را نصیب کرد. اینجا بود که دشمن هشت تک بزرگ را برای گرفتن حلب غربی و رسیدن به نیمه حلب که حلب شرقی نامیده می‌شد، طراحی و اجرا کرد که با عنایت الهی و تلاش همه مجاهدان سپاهی، حزب‌الله، فاطمیون، زینبیون و ارتش سوریه و حمایت آتش روسها با شکست مواجه شد.

همزمان عملیات آزادسازی حلب در حال اجرا بود و مدت 38 روز به طول انجامید که خداوند آزادسازی حلب را نصیب کرد. سه نکته را یادآوری کنم؛

اولا: عملیاتهای محرم و نصر اول مهرماه 94 شروع شد و زمانی که حلب آزاد شد، تا دی‌ماه 95 ادامه داشت که حاج‌قاسم علی‌الدوام حضور داشت و گاهی برای عملیاتهای عراق رفت‌وآمد میکرد.

ثانیا: سپاهیان اسلام با انتحاریها و انغماسی دشمن مواجه می‌شدند و با نبرد خونین و گاهی هم جنگ تن‌به‌تن جبهه اسلام را حفظ میکردند و با روحیه الهی به دشمن هجوم می‌بردند.

ثالثا: دشمن، مردم حلب را برای ماندگاری خود سپر قرار داده و کار آزادسازی شهر را با مشکل مواجه کرده بود، ولی با آزاد شدن شهر مردم از خوشحالی در پوست خود نمیگنجیدند و امید به زندگی پیدا کردند.

رابعا: گروه‌های تروریستی و کشورهای حامی آنها پس از شکست حلب دچار یأس و ناامیدی در جبهه نظامی شدند و این برتری نظامی را شامل رزمندگان کرد.

خامسا: با آزادسازی حلب تغییرات عمده‌ای در حوزه سیاسی و بین‌الملل به نفع جبهه حق و دولت سوریه اتفاق افتاد.

سادسا: آزادسازی حلب منجربه مذاکرات سه‌جانبه مسکو، سیر آستانه و توافق مناطق کاهش‌تنش و آمادگی برای تمرکز در جبهه شرقی شد.

مذاکرات آستانه در یک مرحله اتفاق افتاد؟

خیر، چندین مرحله بود که اتفاقا در آستانه سوم کمی کار به چالش کشیده شد که مسلحان شرکت کنند. در مذاکرات همکاری نکردند، چون طراحی کرده بودند که در نوروز 96 با هجوم سراسری به حماه و حمص کار سوریه را یکسره کنند؛ اینها با تمرکز خود در شمال حماه و هجوم سنگین چند شهر و روستا را طی چند روز گرفتند و همین‌طور به پیشروی خود ادامه میدادند. روز دوم عید بود که حاج‌قاسم با فرماندهان میدانی در سوریه تماس می‌گیرد و جواب میشنود اوضاع جبهه خوب نیست و «احتمال فروپاشی در بخش عمده‌ای از سوریه هست.» چون دشمن تلاش داشت شهر حماه را پس از محاصره به سقوط بکشاند و با اتصال به منطقه حمص شمالی (رستن و تل بیسه) و سپس اتصال به قلمون غربی، راه حلب را به تصرف درآورد و عملا سوریه به دو جزیره ساحل و دمشق تبدیل می‌شد. حالا روز دوم عید حاج‌قاسم برای دیدن پدر خود، به قنات ملک رابر کرمان رفته بود. حاج‌قاسم گفت «بیایم؟» ما آن موقع در سوریه بودیم؛ گفتیم «نه، با توکل بر خدا خودمان جمع می‌کنیم.» اما حاجی دلش طاقت نیاورد و همان روز بلند شد آمد سوریه!

