سرنوشت عجیب همراهان امام خمینی در پرواز انقلاب 57 + عکس
سرنوشت عجیب همراهان آیت الله خمینی در هواپیمای ایرفرانس از نکات خواندنی در تاریخ ایران است. تقریبا عمده آنها یا از حکومت کنار گذاشته شدند یا اعدام یا ترور شدند.
«روزی که آیت الله خمینی به ایران بازگشت؛ حس و حال مردم ایران به گونه ای بود که انگار (امام غایب، امام دوازدهم شیعیان) بازگشته است.» / ارنست نولته از کتاب اسلام گرایی
پرواز پاریس - تهران که در دوازدهم بهمن سال 1357 با هواپیمای بوئینگ 747 شرکت هواپیمایی ایرفرانس انجام شد را می توان یکی از معروف ترین رویداد های تاریخ معاصر ایران دانست. در این پرواز آیت الله خمینی پس از 14 سال تبعید به ایران بازمی گشت و این درحالی رخ می داد که فقط 16 روز پیش از آن محمدرضا شاه پهلوی برای همیشه ایران را ترک کرده بود و یکی از مخالفان پیشین خود، یعنی شاپور بختیار را به نخست وزیری برگزیده بود.
بختیار برای جلوگیری از ورود آیت الله خمینی دستور داده بود فرودگاه های کشور را ببندند. در واقع بنا بود که آیت الله خمینی ششم بهمن ماه به ایران بازگردد، اما با بسته بودن فرودگاه ها پرواز به تهران میسر نبود. با لغو شدن پرواز ششم بهمن، اعتصابات و تظاهرات فراوانی در کشور رخ دادد و دولت بختیار در عمل مجبور شد فرودگاه ها را بازگشایی کند.
بختیار تصور می کرد می تواند با آیت الله وارد مذاکره شود و حکومت خود را به نوعی حفظ کند. به همین دلایل دستور داد از روز 9 بهمن فرودگاه مهرآباد بازگشایی شود. با بازگشایی فرودگاه، نزدیکان آیت الله خمینی ترتیب بازگشت وی را دادند. در روز 12 بهمن، صادق قطب زاده، عباس امیر انتظام و تعدادی دیگر از اعضای جبهه ملی پرواز چارتر هواپیمایی ایرفرانس را از پاریس به تهران کرایه کردند. بنا بر ادعای ابراهیم یزدی کرایه هواپیما 60 هزار دلار بود، اما برخی کرایه آن را 175 هزار دلار ذکر کرده اند.
قبل از پرواز، کلیه خدمه پروازی از حساسیت آن و احتمال سرگونی هواپیما مطلع بودند؛ بنابراین شرکت ایرفرانس مبلغ بالایی را برای بیمه این هواپیما درخواست کرد که اغلب هزینه آن را بازاریان نزدیک به جبهه ملی پرداختند. بنابر ادعای کسانی، چون منوچهر رزم آرا، چند هواپیمای نظامی از نوع F16 آمریکایی نیز هواپیما را اسکورت کردند که مشخص نیست از طرف کدام کشور بوده اند.
از آنجا که تضمینی برای امنیت فرود هواپیما نبود، در این پرواز شش ساعته، زن و کودکی حضور نداشت و خانم خدیجه ثقفی همسر آیت الله خمینی و دیگران با پرواز های بعدی عازم تهران شدند. مهمانداران زن هواپیمای فرانسوی نیز به احترام آیت الله خمینی از پوشش روسری استفاده کردند.
این هواپیما 400 صندلی داشت که بیش از 250 صندلی آن عمداً خالی ماند. مهدی عراقی در خاطرات خود آورده است که «در طول مسیر آیت الله خمینی ابتدا از پذیرفتن جلیقه ضد گلوله پرهیز داشتند، ولی به دلیل تأکید اطرافیان جلیقه را زیر عبا پوشیدند، اما به دلیل سنگینی آن ساعاتی در داخل هواپیما آن را از تن درآوردند.»
