ماجرای لو رفتن فایل صوتی فرماندهان نظامی، آخرین تماس سردار سلیمانی، تئوری عملیات فریب بودن کربلای 4 و... به روایت سردار فضلی
سردار فضلی ماجرای لو رفتن فایل صوتی فرماندهان نظامی را تشریح کرد که جماران منتشر کرده است.
برنامه «حضور» به مناسبت آغاز هفته دفاع مقدس میزبان «سردار علی فضلی» از رزمندگان، فرماندهان و جانبازان جبهههای نبرد حق علیه باطل بود. علی فضلی را به «علی آهنی» نیز میشناسند؛ چرا که بدنش پر از ترکشهای یادگار دوران دفاع و حماسه است. دلاورمردی که رهبر انقلاب در وصف او لقب «فتحالفتوح» انقلاب اسلامی را به کار بردند و سردار دلها حاج قاسم سلیمانی از او با عنوان «شهید زنده» یاد میکرد.
سردار فضلی که اکنون جانشین معاون هماهنگکننده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است، خاطراتی از دوران دفاع مقدس، دیدار رزمندگان لشکر سیدالشهداء (ع) با مقام معظم رهبری و خاطراتی از حاج قاسم سلیمانی بیان کرد و از دلایل وقوع فتنههای دو دهه گذشته سخن گفت.
>>>> بیشتر بخوانید؛
حضور و فرماندهی مرحوم هاشمی در دوران دفاع مقدس اثرگذار و تعیینکننده بود
سردار فضلی در بخش دوم گفتگو با برنامه «حضور» درخصوص نقش آیتالله هاشمی رفسنجانی در دوران دفاع مقدس اظهار کرد: ایشان یک سهم و نقش ویژهای را دارند و در واقع در جنگ به نیابت از حضرت امام، فرماندهی داشتند. مرحوم هاشمی در عملیاتهای متعددی هم، در قرارگاهها و جلسات حضور میدانی داشتند و دو فرزند ایشان، آقا مهدی و آقا یاسر هم از رزمندگان لشکر سیدالشهدا (ع) هستند.
وی افزود: حتی خیلی از آقایان دیگر هم بودند. از [فرزندان] آقا هم آقا مجتبای عزیز را یک مقطعی در لشکر در محضرشان بودیم. آقای موسوی خوئینیها، آقای محمد هاشمی، حاج محسن رفیق دوست، آقای ناطق نوری و گروه دیگری از بزرگواران هم آقازادههاشان در جبهه شرف حضور داشتند.
سردار فضلی ادامه داد: حضور و فرماندهی مرحوم هاشمی، یک حضور اثرگذار و تعیینکننده است. تصمیمگیری برای انجام یک عملیات کار سادهای نیست؛ اما ایشان در جلسات، حرفهای فرماندهان را تا ستوه تیپ و لشکر و قرارگاه و فرماندهی کل میشنیدند و بعد در تصمیمگیریها در جلسات محدودتری تصمیمات اتخاذ میشد.
دفاع حاج علی فضلی از تئوری عملیات فریب بودن کربلای 4
فرمانده سابق لشکر سیدالشهدا (ع) در خصوص توئیت محسن رضایی درباره عملیات فریب خواندن عملیات کربلای 4 بیان کرد: در دفاع مقدس، شرایط را باید با هم دید. اولاً برادر محسن فرمانده محترم کل سپاه، انصافاً گردن ما و مردم شریف ما حق بزرگی دارد. ایشان با تمام هنر و ابتکارش، توسعه وضعیت سازمان رزم سپاه و بسیج و آمدن مردم تحت عنوان بسیج در میدان جهاد و دفاع مقدس را رهبری کرد.
وی افزود: برادر محسن با زکاوتی که داشتند انصافاً همه همت و تلاشش بر این بود که از هر فرصتی موفقیتی را خلق کند. چون در عملیاتها منطقه اصلی و منطقه فرعی داریم. تک اصلی و تک فرعی داریم. تک فرعی به عنوان پشتیبانیکننده تک اصلی و در واقع برای انحراف دشمن است.
این جانباز دفاع مقدس خاطرنشان کرد: ایشان درست بیان کردند که عبور از رودخانه اروند که عملیات منطقه اصلی است، تک پشتیبانیاش شلمچه است که موفق بود؛ یعنی براداران، از دژ شلمچه تا دژهای نونیشکل رسیدند و لشکر 57 حضرت اباالفضل (ع) و لشکر 19 فجر از پاسگاه کوهسواری، خط عراقیها را شکستند و با سرعت پیش رفتند که معلوم شد زمینه پیروزی فراهم است.
کربلای 4 با 981 شهید / لشکر سیدالشهدا (ع) تنها یک شهید در این عملیات دارد
سردار فضلی گفت: ایشان با استدلالهایی که داشتند و دارند، آن عملیات را به تک اصلی تبدیل کردند. چون این رزمندهها اگر برمیگشتند زمان طولانی بود. در عملیات کربلای 4 که با عدمالفتح مواجه شدیم و تلفات داشتیم، رزمندهها را با سرعت به عقب آوردیم. اگر اشتباه نکنم از چندین یگانی که عملیات کردند، 981 شهید تقدیم شد و ما در لشکر سیدالشهدا هم یک شهید داشتیم که شهید عیسی پناهی بودند.