حاج‌قاسم به حماه آمد و به بلندای جبل زین‌العابدین رفت و دوربین را دست گرفت. گفت «تک اصلی کجاست؟» جواب داده شد از دو طرف جدی می‌آیند، حاجی گفت «یک طرف تک اصلی است»، دقت کرد و گفت «تک اصلی غرب رودخانه عاصی است.» گفتیم به چه دلیل میگویید؟ گفت «دشمن از آنجا با چشم غیر مسلح حماه را می‌بیند، تیر تیربارش از آن نقطه به اینجا میرسد، لذا اشتیاق دارد حماه را بگیرد، مثل زمانی که ما دیوارها و نخلستانهای خرمشهر را میدیدیم و برای رسیدن به آن اشتیاق داشتیم! این را چطور تشخیص نمی‌دهید؟» به شوخی گفتم این‌طوری اگر ما هم تشخیص میدادیم که میشدیم «حاج‌قاسم»! همه خندیدند. حاجی پس از بازدید از جبهههای معردس، صوران، غمحانه و غرب عاصی تا حلفایا جلساتی را برای تغییر وضعیت دفاعی به هجومی برگزار کرد که به یاری خداوند عملیاتها شروع شد و شهرها و روستاهای شمال حماه تا آخر فروردین آزاد شدند و تا شمال حلفایا و ذلاقیات عقب رانده شدند. بعد از این شکست سنگین بود که گروههای تروریستی تکفیری النصره آتش‌بس منطقه کاهش تنش را پذیرفتند و در لاک دفاعی فرورفتند. اینجا بود که حاج‌قاسم عزیز طرحریزی عملیات شرق و جنگ با داعش را با حضور فرماندهان میدانی و حزب‌الله انجام داد.

عملیات شرق در چه تاریخی شروع شد و تا چه تاریخی ادامه داشت؟

عملیات شرق با یگانهای رضوی، حزب‌الله، فاطمی، زینبی و دفاع مردمی از دوم اردیبهشت 96 از منطقه ضمیر سوریه به‌سمت بادیه شروع شد و تا 20 آذر 96 ادامه داشت و مناطق شرق سوریه طی عملیاتهای والفجر1، والفجر2 و والفجر3 انجام شد که رزمندگان با آزادسازی محور ضمیر به تنف و منطقه تلول دکوه و ارض جلیغم به مرز اردن رسیدند و سپس با آزادسازی مثلث بصیری، صوانه، الیانه، جبل الغراب و سجزی، بئر طیاریه به شارع الوعر رسیدند و با حشدالشعبی که از عراق به همین نقطه مرزی رسیدند، الحاق کردند و اینجا بود که حاج‌قاسم نماز شکر اقامه کرد.

به‌دنبال آن، مناطق سد سلطانیه، محطه الثانیه، شهرهای السخنه، غباقب، شولا و ارتفاعات منطقه شاعر عقیربات، تونیان، بئر قدیم و سپس شهرهای دیرالزور و المیادین همگی آزاد شدند و با عملیات مشترک حشدالشعبی و حیدریون نیروها به سد الوعر و تل تار بلند رسیده و در این طرف نیروهای حزب‌الله با تصرف محطه ثلاثیه و حمیمه به محطه ثانیه رسیدند.

آن حادثه ناراحت‌کننده سربریدن‌ها در همان ایام‌ها اتفاق افتاده بود؟

بله، آن هم خودش اثر روحی سنگینی داشت. علی‌ای‌حال داعش درطول ایام جنگ تعدادی از رزمندگان را به طرز فجیعی به شهادت رساند و بعضی را زنده‌زنده سوزاند، بعضی را در آب مغروق کردند و بعضی را با کارد سر بریدند و بعضی را با بستن پاهای آنها به دو ماشین از وسط نصف کردند. در آن ایام مجاهدان چسبیده به داعش در میدان جنگ بودند. داعش در منطقه پایگاه تک‌درخت، سر 27 نفر از بچه‌های ارتش و دفاع مردمی سوریه را بریدند و بردند، که مصادیق زیاد است و در حوصله این بحث نمیگنجد، بعدا به پایگاه دفاعی شهیدان عزیز ازجمله سرداران شهید حسین قمی و محسن حججی زدند و طی چندین مرحله به تل تاربنیه و سدالوعر هجوم بردند که الحمدلله شکست خوردند. حضور موثر همراه با روحیه عالی سرکشی مداوم حاج‌قاسم در خطوط مقدم و دیدار با فرماندهان میدانی و رزمندگان در دل صحرا و مقابل دشمن غدار تاثیر معنوی و روحی فزاینده داشت.