نهایتا در ساعت 9 و 27 دقیقه و 30 ثانیه صبح 12 بهمن، هواپیمای حامل آیت الله خمینی به فرودگاه مهرآباد نشست و با خروج وی از هواپیما، یکی از معروف ترین تصاویر تاریخ انقلاب ثبت شد.
سرنوشت همراهان امام در هواپیمای مشهور ایرفرانس چه شد؟
افراد حاضر در تصویر، و افرادی که در آن هواپیما حضور داشتند، هر کدام سرنوشت متفاوتی پیدا کردند. اما سرنوشت آنان چه شد؟ از آیت الله لاهوتی آغاز کنیم. لاهوتی از سال های دهه چهل وارد مبارزه با رژیم شاه شده بود و علاوه بر اینکه به آیت الله خمینی علاقه بسیاری داشت، با سازمان مجاهدین خلق نیز رابطه گرفته بود.
آیت الله حسن لاهوتی در فاصله سال های 1354 تا 1357 در زندان بود و پس از آزادی بلافاصله به نوفل لوشاتو رفت و همراه با آیت الله خمینی به ایران بازگشت. به گزارش رویداد24 لاهوتی در شهریور 1358 مأمور به شرکت در جلسات شورای عالی سپاه شد. در روز های آغاز انقلاب، سعید لاهوتی با فاطمه هاشمی رفسنجانی و حمید لاهوتی با فائزه هاشمی رفسنجانی ازدواج کردند.
لاهوتی از طرفی با هاشمی رفسنجانی روابط خانوادگی و دوستی داشت و از طرف دیگر منتقد حزب جمهوری اسلامی بود و اختلافات وی با حزب جمهوری اسلامی هر روز بیشتر می شد. بسیاری از روحانیان بلندپایه، نگران ارتباط وی با سازمان مجاهدین خلق بودند ولی اختلاف اصلی آن ها با لاهوتی حمایت وی از ابوالحسن بنی صدر در جریان اولین انتخابات ریاست جمهوری بود.
انتقادات تند لاهوتی علیه به حزب جمهوری اسلامی، باعث شده بود تبلیغات گسترده ای علیه وی راه بیفتند. در آبان سال 1360 (یعنی 7 ماه پس از درگیری مسلحانه مجاهدین و نظام) وحید لاهوتی پسر حسن لاهوتی، به حکم اسدالله لاجوردی دستگیر شد. کمی پس از دستگیری وحید لاهوتی، خود آیت الله حسن لاهوتی نیز به دستور لاجوردی بازداشت و به زندان اوین منتقل شد و چند روز بعد اعلام شد که آیت الله لاهوتی بر اثر سکته قلبی در اوین درگذشته است.
نفر دیگر آیت الله مرتضی مطهری است که از مسافران پرواز نبود و در دوران تبعید آیت الله خمینی در پاریس، در ایران بود. اما با فرود هواپیمای حامل آیت الله خمینی به داخل هواپیما رفته بود تا به ایشان خوشامد بگوید. به همین دلیل تصویر وی نیز در عکس معروف دیده می شود.
مطهری پس از انقلاب مسئول شورای انقلاب شد، ولی هشت ماه از انقلاب نگذاشته بود که ترور شد. وی در شامگاه روز سه شنبه 11 اردیبهشت 1358 پس از پایان جلسه ای در منزل یدالله سحابی به همراه گروهی از مسئولان انقلاب، در تاریکی شب و هنگام خروج از محل جلسه، هدف گلوله یکی از افراد گروه فرقان قرار گرفت و پس از انتقال به بیمارستان طرفه درگذشت. قاتلان او سه نفر به نام های محمدعلی بصیری، حمید نیکنام و وفا قاضی زاده بودند.