وی با بیان اینکه جار و جنجال راه میاندازند تا این عملیات را تبدیل به شکست کنند، اظهار کرد: ما 6 ماه برای کربلای 4 کار کردیم و رزمندگان عزیز ما از نظر توان رزمی، فوقالعاده شدند. آخرین کاری که رزمندهها انجام میدهند، راهپیمایی برد 320 کیلومتری است. کدام یک از ارتشهای دنیا 320 کیلومتر برد راهپیمایی آنها است؟ بچهها از دوکوهه و اندیمشک از کنار رودخانه دز از چند زاویه پیاده، 160 کیلومتر تا اردوگاه کوثر اهواز میآمدند و 160 کیلومتر هم دوباره بر میگشتند.
سردا فضلی افزود: برادر محسن فرمودند که باید صدای فرماندهان تا سطوح پایین در گوش فرمانده لشکر و صدای فرمانده لشکر تا پایینترین سطوح فرماندهان قرار بگیرد. هر کسی که هر جایی مسئولیت داشت، شاید حدود هزار تا گزارش به فرمانده لشکر ارائه شد. یک دوربین رندی هم این گوشه اتاق جلسه داشت فیلم میگرفت که خدا کند اینها را نگهداری کرده باشند؛ برادرها نوبت به نوبت شرح دادند و ما همه گزارشهای تا پایینترین سطح را گوش کردیم.
وی خاطرنشان کرد: این توجیه برای کربلای 4 و این آمادگی در نهایت بود که سابقه نداشت. ما که قرار بود از لشکر 41 ثارالله عبور کنیم، دهها جلسه هماهنگی داشتیم برای لحظاتی که باید از خط این لشکر عبور کنیم. حالا خط و یگانهایی که موفق شدند خط را شکستند و بعضی موفق نشدند و مقاومت شدید از سمت عراقیها صورت گرفت. حالا تصمیم به برگشت به عقب گرفته شد.
جانشین معاون هماهنگکننده سپاه گفت: عملیات تک پشتیبان در شلمچه با موفقیت انجام شد و ایشان هنر این را داشت که آن را به عملیات پیشِ روی کربلای 5 تبدیل کنند. در واقع این میشود تک پشتیبان برای کربلای 5 و در کربلای 5 محشری به پا شد که باید ساعتها در وصفش صحبت کرد.
وی اذعان کرد: تقریباً همه یگانها و عده و عُده سپاه و بسیج و بخشهایی از عزیزان ارتش که حمایت و پشتیبانی هوایی و پدافندی را انجام میدادند، کمک ما بودند و در یک جنگ سخت و نابرابر به عنایت خدا به اهداف تعیین شده رسیدیم. پس بنابراین اگر در مرحله اول کربلای 4 موفق میشدیم، میشد تک اصلی و شلمچه تک پشتیبانی بود.
سردار فضلی با اشاره به صوت منتشر شده توسط بی بی سی که نشان از اختلافاتی در بین فرماندهان جنگ را داشت، بیان کرد: این مربوط به سال 63 است؛ آن زمان، تعدادی از فرماندهان عزیز ما در تیپ سیدالشهدا (ع) اختلاف نظری پیدا کردند که این اختلاف نظر بالا گرفت. البته من آن موقع در تیپ سیدالشهدا نبودم.
وی ادامه داد: اختلاف نظری بین فرمانده منطقه 10 و برادران تیپ سیدالشهدا ایجاد شده بود که فرمانده کل را هم درگیر این ماجرا کردند و بحثهایی پیش آمده بود و دفتر مرحوم آیتالله منتظری هم به این ماجراها دامن میزد و یک نفوذ برای ایجاد اختلاف پیدا کرده بودند. تا اینکه امام (ره) پیام دادند و هم از برادر محسن رضایی و هم از برادر محسن رفیقدوست در نامه امام اسم برده شده بود که توسط شهید والا مقام شهید محلاتی در پادگان حضرت ولیعصر (عج) قرائت شد و این یک آب روی آتش بود.
هر جا احساس غرور کردیم پس گردنی خوردیم
فرمانده سابق لشکر سیدالشهدا با بیان اینکه کسی که برای خدا قدم بردارد، خدا محافظتش میکند و ضامن اوست، اظهار داشت: کسی که از مسیر خارج شود، خدا پس گردن او میزند. ما این را اینطور لمس میکردیم که اگر در یک عملیات پیروزمندانه احساس غرور، نه اینکه مغرور شویم، چون امام همیشه ما را نهی میکرد و میفرمود مراقب باشید مغرور نشوید؛ اگر ادای تکلیف کنید، شکست و پیروزی از آن خداست. اما در جایی که ناخواسته غره میشدیم، خودمان میفهمیدیم که در عملیات بعدی پس گردنی میخوریم و پیروزیهامان تبدیل شکست میشود؛ علیرغم همه اخلاصی که بچهها داشتند. سردار فضلی با اشاره به خاطره نحوه اطلاع یافتن از رحلت حضرت امام خمینی (ره) بیان داشت: سوم خرداد سال 68 قرار شد با یک گروهی از برادران به لبنان برویم. تعدادی از فرماندهان از جمله برادر رشید، برادر باقری، شهید کاظمی، برادرمان سردار اسدی، مرحوم آقای عسگری که آنجا فرمانده سپاه بود، برادرمان آقای قالیباف و تعدادی دیگر بودیم که قرار شد برای کمک به گروههای جهادی به لبنان برویم. چون بین حرکت امل و حزبالله یک اختلاف جدی پیش آمده بود و در جنوب لبنان با هم درگیر شده بودند. آن موقع امام بیمار بودند.