حاجی مدام در حال رفت‌وآمد بود و گاهی مستقیم فرماندهی عملیاتها را به عهده میگرفت. روزی با زبان روزه در آن صحرای سوزان، زیر آفتاب داغ بر بلندای تلی تا غروب ماند و جبهه را مدیریت و رهبری میکرد.

توضیحی درباره عملیات ابوکمال که پایان داعش بعد از آن اعلام شد، بدهید.

دوباره جلسه فرماندهی تشکیل داد و جلسه هم این‌بار در منطقه تل تاربنیه در مرز عراق تشکیل شد. فرماندهان میدانی خودمان، رضویون و حزب‌الله با حاج‌قاسم از تدمر سوار بر هلی‌کوپتر شدند و در شمال عکاشات کنار تل بنیه فرود آمدند. در آنجا که ابومهدی المهندس و فرماندهان حشدالشعبی عراق حضور داشتند.

در وسط بیابان در کنار فرماندهان میدانی، 100متری خط مقدم جلسه تشکیل شد و پس از بحث فراوان نظر حاج‌قاسم مصوب شد و قرار شد عملیات مرکب و مشترک انجام شود و در حوزه عراق عملیات توسط حشدالشعبی برای آزادسازی شهر مرزی القائم و در سوریه عملیات بایگانی‌های حزب‌الله، حیدریون، فاطمیون، زینبیون برای آزادسازی شهر بزرگ ابوکمال آخرین دژ حکومتی داعش صورت گیرد. حاج‌قاسم عزیز در منطقه محطه الثانیه شمال شرق حمیمیه مستقر شد و عملیات را در 8 آبان‌ماه 96 شروع کرد که 30 آبان ابوکمال آزاد شد و به‌دنبالش عشایر، سیال، حسرات، معیزلیه، الحریه آزاد و صحرا هم پاکسازی شد.

اتفاقات خاصی هم در آن دوران افتاد که بشود در گفت‌وگو بیان کرد؟

یکی از همان روزهای آبان وسط آن درگیری‌های شدید بودیم. صبح زود شهید پورجعفری (این همراه همیشگی و همراز حاج قاسم) تماس گرفت که «ابوباقر کجایی؟» گفتم «نزدیک مقرم»، گفت «زود بیا اینجا» سریع‌تر رفتم، دیدم حاج‌حسین جلو در حیاط ایستاده، جلو رفتم، گفت «ابوباقر پدر حاجی مرحوم شده!» گفتم «حاجی شنیده‌اند؟» گفت «آره»، دیدم حاجی در ایوان، مقر ایستادهاند، به محض دیدن حاجی زدم زیر گریه، حاجی هم گریه کرد، بغلش کردم، گفتم «داغ پدر سخته»، پس از گریه گفتند «من دارم می‌روم تشییع جنازه بابام ولی هیچ‌کس نباید خبردار بشود، عملیات لطمه می‌بیند»، حاجی رفت و کمتر از یک هفته که شد برگشت به میدان جنگ! حاجی همان عصری که برگشت جلسه گذاشت و گفت ادامه عملیات را همین فردا صبح هنگام سحر باید انجام بدهیم. یگان‌ها همه آماده بودند که در همین مرحله یک روزه یگانهای حزب‌الله و مهاجران 30 کیلومتر پیشروی کردند و به نزدیک ابوکمال رسیدند و تعدادی از روستاهای حاشیه ابوکمال را آزاد کردند و این عملیات تا 30 آبان ادامه داشت که خداوند بزرگ نصرت و پیروزی را نصیب رزمندگان کرد و ابوکمال آخرین پایتخت و دژ داعش به فرماندهی شهید قهرمان و سردار دل‌ها حاج قاسم عزیز و تلاش همه مجاهدان آزاد شد و حاج قاسم نامه معروف اعلام پایان سلطه داعش را به رهبر معظم انقلاب اسلامی (مدظله) نوشت و حضرت آقا، آن جواب سراسر افتخار را به حاج قاسم و با تعبیر مجاهد فی سبیل‌الله دادند.