نفر دیگری که در تصویر دیده می شود، محمدعلی صدوقی است که سال ها امام جمعه یزد بود. در حقیقت او از سال 1367 (پس از درگذشت سیدروح الله خاتمی پدر سیدمحمد خاتمی تا پایان عمر نماینده ولی فقیه و امام جمعه شهر یزد بود و سیدمحمد خاتمی علاقه زیادی به او داشت. صدوقیپس از ترور سیدمحمد پاکنژاد در مجلس نماینده یزد هم شد. او نهایتا در سال 1390 درگذشت.
در کنار صدوقی، حجت الاسلام موسوی خویینی ها دیده می شود که از او تحت عنوان رهبر معنوی دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در جریان اشغال سفارت آمریکا نام می برند. خویینی ها در دهه شصت پست های مهمی از جمله دادستانی کل کشور را داشت و تا سال 1369 نیز در مجلس خبرگان عضویت داشت اما دقیقا در همان سال رد صلاحیت شد و از حضور در مجلس شورای اسلامی نیز امنتاع کرد. خویینی ها در دوران رهبری آیت الله خامنه ای دیگر پست مهمی نگرفت و در دهه هفتاد به روزنامه نگاری روی اآورد و مانند بسیاری از دانشجویان پیرو خط امام که که تغییر موضع داده اند، تحولاتی در بیانات و مواضع وی پدیدار شد. خویینی ها در دهه هفتاد به واسطه انتشار روزنامه سلام به جناح چپ در داخل بدنه نظام نزدیک شد و با توقیف سلام به جرم انتشار اسناد محرمانه کشور به محاکمه کشیده شد.
محاکمه کشیده شد.
موضع نظام در برابر خویینی ها که از نزدیک ترین افراد به آیت الله خمینی و آیت الله مطهری بود، به جایی کشید که محمدعلی جعفری فرمانده وقت سپاه پاسداران هشدار تندی به او داد. تابناک گزارش کرده سردار جعفری چنین جملاتی درباره موسوی خویینی ها گفته است: «او در بهمن 1387 در یک جلسه خصوصی گفته بود: ما باید بیاییم و توان خود را بگذاریم و به هر قیمتی رهبری را از تخت پایین بکشیم، او باید بفهمد این مملکت این طور نیست که ایشان هر طور که خواستند این نظام را به هر سمتی بکشند.» همچنین یکی از اعضای موتلفه ترور مطهری را دسیسه خویینی ها اعلام کرده است. امروز هسته اصلی قدرت در ایران، خویینی ها را در جبهه اپوزیسیون می داند.
نفر بعدی که پشت سر آیت الله لاهوتی و خویینی ها دیده می شود، صادق قطب زاده است. قطب زاده در طول سفر نیز در کنار آیت الله خمینی نشسته بود و دوران دانشجویی خود را وقف مبارزه با حکومت پهلوی کرده بود. وی در رسانه های خارجی یکی از معروف ترین اطرافیان آیت الله خمینی بود که پس از انقلاب به آنچه حس می کرد حقش است، نرسید و با اصحاب قدرت درافتاد. قطب زاده که ابتدا به حزب جمهوری اسلامی نزدیک بود، مدتی رئیس رادیو تلویزیون (که در آن زمان هنوز صدا و سیما نام نگرفته بود) شد و در آن دست به پاکسازی مخالفان انقلاب زد.
پس از مدتی نیز کاندیدای ریاست جمهوری شد، ولی با رای بسیار کم، عرصه را به بنی صدر واگذار کرد و کنار کشید. وی بعد از شکست در انتخابات، آرام آرام متوجه شد که در حال کنار گذاشتن از بدنه قدرت است. در دوره ای مکالمات قطب زاده شنود شد و او را بازداشت کردند. قطب زاده در بازداشت اول، به واسطه مداخله سیداحمد خمینی آزاد شد.