وی افزود: صبح سوم خرداد و پیش از عزیمت، ما در استادیوم شهید شیرودی جمع شدیم و مرحوم حجتالاسلام هاشمی رفسنجانی، سخنران اجتماع بزرگ رزمندگان بودند؛ فرمودند حال امام خیلی خوب است و الحمدلله بهبودی دارد حاصل میشود و ما هم با طیب خاطر و آرامش، عازم مأموریت شدیم و با پروازی که باید مقداری مهمات میبرد، عازم سوریه شدیم و به لبنان رفتیم.
جانشین معاون هماهنگکننده سپاه گفت: هیئتی که رفتیم سردار غلامپور رئیس هیئت ما و سردار رشید رئیس کل هیئت بود که دو قسمت شدند؛ یک گروه به سوی فلسطینیها و یک گروه به سوی لبنانیها رفتند و ما جزو گروهی بودیم که با عزیزان لبنانی باید صحبت میکردیم و برنامهریزی اینطوری بود که باید از حرکت امل شروع میکردیم. وقتی به سوریه و دمشق رسیدیم، اولین جلسه را با آقای نبیه بری که رئیس مجلس بودند، گذاشته شد.
وی ادامه داد: خداوند به ذهن برادر رشید آورد که هنرمندانه در خلال مذاکره به آقای نبیه بری فرمودند که ما فردا صبحانه میخواهیم به منزل مادر شما بیاییم. ایشان استقبال کرد. تدارک دیدند و صبح فردا هر دو گروه به منزل مادر آقای نبیه بری رفتیم. آقا رشید فرمودند که شما دو گروه جهادی شیعی، با هم درگیر شدید و قریب به 500 کشته و زخمی از طرفین گرفته شده. به جای اینکه با دشمن اسرائیلی درگیر شوید، با هم درگیر شدید؛ این چه معنی دارد؟ این کجا با فرامین امام تطبیق دارد؟
سردار فضلی افزود: این صحبتهای سردار رشید، یک آبی روی آتش شد و اصلاً موضوع درگیری خاتمه پیدا کرد و دیگری تیری به طرف هم شلیک نکردند. آنها با هم عهد اخوت بستند که هنوز هم پابرجاست و بر همین اساس با هم در جنگ 33 روزه و جنگ 11 روزه و دیگر مبارزات حضور دارند.
وی ادامه داد: کار ما تمام شد و مشغول سرکشی برای تعاملات و هماهنگیها بودیم که به 13 خرداد رسیدیم. آن موقع در جنوب لبنان بودیم و در این چند روز هم ارتباطمان با ایران قطع بود و رسانه و اخبار را نمیتوانستیم به راحتی دریافت کنیم. نبطیه، صور، صیدا را پشت سر گذاشتیم و داشتیم به طرف بیروت برمیگشتیم که ایست و بازرسیهای سوری که در لبنان بودند شروع کردند از ما سؤال کردن که از امام چه خبر؟
این فرمانده دفاع مقدس بیان کرد: ما متحیر شدیم؛ ما خبری که داشتیم امام رو به بهبودی بودند؛ همه بغضآلود به هم نگاه میکردیم. هر ایست و بازرسی که عبور کردیم، دیدیم همین سؤال را میپرسند که دیگر شک کردیم. حاج رضا عسگری که انشاءالله زنده باشد و به دامن اسلام بازگردد، رادیو مونت کارلو را گرفت که هر ساعت، یک ربع اخبار فارسی داشت.
وی گفت: در آن خبر مطلع شدیم که مردم در مساجد جمع شدهاند و دارند برای شفای امام دعا میکنند. ساعت حدود 10 شب بود. هر لحظه داشت به اضطراب ما افزوده میشد که نکند برای امام اتفاقی افتاده باشد. به بیروت رسیدیم و در سفارت، حوالی ساعت 12 شب، دنبال رصد اخبار ایران و امام بودیم که خبر رسید که به بعلبک بروید.
پیش خودمان میگفتیم خدایا ممکن است یک وقتی ما باشیم و امام نباشند؟!