یک خانه‌ای را آنجا مقر کرده بودیم. روزهای پایانی عملیات بود، حاجی مریض شده بود، اثرات جانبازی‌اش دوباره شدید شده بود، به او اکسیژن وصل کرده بودند. حاجی گفت من یک نامه‌ای نوشتم به صاحب‌خانه و گذاشتم وسط قرآن بعدا حاج یونس از آن تصویری گرفت (همین نامه‌ای که الان عکسش پخش شده است) که از صاحب‌خانه حلالیت طلبیده است.

چند ویژگی از حاج قاسم در میدان جنگ را برای ما می‌گویید؟

ویژگی اول حاج قاسم این بود که توکل عجیبی به خداوند و نصرت الهی داشت کسی که عزت و نصرت و پیروزی را از خداوند می‌بیند، دشمن را حقیر می‌شمارد و به همین دلیل انگیزه او برای نبرد با دشمنان در جبهه‌های دفاع مقدس و همچنین سوریه و عراق همیشه مثال زدنی است و خودش منبع و مرکز پمپاژ معنویت، انگیزه و اراده بود و این را از خداوند داشت و همیشه برای اجرای عملیات‌ها به فرماندهان و رزمندگان روحیه می‌داد.

ویژگی دوم حاجی عبودیت و راز و نیاز حاجی بود. او اهل انجام واجبات الهی بود، اهل رعایت حلال و حرام بود که همان نامه به صاحب‌خانه یکی از مصادیق عینی است و همیشه به فرماندهان و رزمندگان رعایت حقوق مردم و حقوق الهی را گوشزد می‌کرد و خودش عامل به این اعمال بود. حاجی اهل نماز شب بود همیشه حاجی در قرارگاه نصر حلب و قرارگاه ثارالله ابوکمال یک ساعت قبل از نماز صبح مشغول نماز شب می‌شد، شبی در قرارگاه نصر صدای هق‌هق گریه‌اش را شنیدم، در را باز کردم دیدم در حال قنوت نماز وتر است، حاجی به‌محض ذکر مصیبت اهل البیت، آقا سیدالشهدا و خصوصا حضرت ام ابیها زهرای مرضیه اشکش مثل باران بهاری جاری میشد، اهل دعا، زیارت و قرائت قرآن بود. همیشه حاج قاسم در هواپیما و هلیکوپتر مشغول قرائت قرآن بود و اگر قرآن قرائت نمیکرد، مشغول مطالعه کتاب بود؛ لذا از زمان حداکثری استفاده میکرد و گاهی هم جلسات موردی را در هواپیما در بین مسیر برگزار میکرد.

از ویژگی او ولایتمداری ایشان است. واقعا ایشان خود را تربیت شده مکتب ولی فقیه حضرت امام خمینی (ره) و رهبر عظیم‌الشان انقلاب اسلامی میدانست و هیچ کار و ماموریتی را بدون اذن و موافقت ایشان انجام نمیداد. یادم نمیرود که خود ایشان در دمشق عنوان کردند که برای من ملاک اوامر آقاست و غیر از خواسته ایشان هیچ کاری را انجام نمیدهم. فراموش نمیکنیم که حضرت آقا آخرین پیروزیها را در شرق سوریه مقابل با داعش و رسیدن رزمندگان در مرز عراق را پیگیری میکردند و او دنبال اجرای این مهم بود.

او مبلغ ولایت در حوزه نظری و عامل به اوامر ولایت فقیه در حوزه عملی بود، واقعا ولایتمدار عملی بود و این در وصیتنامه او کاملا مصداق دارد و برخورد رهبر عظیم‌الشان انقلاب اسلامی در پیام‌شان به ملت ایران، در گریه نماز، در دیدار با مردم قم و همچنین در خطبههای نماز جمعه نشان از پیوند عملی و ارادت حاج‌قاسم به ولی فقیه و محبت تمام حضرت آقا با اوست.