کارول جروم نامزد قطب زاده در خاطرات خود ادعا می کند که پس از آزادی از زندان، دوستان قطب زاده از وی درخواست کرده اند که از ایران خارج شود و قطب زاده در پاسخ چنین جمله ای گفته است «این انقلاب کابوسی بود که من برای این ملت رقم زدم. من مقصر هستم؛ می مانم و با سرنوشتم روبرو می شوم.»
اندکی بعد مامورین دوباره قطب زاده را دستگیر کردند. در روز 17 فروردین ماه سال 1361 خبر دستگیری قطب زاده به جرم تلاش برای کودتا علیه جمهوری اسلامی و ترور آیت الله خمینی، اعلام شد. در آن زمان اعلام شد که کودتاگران با دفن مقدار زیادی مواد منفجره در اطراف منزل آیت الله خمینی در جماران، قصد توطئه به جان ایشان را داشته اند.
نورالدین کیانوری در رابطه با دستگیری قطب زاده می گوید: «ما از قصد توطئه قطب زاده آگاه شدیم؛ لذا دو نفر از افسران حزب، سرهنگ عطاریان و سرهنگ کبیری را در ستاد کودتا نفوذ دادیم. اخبار را به صورت منظم به آقایان خامنه ای و رفسنجانی می رساندیم. تا درست در حالی که تنها چند ساعت به شروع کودتا مانده بود، قطب زاده را دستگیر کردیم.»
این اطلاعات باعث اعدام قطب زاده و خلع لباس آیت الله شریعتمداری شد و البته جالب اینجاست دو نظامی مذکور که گزارش کودتای قطب زاده را به محمد ری شهری می دادند خود در اسفند سال 1362 به جرم عضویت در حزب توده و با حکم خود ری شهری اعدام شدند.
برخی روشنفکران ایرانی از او دل خوشی نداشتند. از جمله محمد قائد که قطب زاده را «خرمردرند» لقب داده و نوشته «در بیان عامه، به کسی که خیال کند دیگران جملگی مغز خر خوردهاند و گوشی فقط دست خودش است خر مرد رند می گویند.»
.
طباطبایی علاوه بر عضویت در سازمان کنفدراسیون دانشجویان و محصلان ایرانی، بنیانگذار و عضو اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان در اروپا، آمریکا و کانادا و چند دوره دبیر روابط بین الملل آن سازمان نیز بود. فصلنامه اسلام مکتب مبارز؛ ارگان انتشاراتی این اتحادیه نیز با سردبیری او منتشر می شد.
با وقوع انقلاب طباطبایی به همراه آیت الله خمینی به ایران آمد و به عنوان نخستین معاون سیاسی و اجتماعی وزارت کشور دولت موقت، مسئولیت برگزاری همه پرسی نظام جمهوری اسلامی را در دوازدهم فروردین 1358 بر عهده وی گذاشتند.
صادق طباطبایی پس از استعفای مهندس بازرگان از دولت موقت، با حکم آیت الله خمینی و تا انتخاب محمدعلی رجایی به رئیس جمهور، سرپرست نخست وزیری را عهده دار شد. او همچنین در نخستین انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ایران، نامزد هم شد، ولی با کسب آرایی اندک در میان شش رقیبش، موفقیتی به دست نیاورد و ابولحسن بنی صدر رئیس جمهور ایران شد. آخرین مسئولیت صادق طباطبایی در جمهوری اسلامی، حضور در بنیاد مستضعفان بود و پس از آن او به کار نگارش کتاب و پژوهش پرداخت؛ کتاب هایی که اغلب در نقد مدرنیته و به زعم او «فرهنگ منحط غرب» بودند را می نوشت. جالب آنکه صادق طباطبایی به رغم نفرتش از «فرهنگ منحط غرب»، از زمان آغاز جنگ ایران و عراق تا پایان عمر در آلمان زندگی کرد.