سردار فضلی خاطرنشان کرد: دوباره سوار ماشین شدیم و به مقر حزبالله در بعلبک که سپاه هم آنجا یک مقر دارد، رفتیم. آنجا همچنان مضطرب بودیم و با بغض به هم نگاه میکردیم و نمیتوانستیم با هم حرف بزنیم. شاید ساعت 2 یا 3 شب بود که پیغام رسید بیایید دمشق و ما راهی شدیم و حوالی اذان صبح به مقر سپاه در دمشق رسیدیم. لحظه به لحظه دارد دغدغه ما افزایش پیدا میکند. خدایا ممکن است یک وقتی ما باشیم و امام نباشند؟!
وی ادامه داد: در دمشق نماز را خواندیم درحالیکه خواب به چشمان کسی نمیآمد. 7 صبح موفق شدیم رادیوی ایران را بگیریم و تا رادیو را گرفتیم قرآن پخش شد که دیگر آنجا شد ماتمسرا. لحظاتی بعد خبر رحلت امام پخش شد. غوغایی شد؛ توی سرمان میزدیم و گریه و زاری میکردیم و یکدیگر را دلداری میدادیم. گفتیم بهترین کار این است که به حرم بی بی حضرت زینب (س) برویم و پناهنده بی بی شویم تا شاید آرامشی حاصل شود.
سردار فضلی اظهار داشت: وقتی وارد حرم شدیم، حرم خلوت بود. ما هر یک به ضریح چسبیده بودیم و مناجات میکردیم که دیدیم کم کم افرادی دارند وارد میشوند. ظاهراً خبر داشت میپیچید؛ یک لحظه دیدیم که حرم مملو از جمعیت شده و همه دارند توی سر خودشان میزنند و گریه و زاری میکنند.
این جانباز دفاع مقدس گفت: ساعت 9 صبح گفتند که باید به سفارت برویم چون مراسم ختم برای حضرت امام تدارک دیده شده و سفرای کشورهای مختلف و مردم شریف سوریه حضور دارند. ما از زینبیه به سمت سفارتمان در دمشق در حرکت بودیم که در مسیر صحنههایی دیدیم که عجیب بود. مانده بودیم که اینجا دمشق است یا تهران!
وی با اشاره به سنگ تمام سوریها در رحلت حضرت امام (ره) افزود: چراغ همه ماشینها روشن بود و شیشه ماشینها پایین و صدای تلاوت قرآن به گوش میرسید. عربها یک رسمی دارند که وقتی عزیزی از دست میدهند، بر بام خانههایشان پرچم مشکی نصب میکنند. دیدیم خیلی از خانهها پرچم مشکی زدهاند و صدای قرآن از خانهها دارد پخش میشود.
وقتی خبر رهبری آیتالله خامنهای را شنیدیم آرامش یافتیم
جانشین معاون هماهنگکننده سپاه بیان داشت: تنها پروازی که آن روز به سمت ایران میآمد، ساعت 8 شب بود. گذرنامهها و ویزاهای ما هنوز آماده نبود و چون باید با همین پرواز برمیگشتیم باید برادران سوری هماهنگیهایی انجام میدادند. 8 شب در فرودگاه دمشق برادرها گفتند که جانشین حضرت امام تعیین شد و حضرت آیتالله امام خامنهای، این امام جوان را مجلس خبرگان رهبری، به عنوان جایگزین امام (ره) برگزیدهاند. همه آن غم و اندوه یک طرف و آرامشی که از این لحظه به بعد بر ما حاکم شد، طرف دیگر بود. گفتیم خداوندا پس ما صاحب داریم و معلوم شد جانشین امام چه کسی هستند.
وی اظهار داشت: به ایران که رسیدیم چون گذرنامهها آماده نبود، قرار شد که از گیت سپاه عبور داده شویم. در پاویون، یکی از برادران پاسدار گفت که برادر محسن تماس گرفته و گفته که در کرمانشاه منافقین قصد حمله دارند؛ به کرمانشاه بروید. برادرها شک کردند؛ من برای اطمینان از دفتر فرماندهی کل سپاه کسب اطلاع کردم و بعد از بررسی مطمئن شدیم که خبر درست است و باید به کرمانشاه برویم.
سردار فضلی ادامه داد: بنده به همراه شهید کاظمی، آقای قالیباف، آقای اسدی به کرمانشاه رفتیم. لشکر سیدالشهدا (ع) باید از جنوب به غرب میرفت که قبل از ورود من مرحوم سردار پروین، تیپ اول را حرکت داده بود و وقتی من رسیدم، بقیه لشکر وارد شدند. ساعت 6 صبح هم در مقر برادر محسن که خودش را به کرمانشاه رسانده بود، ملاقات کردیم که خیلی خوشحال شد و بعد از ابلاغ مأموریت ما در مناطق تقسیم شدیم.
وی افزود: بعد که نیروها را در حد خط خودمان که از سومار تا قصرشیرین و نفتشهر بود، مستقر کردیم، از برادر محسن اجازه گرفتیم که برای تشییع پیکر امام و وداع با امام چند ساعتی در مصلا حضور پیدا کردیم و دوباره به خط برگشتیم.