یکی دیگر از ویژگی‌های مهم ایشان احترام به پدر و مادر بود، بارها شاهد بودیم که با پدر بزرگوارش تماس تلفنی برقرار میکرد و عنوان میکرد که همیشه از آنها دور بودم. در قرارگاه تاکتیکی ثارالله، ابوکمال از ایشان سوال کردم داغ پدر سخت‌تر بود یا مادرتان، حاجی جواب داد داغ هر دو؛ ولی داغ مادرم سخت‌تر بود و توضیح داد که دست پدر و مادرم را می‌بوسیدم و پای مادرم را بوسیدم و اینجا که رسید اشکش جاری شد.

یکی از ویژگی‌های حاج قاسم مردم‌داری و مردم یاری او بود، آنقدر دلش از عشق مردم مسلمان و با ایمان پر بود که با تواضع و فروتنی تمام با مردم برخورد می‌کرد.

در حلب شخصا برای تخلیه مردم از شهر کمک میکرد یعنی خودش با ماشین مردم را جابه‌جا میکرد تا دیگران بیشتر تلاش کنند و علیالداوم سفارش میکرد این مردم در این فصل زمستان دارای پوشاک زمستانی و پتو و لوازم خواب راحت باشند، توصیه و سفارش و پیگیری جدی درخصوص تأمین آب، غذا، بهداشت و درمان آنها داشت.

درحلب، ابوکمال و کلا سوریه، بخشی از توان خود را برای حفاظت، اسکان، تغذیه، بهداشت و درمان مردم اختصاص داد و به‌گونهای برخورد میکرد که انگار این مردم پدر، مادر، برادران، خواهران و فرزندان او هستند.

داعش حلب را محاصره کرده و مردم را سپر خود کرده بود، هنگام آزادسازی موقعی که مردم داشتند از حلب خارج می‌شدند، حاجی خودش ایستاده بود و مردم را هدایت می‌کرد، یک وانتی دستش بود، این پیرمرد و پیرزن‌ها را سوار می‌کرد و می‌رساند به اردوگاه مردمی حلب! و دلسوزی هم برای مردم می‌کرد و می‌گفت که این بندگان خدا، مظلومند.

هیچ موقع آخ آخ و وای وای گفتنش برای کودکان خردسال و پیرمردان و زنان سالخورده و دلسوزی او و از همه مهم‌تر کمک مستقیم شخص خودش و پیگیری جدی تا اتمام کار را فراموش نمی‌کرد.

تا آنجا که می‌توانست حاجت مردم را روا می‌کرد. یک روزی از کرمان برگشته بود، خیلی خسته بود. گفت انگار از زیر غلتک خارج شدم؛ سوال شد چرا؟ گفت از بس مراجعه‌کننده داشتم. این مردم چشم‌شان به کمک امثال ماست. من هم تا جایی که بتونم کمک می‌کنم.» رنج مردم، درد و رنج او بود و واقعا سردار دل‌ها بود چون بر قلب‌ها و دل‌ها حکومت می‌کرد.

یکی از ویژگی‌های ایشان تواضع او بود، در محضر خدا، ولی خدا و مردم مومن و مجاهدان راه خدا؛ بارها مشاهده شد که رزمندگان را نوازش میکرد، دست رزمندگان رضویون، حیدریون، فاطمیون و زینبیون را می‌بوسید. دیدم که خم شد پای رزمندهای را ببوسد که نگذاشت. در آخرین جلسه ابوکمال که می‌خواست از فرماندهان و مسئولان تشکر و قدردانی کند به بچه‌ها گفت من دست شما را می‌بوسم، پای شما را می‌بوسم که دارید برای خدا جهاد می‌کنید. بعد همه زدند زیر گریه، ظاهری نبود، قلبی و دلی می‌گفت و اشک بچه‌ها جاری می‌شد.