آن گونه که صادق طباطبایی در خاطراتش نوشته، در آلمان برخی قرارداد های مربوط به واردات اسلحه را که شماری از کشور های غربی به صورت یک طرفه فسخ کرده بودند احیا کرد؛ از جمله شانزده فروند هلی کوپتر از شرکت ایتالیایی «بل» و نیز زیردریایی که قرار بود دولت آلمان به ایران تحویل دهد.
طباطبایی همچنین در کتاب خاطراتش ادعاکرده دولت جمهوری اسلامی سفارش دویست تفنگ «M106» آمریکایی را به وی داد و او آن ها را تهیه کرده و به تهران فرستاد؛ اما دستگاه قضایی جمهوری اسلامی وی را متهم به کم فروشی و سوءاستفاده کرد و پرونده قضایی او با پادرمیانی حاج احمد خمینی و شخص آیت الله خمینی به نفع صادق طباطبایی بسته شد. به گزارش رویداد24 در سال 1983 صادق طباطبایی در آلمان به اتهام حمل یک کیلو و هشتصد گرم تریاک بازداشت شد. اما بعد دادگاه وی را تبرئه کرد. طباطبایی دوم اسفند 1393 در دوسلدورف آلمان درگذشت و جنازه اش را در آرامگاه آیت الله خمینی دفن کردند.
دیگر در تصویر، سیداحمد خمینی است که مانند اغلب تصاویر به جا مانده از آیت الله خمینی، حضور دارد. وی در دوران تبعید پدرش همواره کنار او بود و مسئولیت تنظیم وقت و ملاقات های پدر را بر عهده داشت. پس از انقلاب نیز نقش مهمی در سیاست بازی کرد و اثر وی را در وقایعی چون عزل آیت الله منتظری و اعدام های سال 1367 می توان دید.
با افزایش سن آیت الله خمینی، سیداحمد مسئولیت و توان بیشتری داشت و عملا بسیاری از کار های مربوط به پدرش را انجام می داد این امر به قدری بود که تعدادی از اعضای نهضت آزادی، مانند مهندس بازرگان و ابراهیم یزدی مدعی شدند احمد آقا بسیاری از نامه های پدرش را خود می نویسد؛ این ادعا البته باعث محکومیت ابراهیم یزدی شد. وی پس از درگذشت آیت الله خمینی دیگر آن نقش پررنگ پیشین را نداشت. با ابن وجود او همچنان عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، شورای عالی امنیت ملی و شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز بود.
سید احمد خمینی در اسفندماه سال 1373، در حالی که 49 سال بیشتر نداشت ناگهان فوت کرد. بسیاری در همان زمان فوت ایشان، مرگ وی را مشکوک خواندند. هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود در این باره چنین می نویسد: «درباره شایعات مربوط به مرگ احمد آقا صحبت بود. خیلی شایعات نادرست به خاطر مرگ نابهنگام وجود دارد و به نظر می رسد، ضدانقلاب در پشت شایعات باشد. رادیو اسرائیل هم شیطنت می نماید.»
در آن سال ها اغلب مردم مرگ طبیعی سیداحمد خمینی را پذیرفته بودند. اما پس از سر و صدا کردن پرونده قتل های زنجیره ای، عمادالدین باقی خبر داد که محمد نیازی رئیس دادگاه نیرو های مسلح که پرونده درگذشت سیداحمد خمینی به وی سپرده شده بود، در دیداری با فرزند او سیدحسن خمینی اعلام کرده است که مجرمان قتل های زنجیره ای گفته اند که سیداحمد خمینی توسط محفل قتل های زنجیره ای کشته شده است.