امام در دفاع از دین خدا مردممحور بودند
وی با اشاره به حضورش در ماجرای 78، 88 و غائلههای دیگر در عین حفظ جایگاه و محبوبیت بین مردم اظهار کرد: ما مرد بحران هستیم و هر جایی برای انقلاب تهدیدی بوده که توفیق مسئولیت داشتیم، حتماً سعی کردیم انجام وظیفه کنیم. ولی دلیل حفظ احترام در بین مردم را از آموزههای امام داریم. امام در دفاع از دین خدا مردممحور بودند. ما هیچگاه غیر از نوکری و خادمی مردم تصور دیگری برای خودمان نداشتیم.
این فرمانده دفاع مقدس خاطرنشان کرد: من مطیع محض امامین انقلاب بودم و هستم و امیدوارم که فردای قیامت شرمنده آنها نباشم. اگر این استوانهها و ستونهای دفاع از دین خدا و این رهبری عالمانه حضرت آقا نبود، هر یک از این حوادث، ممکن بود یک حاکمیت سیاسی را متلاشی و منزوی کند. این اختلافات بود و هست و شاید در آینده هم باشد و این اشکالی ندارد و اختلاف سلیقه برای رشد خوب است اما برای دفاع از اسلام، ما نوکر و خادم و محافظ مردم هستیم.
وی افزود: اگر زلزله و سیل شود ما به کمک مردم میرویم؛ اگر جایی آوار شود ما برای کمک میرویم؛ اگر خسارتی ببینند و اگر جایی فتنهای رخ دهد ما سینه سپر میکنیم برای دفاع از مردم؛ چون دشمن هدفش این است که مردم خسارت ببینند و تلفات دهند. در حوادثی که رخ داده تلاش ما این بود که تلفات گرفته نشود.
سردار فضلی بیان کرد: در این فتنهها دشمن خیلی آرزو داشت که مردم در مقابل هم صفآرایی کنند و دوقطبی را به معنای واقعی ایجاد کنند. ولی خدا میداند که در تأمین امنیت لحظهای از فرمان ولی و حفاظت از مردم آرمان دیگری نداشتیم چون ولیِ ما عاشق این مردم است. اگر اطلاعت از ولی نبود، ممکن است این حوادث تلفات خسارتبار و غیرقابل جبرانی را از مردم بگیرد.
وی ادامه داد: فتنه یک کشته دارد و آن هم یک سربازی است از سپاه، که رفته بود به دوستانش در کوی دانشگاه سر بزند. حالا چه تیر غیبی میآید که ایشان کشته و یک افسر ناجا هم مجروح میشود. بعداً که اتفاقات توسعه پیدا کرد و تهران، امالقرای جهان اسلام به کانون اصلی بحران تبدیل شد، من آن روزها در قرارگاه ثارالله جانشین برادر بزرگوارم سردار صفوی بودم که هم فرمانده کل سپاه بودند و هم فرمانده قرارگاه ثارالله.
تکلیف ما مقابل مردم ایستادن نیست
سردار فضلی گفت: ما آمادگی مقابله با دشمنیها را داشتیم و وقتی این آمادگیها هست، مراقبت میکردیم کسی دست به سلاح نشود؛ گفتیم برادرها شرعاً تکلیف دارید که اگر صدتا سنگ به طرفتان آمد، ممکن است چندتای آن هم به شما برخورد کند ولی خویشتنداری کنید. تکلیف ما مقابل مردم ایستادن نیست. ما دنبال عناصر فتنه و دشمن و آن عیون نفوذی و کسانی که در مقابل مردم دست به اسلحه بردهاند، هستیم. خوشبختانه ما از اشراف اطلاعاتی که اطلاعات مردمپایه است، برخورداریم.
وی گفت: اجلاس سران کشورهای اسلامی بزرگترین اجلاس در تاریخ انقلاب است که سال 76 برگزار شد. قریب به 6 هزار نفر مهمان خارجی داشتیم و از 55 کشور اسلامی، سران، پادشاهان، نخستوزیران و ولیعهدها و وزاری خارجه با هیئتهای بلندپایه در کشور حضور پیدا کردند. ما مسئولیت تأمین امنیت اجلاس را بر عهده داشتیم.
فرمانده سابق لشکر سیدالشهدا ادامه داد: درآن شرایط که همه آمدهاند عاشقانه از این اجلاس حمایت کنند با اینکه دشمنیها آن موقع خیلی زیاد بود ولی حتی یک تیر شلیک نشد. عزیزانمان در نیروی انتظامی میگفتند که در چند روز اجلاس حتی یک سرقت هم در تهران ثبت نشده است. به یک عزیزی گفتم میدانید چرا؟ گفتم برای اینکه بیش از 15 هزار نیروی اطلاعاتی و 30 هزار چشم تیزبین داشتند رصد میکردند.
وی با بیان اینکه تدبیر ما در تأمین امنیت، امنیت نامحسوس بود، گفت: ما اخباری داشتیم که در زمان برگزاری این اجلاس در کشورهای دیگر، لشکرهای زرهی را میآورند و تا شعاعی را پوشش میدهند. ولی ما میخواستیم امنیت نامحسوس داشته باشیم. ما برای تأمین امنیت، 100 هزار نیرو داشتیم که فقط 63 هزار نفر آن نیروی بسیجی بودند که داوطلبانه آمده بودند و حتی به آنها گفته بودیم که نمیتوانیم نان و آب شما را تأمین کنیم. تعدادی هم نیروهای پاسدار و سربازان ما بودند.