یکی از ویژگی‌های حاج قاسم عاشق شهیدان و ایثارگران بود، شاهد بودیم هیچ موقع از یاد شهیدان غافل نبود و علی‌الدوام به خانواده شهیدان سرکشی می‌کرد، در اهواز به خانه سردار شهید علی هاشمی رفته و با خانواده، فرزندان و مادر این شهید عزیز ملاقات کرد که جلسه پرمعنویتی بود، بارها در تهران، در حلب، دمشق و در مسیر با خانواده شهیدان کرمان و مدافعان حرم تماس تلفنی میگرفت و با آنها احوالپرسی می‌کرد.

در ساختمان روی دیوارها، پله‌ها و راهرو تصاویر تعدادی از شهیدان دفاع مقدس، مقاومت و دفاع از حرم نصب کرده بود و هر روز صبح فاتحه قرائت میکرد و تعدادی از آنها را میبوسید و دست روی آنها میکشید و به سر و صورت و سینه خود میکشید. در اتاق کار و منزلش تصاویر دوستان شهیدش و شهیدان لشکر ثارالله قاب شده بودند. همیشه به یاد آنها بود و در یک کلام عاشق شهادت بود. چندین مرحله درخصوص شهادتش صحبت کردیم، یک بار خیلی دلی گفت «شهادت نصیبم شود، چقدر خوب میشود!»

ویژگی بعدی او، صاحب تفکر و نظر در حوزه استراتژیک بود. او مباحث حوزه نظامی، سیاسی و اقتصادی را خیلی خوب تجربه، تحلیل و نتیجه‌گیری و براساس آن برنامهریزی میکرد. در عین اینکه یک استراتژیست بود در حوزه تاکتیک واقعا صاحب‌نظر و از تجربه 40 ساله جهاد و نبرد برخوردار بود که در هر جبههای حاضر میشد با بررسی وضعیت زمین، دشمن و توانمندی خودش بهترین نظر و طرح و جمع‌بندی عملیاتی را ارائه میکرد. به عنوان مثال در جبهههای غوطه شرقی و غربی حلب حاضر شد و عملیاتهای دفاعی - هجومی را طرحریزی کرد و با آزادسازی مناطق مختلف حران عوامید، ملیحه و فروسیه، دیر عصافیر، عذرا، دوما و دیگر مناطق باعث توقف پیشروی دشمن و جلوگیری از سقوط دمشق شد. در جبهه حماه حاضر شد و با شناخت دقیق تک اصلی دشمن باعث توقف منجر به تامین راه، دسترسی به حلب و آزادسازی منطقه شمال حماه مانند معروس، صوران، خطاب، لطامنه، طیبه‌الامام، زین‌العابدین، حلفایا و... شد.

در منطقه حلب با طرح‌ریزی مناسب و هدایت عملیات منجر به آزادسازی جاده اثریا به حلب و تصرف شهرهای خناصر، سفیره، تل ارن، جبل اذان، شیخ نجار، سیفات و سپس پیروزی‌های محرم و نصر شد. شکستن محاصره حلب در خان طومان حاضر شد و عنوان کرد دشمن از این تل خان طومان را شکست میدهد و دستور به تقویت آن تل داد و متاسفانه از همان‌جا دشمن هجوم کرد و منجر به سقوط خان طومان شد.

در جبهه شهر حلب حاضر شد و منطقه هجومی را برای فروپاشی آخرین محلات شهر مانند صالحین، شیخ‌سعید و... مشخص کرد که همان محور پیشروی شد و منجر به آزادسازی حلب شد و النصره و تکفیری‌ها، به محلات راموسی و دیگر محلات باقی‌مانده، فرار کردند که منجر به معاوضه با مردم محاصره‌شده فوعه و کفریا شد.

در منطقه جنوب حاضر شد و با شناخت دقیق از هدف و هجوم دشمن برای سقوط دمشق، منجر به عملیات‌های هجومی و آزادسازی دیرالعرس، تل قرین، تل مرعی، تل فاطمه، تل عروس الحباریه، شیخ‌مسکن و دیگر مناطق شد و باعث توقف کامل پیشروی دشمن شد.