این حرف ها را عمادالدین باقی در یک جلسه گفتگو و مناظره در جمع دانشجویان در اصفهان که قرار بود فلاحیان هم در آن شرکت کند اظهار داشته بود. سیدحسن خمینی نیز در نامه ای، درستی اظهارات عمادالدین باقی را تأیید کرد. علاوه بر این، در متن بازجویی های معاون امنیتی وزیر اطلاعات وقت و متهم قتل های زنجیره ای، که فیلم و مکتوبات آن به صورت عجیبی به بیرون درز پیدا کرد، آمده است که امامی با اشاره به برخی انتقادات سیداحمد خمینی به وضعیت موجود، گفته «متأسفانه حاج احمد آقا به راه یکطرفه بدی وارد شده بود که برگشت نداشت.» دلیل درگذشت سیداحمد خمینی البته همچنان مشخص نیست و هیچ مقام حاکمیتی و دولتی به صورت رسمی مرگ وی را مشکوک نخوانده است، با این حال در روایت های غیررسمی چنین مطالبی بیان می شود.
در تصویر معروفی که اغلب حاضرین در آن سرنوشت های عجیبی داشتند، دو نفر دیگر دیده می شوند. ابوالحسن بنی صدر که پشت صادق طباطبایی ایستاده است. نخستین رئیس جمهور ایران که در دوره اول ریاست جمهوری با دو تن از حاضرین در تصویر رقابت کرده و پیروز شد. بنی صدر خودش را نخستین منتخب تاریخ ملت ایران می دانست. این عنوان البته درست بود اما همین لقب نیز باعث نشد موقعیت ویژه ای برایش در نظر گرفته شود.
سرنوشت بنی صدر شباهت عمده ای به سرگذشت دیگر انقلابیون دارد؛ مخالفت با حزب جمهوری اسلامی و حذف از قدرت. بنی صدر بیش از همه با تلاش های آیات خامنه ای، هاشمی رفسنجانی و سیدمحمد بهشتی عزل شد. فیلم مشهور از نقد صریح آیت الله خامنه ای به بنی صدر مجلس موجود است که بخشی از آن اینگونه گفته می شود: «این یک خصومت شخصی یا جریان حزبی نیست؛ یک تکلیف شرعی و مسئولیت الهی و پاسخ به یک خواست مردمی و عمومی است. اگر نگرانی حفظ انقلاب واسلام و لزوم ادای مسئولیت در قبال مردم نبود و ما حاضر می شدیم آقای بنی صدر را با همه عیوب واشکالات تحمل کنیم و از مسئولیت الهی نمی اندیشیدیم، یقینا نه آقای بنی صدر و شاید نه همین برادران ما را به انحصارطلبی و قدرت گرایی و امثال این تهمت های مبتذل و تکراری متهم نمی کردند.» بنی صدر پس از برکناری به پاریس فرار کرد و تبدیل به اپوزیسیون جمهوری اسلامی شد.
نفر دیگری در تصویر وجود دارد که شاید سرنوشتش عجیب تر از دیگران باشد؛ ژرژان باتاواش مهمانداری که آیت لله هنگام پیاده شدن دست وی را گرفته بود. بنابر اعلام مرکز اسناد انقلاب اسلامی، وی اصالتاً اهل الجزایر بود و به فرانسه مهاجرت کرده و و در یک خانواده مسیحی بزرگ شد. بعد از تحصیلات دانشگاهی جذب پلیس فرانسه شد و با یک خانم ایرانی به نام «بیتا آهی» ازدواج کرد. ثمره این ازدواج هم دو فرزند است. یک دختر و یک پسر که الان بین آمریکا و ایران تردد می کنند.
وقتی آیت الله خمینی به پاریس آمد. پلیس فرانسه چند نفر را برای محافظت نزد ایشان فرستاد که باتاواش یکی از آن ها بود. بعد از ورود به ایران هم به علت علاقه ای که به انقلاب پیدا کرده بود، در ایران ماندگار شد. در متن مرکز اسناد آمده که وی از آن موقع تا کنون در ایران است و بنابر ادعای خودش همسرش از وی جدا شده و او را بی پول و بی سرپناه در غربت رها کرده و اکنون بی خانمان است. وی در سال های اخیر در چند راهپیمایی 22 بهمن شرکت کرد و در سال 1394 درگذشت.