سردار فضلی اظهار کرد: آن روز مردم شریف تهران، نهایت همکاری برای برقراری بزرگترین همایش و اجلاس سران در تاریخ ایران را به کار بردند. برخی از دوستان به ما گلایه میکردند که پس شما چرا نیستید؟ میگفتیم هستیم. میگفتند پس چرا دیده نمیشوید؟ میگفتیم ما برای خودمان استراتژی داریم و تدبیر، حضور با اقتدار در کف میدان و تا شعاع طولانی است که رصد شده است. ما باید مأموریتمان را نامحسوس انجام دهیم.
جانشین معاون هماهنگکننده سپاه در خصوص بهانه دشمن در برپا کردن فتنه سال گذشته اذعان کرد: همه هجمه دشمن بر این قرار گرفت که ناآرامی را به کشور ما تحمیل کند و آن بهانه هم مزید بر علت شد. البته دشمن به دنبال سناریوسازی است. اگر آن بهانه انجام نمیشد، بهانه دیگری درست میشد. دشمن به دنبال این بود که با ما برخورد کند. حالا میداند که انقلاب ساقطشدنی نیست، ولی میخواهد دو دستگی ایجاد کند.
وی دلیل وقوع حوادث سال گذشته را عدم اجرای برنامههای فرهنگی عمیق برای جوانان خواند و افزود: بخشی از کارهای فرهنگی به دلیل کرونا و شرایطی که پیش آمد، ابتر مانده بود. قریب به دو سال و خردهای راهیان نور دانشآموزی و دانشجویی و مردمی تعطیل شده بود. آنهایی که یکبار به راهیان نور آمدهاند و با ارزشها آشنا شدهاند، یکی از آنها کف خیابان نیستند. دشمن هم وقتی فتنه میکند، دقیقاً روی جوانانی دست میگذارد که ما نتوانستیم کار فرهنگی عمیق برای آنها انجام دهیم.
امامین انقلاب توقع ندارند دوقطبی ایجاد شود
سردار فضلی با انتقاد به تفکر خودی و غیرخودی و غفلت برخی مسئولان در دامنزدن به دوقطبی در جامعه بیان داشت: امامین انقلاب توقع ندارند دوقطبی ایجاد شود. دشمن دامن میزند و ممکن است برخی از مسئولان به این نگاه جرقهای وارد کنند. به اعتقاد من اگر الگوی دفاع مقدس بعد از جنگ پیاده میشد، امروز ما شکوفاترین اقتصاد را میداشتیم. وی گفت: این سرعت و شتاب برخی جاها ترمزش کشیده شد. یکبار در سازندگی، یکجا در بحثهای فرهنگی و سیاسی و به اشکال مختلفی تلاش شد که آسیب وارد شود. ما زمانی موفق هستیم که برادری و وحدتمان را حفظ کنیم. اگر عنایت خدا را میخواهیم باید برادری در میدان حفظ شود.
سردار فضلی ادامه داد: در سال 97 و 98 که در لرستان و خوزستان سیل اتفاق افتاد، دیدیم شهید حاج قاسم (ره) و شهید ابومهدی حضور پیدا کردهاند. ما در محور سوسنگرد بودیم و آنها در محور دیگری و چه کسی فکرش را میکرد که فرمانده نیروی قدس وسط میدان سیل حضور پیدا کند. وقتی به حمیدیه رفتند، برادران عرب ما با این شهید چه عشقبازی کردند. با اینکه مشکل داشتند و خیلی چیزها نابود شده بود. شهید ابومهدی نیز نیروهای حشدالشعبی و امکاناتی که دارند را برای کمک به مردم خوزستان آوردند.
این جانباز دفاع مقدس بیان داشت: امروز که جبهه مقاومت تشکیل شده، عین نگرانی دشمن است. چون نمیخواهد وحدت اتفاق بیفتد به خصوص که میبیند وحدت از داخل گذشته و به جغرافیا و کشورهای مختلف دور و نزدیک رسیده است. به خصوص در جبهه مقاومت میبینید که برخی از این رزمندهها زبان هم را هم بلد نیستند ولی برای یک آرمان دارند تلاش میکنند.
مخالفت شهید سلیمانی از شهید زنده خطاب کردن او
جانشین معاون هماهنگکننده سپاه با ذکر خاطرهای از شهید حاج قاسم سلیمانی اظهار داشت: من در دانشگاه افسری امام حسین (ع) توفیق خدمت پیدا کرد. سالهای 97 تا 99 آنجا بودم و به عزیزان جوان تازه وارد به سپاه، هم ارادت داشتم و هم علاقه و با همه وجود سعی میکردم به اینها خدمت کنم. در اردیبهشت 98 از برادر شهیدم حاج قاسم برای صحبت با دانشجوها و کادر دانشگاه دعوت کردیم و ایشان هم لبیک گفتند.