در جبهه شرقی با تدبیر او تنف دور خورد و آمریکایی‌ها در مدار 55 تنف محاصره و آرزوی اشغال مرز تنف و ابوکمال را به گور بردند و سپس با پیروزی‌های بزرگ و تصرف مناطق با طراحی آزادسازی ابوکمال آخرین دژ دفاعی داعش با عملیات احاطه‌ای بزرگ در مرحله اول و طرح احاطه شهر و فاصله انداختن بین شهر و رودخانه فرات باعث نابودی داعش و پیروزی مجاهدان فی سبیل‌الله شد. علی‌ایحال با ایجاد سازمان و قدرت‌های بزرگ و طرح‌ریزی عملیات‌های هجومی و پدافندی در دفاع مقدس و عملیات‌های سوریه، عراق، یمن و افغانستان علیه آمریکا و عمال او باعث ناکامی راهبردی آمریکا و نابودی دشمنان در این جبهه‌ها شد.

یکی از ویژگی‌های حاج قاسم شجاعت و جسارت میدانی او بود. حاج قاسم در نیروهای دوران دفاع مقدس در طریق‌القدس تا قلب منطقه ویل سابلر هجوم کرد و خودش به‌شدت مجروح شد. در عملیات فتح‌المبین تا ابوقریب پیشروی کرد و مجروح شد. در بیت‌المقدس به قلب دشمن یورش برد و تا پادگان حمیمه و سپس مرز کوشک در والفجر 8 پهنه اروند را درنوردید و شاهد حضور دلاورانه او در شدیدترین آتش‌های دریاچه نمک بودیم.

در کربلای 5 در قرارگاه تاکتیکی او در غرب کانال پرورش ماهی زیر آتشفشان خمپاره‌ها، توپخانه، و آتشهای مستقیم دشمن در 100 متری خط مقدم بودیم، همچنین تا آخر جنگ این جسارت و شجاعت را ادامه داد.

در سوریه در تمامی خطوط عملیاتی هجومی و دفاعی حاضر شد و در باشکوی حلب مورد هجوم تیرهای مستقیم داعش قرار گرفت. در سابقیه در جنوب حلب ماشین او را به رگبار بستند. در قلعه حلب مورد هجوم تیر قناسه دشمن قرار گرفت. در شمال حماه انتحاری دشمن در نزدیکی حاج قاسم منفجر شد. موشک مسلحین نزدیک او منفجر شد. اولین نفری بود که با هلی‌کوپتر وارد حلب که محاصره شده بود، شد و مورد هجوم ضدهوایی دشمن قرار گرفت. اولین نفری بود که با هواپیما به صورت شبانه وارد فرودگاه حلب شد این در حالی بود که تیر مستقیم توپ 23، النصره کل باند را زیرآتش داشتند و بعد از آن دیگر نیروها را آوردند.

اولین نفری بود که در روز روشن با هواپیما وارد فرودگاه حلب شد و این در حالی بود که هواپیما زیر برد موشک‌های ضدهوایی دشمن بود و باند فرودگاه زیر موشک‌ها و راکت‌های کاتیوشا و توپخانه تروریست‌ها قرار داشت و بعد از این فرودگاه حلب شبانه‌روزی شد.

اولین فردی بود که فرودگاه تدمر را با فرودش بازگشایی کرد. اولین نفری بود که با توجه به حضور آمریکا در جناح راست و داعش در جناح چپ او با هلی‌کوپتر به جبل‌الغراب، سنجری و بئر طیاریه رفت و باعث تقویت روحیه رزمندگان و فرماندهان میدانی شد و با بررسی جبهه، طرح‌ریزی ادامه عملیات را داشت.

اولین نفری بود که با هلی‌کوپتر از بالای سر داعش به سدالوعر رفت و آنجا از نیروهای دفاع مردمی سنی و شیعه سوریه و فاطمیون سرکشی کرد.

او در ابوکمال مورد هجوم تیر قناسه داعش قرار گرفت که با خطا رفتن گلوله داعش و اصابت تیر به بلوک دیوار، پشت بام، تکه‌های خرد شده بلوک به سر، صورت و چشم حاجی ریخته بود.