سردار فضلی افزود: ما داشتیم آماده میشدیم برای مراسم میثاق پاسداری که همه ساله در محضر مقام معظم رهبری، فرمانده معظم کل قوا امام خامنهای عزیز اجرا میشود. آن سال در محتوای پیشبینی شده قرار بود تمثال تعدادی از شهدا و همچنین شهید حاج قاسم، به عنوان شهدای زنده نمایش داده شود. شهید عماد مغنیه، شهید حججی و شهید همدانی و از جمله شهید حاج قاسم را به عنوان شهید زنده در نظر داشتیم.
جانشین معاون هماهنگکننده سپاه گفت: من به دوستانم گفتم اگر ایشان متوجه این کار شود، حتماً مخالفت میکند. برادرهای عزیز و سردار اباذری اصرار کردند که اجازه دهید ایشان این بخشی که آماده شده است را ببینند. تا چشم ایشان به تمثال خودشان افتاد پای من را فشار داد و گفت حاج علی مدیونی تا من زنده هستم این را اجرا کنید.
وی ادامه داد: گفتم آقا این بچهها عاشقانه شما را دوست میدارند و زحمت کشیدهاند و من هم میدانستم شما مخالفت میکنید و به آنها گفته بودم ولی اگر اجازه دهید... گفت مدیونید تا زنده هستم این را پخش کنید. من رفتم پشت تریبون و خوش آمد عرض کردم و از ایشان دعوت کردم برای سخنرانی. ایشان روی آن نگاه کریمانهشان عبارتهایی به کار بردند که من در شأن آن نیستم ولی امیدوارم که دعای خیر حاج قاسم سلیمانی شامل حال ما هم بشود.
حاج قاسم قبل از آخرین مأموریت زنگ زد که به دیدارم بیاید / گفت به فلانی بگویید روحیهاش را حفظ کند
سردار فضلی با بیان نحوه مطلع شدن از شهادت حاج قاسم بیان داشت: من عمل مغز استخوان انجام داده بودم و از بیمارستان بعد از 22 روز آمده بودم و باید دو ماه در قرنطینه میبودم. شاید 10 روز نشده بود که تلفن ما زنگ خورد و حسین آقای ما جواب داد. گفت که سردار سلیمانی میخواهد با شما صحبت کند. گفتم کدام سردار سلیمانی؟ گفت حاج قاسم. حاج قاسم خودش گوشی را میگیرد و میگوید میخواهم به دیدن فلانی بیایم.
وی افزود: حسین آقا میگوید ایشان در قرنطینه است و بعد از بهبودی، ما اولین نفر به شما خبر میدهیم که تشریف بیاورید. حاج قاسم میگوید حالش چطور است؟ روحیهاش چطور است؟ ایشان میگوید که حالش خوب است اما روحیهاش بهتر است. ایشان میگوید بگویید روحیهاش را حفظ کند. باید مقاومت کند. من دارم به یک مأموریتی میروم که چند روز دیگر برمیگردم و دیگر قرنطینه و اینها سرم نمیشود. برگردم باید فلانی را ببینم. حسین آقا میگوید چشم حاج آقا و قطع میکند.
سردار فضلی اظهار داشت: این شاید سه چهار روز قبل از شهادت بود. یک تلویزیونی برای ما گذاشته بودند که گاهی نگاه میکردیم؛ روزی که ایشان شهید شدند، گفتم این را روشن کنید؛ گفتند خراب شده؛ چون نمیخواستند چیزی به من بگویند. من چون شبها خوابم نمیبرد، حدود ساعتهای 9 و 10 شب، حاج خانم آمد و گفت ابومهدی را میشناختید؟ گفتم بله. چطور؟ گفت مثل اینکه مجروح شده. گفتم ابومهدی حشدالشعبی و سپاه بدر؟ گفتند بله. گفتم حاج خانم اگر چیزی شده به من بگویید. ایشان خیلی آدم بزرگ و وارستهای است. گفت که ایشان شهید شده. بغضم گرفت.
وی ادامه داد: حاج خانم بعد گفت ظاهراً حاج قاسم هم با ایشان بوده و زخمی شده. گفتم راستش را بگویید که دیگر آرام آرام گفتند که بله حاج قاسم هم به درجه رفیع شهادت نائل شده است. گفتم خوش به اقبالشان و خدا میداند که چیزی جز شهادت حق اینها نبود. امیدواریم که دعای خیر اینها شامل حال ما هم شود و عمر ما با شهادت خاتمه پیدا کند.
دلبستگی رهبر به رزمنده مداحی که در جبهه شهید شد
سردار فضلی با اشاره به دیدارهای رزمندگان لشکر سیدالشهدا با رهبر معظم انقلاب در دوران ریاست جمهوری ایشان، گفت: وقتی چند روزی از جبهه به تهران میآمدیم، دیدار با خانواده شهدا و خانواده خودمان را در برنامه داشتیم و همچنین هماهنگ میکردیم که با فرماندهان و مسئولان پشتیبانیکننده و سران قوا و نخست وزیر یک دیدار داشته باشیم. جوری هم تنظیم میکردیم که نماز مغرب و عشا حتماً خدمت حضرت آقا برسیم و به امامت ایشان اقامه کنیم.