روزی از او خواستم جریان ریسک‌پذیری در جاده سامرا و پرواز بر آمرلی محاصره شده را تعریف کند که تشریح کرد و اینها همه نشان از جسارت و شجاعت او داشت.

مهم‌ترین ویژگی دیگر حاج‌قاسم، اخلاق، تواضع و خصوصا اخلاص او بود. حاج‌قاسم در دفاع مقدس یکی از فرماندهان بنام و پرآوازه بود؛ ولی ندیدیم هیچ موقع از خودش حرفی بزند، بنیانگذار تیپ ثارالله و سپس لشکر ثارالله که یکی از یگان‌های نام‌آور در دفاع مقدس و فاتح عملیات‌های طریق‌القدس، فتح‌المبین، بیت‌المقدس، خیبر، بدر، والفجر 8 و کربلای 5 بود و 28 عملیات آفندی و ده‌ها عملیات پدافندی بود و هیچ موقع از خودش نگفت، همیشه فرماندهان دیگر و خصوصا شهیدان والامقام را برجسته می‌کرد و از بسیجیان گمنام و مردان بی‌نام و نشان سخن می‌گفت، مدام از ایثار و نثار خانواده شهیدان و اخلاص آنها دم می‌زد و به یاد آنها می‌سوخت در جنگ 33 روزه لبنان و 22 روزه غزه تاثیر مستقیم داشت؛ ولی از خودش نمیگفت همیشه از دلاور مردی‌های مجاهدان حزب‌الله و عماد مغنیه و خصوصا حضرت آیت‌الله سیدحسن نصرالله می‌گفت، حاج قاسم در سوریه، عراق و لبنان و جبهههای افغانستان، یمن، فلسطین اشغالی و کلا جبهه مقاومت، مالک اشتر زمان بود؛ ولی هیچ موقع از خودش نگفت.

35 سال جهاد در گمنامی تمام انجام داد که غیر از خداوند و تعدادی از خواص اطلاعی نداشتند؛ لذا خداوند در این 5 سال آخر او را معرفی کرد و عزیز و محبوب دل‌ها هستند؛ ولی باز هم در اوج تواضع و فروتنی و افتادگی رفتار می‌کرد.

در یک کلام توکل بر خدا اخلاص، ولایتمداری، مردمداری، تواضع، تدبیر، مدیریت، جسارت و شجاعت حاج‌قاسم باعث عزت جبهه اسلام و ذلت جبهه باطل شد.

شما سابقه فعالیت اداری کشوری هم دارید، سابقه مسئولیت‌هایی که در حوزه دیپلماسی هم هست داشته‌اید، خیلی‌ها می‌گویند حاجی در دیپلماسی هم فردی ممتاز بود، درست است؟

بله، بنده حقیر وکیل، وزیر، سفیر و شخصیت سیاسی زیاد دیده‌ام، با شخصیت‌های خارجی زیادی جلسه و مذاکره داشته‌ام، در جلساتی در حوزه بین‌الملل شرکت کرده‌ام، اما فردی به قدرت حاج قاسم در حوزه مذاکره، دیپلماسی که با منطق قوی قدرت بیان، چینش کلمات، جمله‌بندی بیانات، قدرت اقناع‌سازی طرف مقابل را داشته باشد، ندیدم. نکته مهم این بود که وقتی در مقام مذاکره در برابر کسی می‌نشست همان ابتدا طرف مقابل تحت تاثیر نفوذ کلام و شخصیت حاجی قرار میگرفت و لذا در موقع مذاکره حریف نداشت.

و کلام آخر؟

ویژگی‌های بارز حاج قاسم بصیرت و شناخت او بود و مصداق واقعی «اشداء علی الکفار رحما بینهم» بود. حاج قاسم سردار پرافتخار و مخلص خدا و جبهه مقاومت و سرباز واقعی اسلام ناب محمدی و ولایت بود.

منبع: روزنامه فرهیختگان