وی ادامه داد: بین دو نماز معمولاً بعد از دعا یک عزیزی مداحی میکرد. در یکی از دیدارها یک شهید بزرگواری به نام شهید قریشی، در دیدار قبلی مداحی کرده بود و روضه حضرت زهرا (س) خواندند که آقا خیلی لذت بردند. بین دو نماز ایشان مداحی میکرد و من هم یک گزارشی از وضعیت جبهه و لشکر خدمت آقا و حضار ارائه میکردم و حضرت آقا فرمایشات خودشان را بیان میکردند.
سردار فضلی اظهار داشت: در طلیعه صحبتشان از این شهید بزرگوار خیلی تشکر کردند که چه جوان خوبی، چه صدا و چهره زیبایی. این سید هم سوء استفاده کرد و شال خودش را گردن حضرت آقا انداخت و از حضرت آقا چندتا بوسه گرفت و گذشت. دیدار بعدی، ایشان به درجه شهادت نائل شده بود و وقتی خدمت حضرت آقا رسیدیم، طبق روال، یک مداح دیگری را برده بودیم و نوبت مداحی شد.
وی افزود: من احساس کردم خیلی آقا را نگرفت. آقا که آن شال سبز شهید سید جمال قریشی را هم به گردن انداخته بودند، برگشتند به پشت سر و فرمودند فلانی، سید قریشی کجاست؟ دیدم او را به اسم هم یادشان هست. گفتم چشم عرض میکنم. نمیخواستم خاطرشان را مکدر کنم. مداحمان ادامه داد و دیدم آقا مجدد برگشتند به پشت سر و فرمودند که نگفتید که سیدقریشی کجاست؟ گفتم ایشان شهید شدند. آقا خیلی متأثر شدند و رو به قبله برگشتند. مداحی که تمام شد، آقا دوباره به پشت سر برگشتند و فرمودند که آدرس منزل شهید قریشی را به من بدهید. من آدرس را گرفتم و چند روز بعد حضرت آقا در برغان به منزل ایشان تشریف بردند.
ضیافت شام رزمندگان لشکر سیدالشهدا به میزبانی آیتالله خامنهای در دوران جنگ / آقا فرمودند بگذارید رزمندهها شوخی کنند
فرمانده سابق لشکر سیدالشهدا با اشاره به خاطره دیگری بیان داشت: در دیدار دیگری، حضرت آقا فرمودند که فلانی شام پیش ما میمانید؟ من یک نگاهی کردم و گفتم آقا نیکی، پرسش دارد؟ اگر برای شما زحمتی نیست، بله. فرمودند نخیر هیچ عذری نیست. بعد سؤال فرمودند که برای بچهها شام چی تهیه کنیم؟
وی افزود: گفتم هر چیزی که در شهر بهتر از آن پیدا نمیشود. چون ما که در جبهه غذای درستی نمیتوانیم بدهیم. حداقل در ضیافت ریاست جمهوری یک غذای خوب بخورند. فرمودند چلوکباب کوبیده خوب است؟ گفتم از سر ما هم زیاد است. چون ما دو دیدار دیگر هم داشتیم، گفتم امکانش هست سران قوا و نخست وزیر هم در این دیدار حضور داشته باشند؟ فرمودند بله چرا نمیشود.
سردار فضلی گفت: موقع شام مرحوم آیتالله موسوی اردبیلی، مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی، آقای میرحسین موسوی که آن موقع نخست وزیر بود و حضرت آقا که رئیس جمهور بودند بالای سفره نشستند و ما هم حدود 100 نفر دور سفره نشستیم. من هم کنار این بزرگواران نشسته بودم.
وی ادامه داد: قدیمها نوشابهها شیشهای بود که تشتک داشت و سبزی هم بود که تربچههایش چشمک میزد. من دیدم انتهای جلسه برادرها شوخیشان گرفته و یکی به دیگری تشتک پرت کرد و آن دیگری ترب پرت کرد سمت برادر دیگر؛ گفتم ای داد بیداد؛ سران قوا نشستهاند و برادرها شوخیشان گرفته. نگاه انداختم ببینم کسی به اینها چشم غره پدرانهای میرود که مثلاً بد است در محضر سران قوا. دیدم هیچ کسی به ما نگاه نمیکند.
سردار فضلی اظهار کرد: حضرت آقا متوجه نگاههای من شدند و فرمودند که فلانی چکارشان دارید؟ گفتم من نگران بودم به ساحت شما و سران قوا جسارت شود. فرمودند نخیر دارند شوخی میکنند؛ بگذارید شوخی کنند. من آرام گرفتم ولی لحظاتی بعد دیدیم این تشتکها آرام آرام به نزدیکی سران قوا هم رسید. خلاصه که ایشان کریمانه رفتار میکردند. حضرت آقا هر بار که به ما نگاه میکردند، نگاه واحدی میکردند. خداوند ایشان را برای اسلام و همه ما و کشور محافظت کند و انشاءالله پرچم را ایشان به دست صاحبالزمان برسانند.
219219
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1818905