باتاواش به جز این حاشیه، حاشیه بزرگتری نیز داشت و انگ جاسوسی نیز به او زده شد. حمید داوود آبادی نویسنده دفاع مقدس درباره باتاواش اینگونه می نویسد: «اوایل دی ماه 1381 یعنی 7 سال پیش، شاهرخ سلطان احمدی خواهرزاده کاظم اخوان خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی که 14 تیر ماه 1361 همراه احمد متوسلیان، تقی رستگار و سیدمحسن موسوی در لبنان توسط نیرو های فالانژیست مزدور رژیم اشغالگر قدس به اسارت درآمد؛ گفته که سیدرائد موسوی فرزند فرزند سیدمحسن، شماره تلفن فردی فرانسوی را داده که مدعی است اطلاعات جدیدی درباره 4 گروگان ایرانی دارد. به گفته او نام این فرد رضا باتااوش (و نام فرانسوی اش ژرارد ژان فابین باتاوش) بوده که عصر همان روز با او در طبقه دوم یکی از لاستیک فروشی های نزدیک میدان سپاه (عشرت آباد) قرار گذاشته است. او مدعی بود که در منطقه بیروت شرقی که تحت سلطه فالانژیست ها بوده، در زندانی که چند سلول داشته، تک تک گروگان های ایرانی را دیده است. او می گفت که فالانژ ها حاضر بودند در قبال یک کشتی نفت از سوی ایران، آن ها را آزاد کنند. وقتی از او زمان ملاقاتش با گروگان ها را پرسیدم، گفت که سال 1375 بود و این درست زمانی بود که بر خلاف ادعای او، در آن زمان دیگر فالانژ ها آن قدرت گذشته را نداشته و زندان و پادگانی هم در اختیار نداشتند. وقتی که بیشتر سوال کردم، او که متوجه شد من کاملا بر اوضاع و احوال بیروت و لبنان تسلط دارم، گفت که با چشمان بسته به آن مکان منتقل شده و چیز دیگری به یاد نمی آورد.»
داوودآبادی نوشته «دو دلیل برای جاسوسی باتاواش وجود دارد. یکی اینکه بعدا در جریان یک مکالمه متوجه شده او توانسته مخ نصرت کاشانی رئیس وقت سازمان جانبازان را بزند. کاشانی پذیرفته بود در قبال واسطه گری باتاوش و آزادی حاج احمد، پیشاپیش یک خانه به نام او سند بزند و حتی یکی از مسئولان رده بالای انتظامی نیز قول داده بود که حاضر است مشکل پاسپورت و شناسنامه ایرانی برای او را حل کند.»
علاوه بر کسانی که در تصویر معروف دیده می شوند و سرنوشت هر کدام عجیب تر از آن دیگری است؛ افراد دیگری نیز در هواپیمای آیت الله خمینی بودند و با او به ایران بازگشتند اما در این تصویر دیده نمی شوند. از جمله مهمترین این افراد سیدحسین خمینی فرزند سیدمصطفی و نوه آیت الله خمینی بود.
سیدحسین خمینی در 11 اردیبهشت 1360 در مسجد گوهرشاد مشهد، سخنرانی تندی کرد. او در سخنان خود اظهار کرد کشور به سوی فاشیسمی می رود که از گذشته خطرناک تر است. وی حکومت ایران را استبدادی دانست که رنگ دین به خود گرفته است.
سیدحسین خمینی از نیرو های مترقی و حتی روحانیون دعوت کرد جبهه واحدی در برابر فاشیسم و استبداد دینی تشکیل شود. او همچنین از شکنجه و زندانی شدن مخالفان حکومت انتقاد کرد. این سخنرانی که در ابتدا توسط عده ای با شعار مرگ بر منافقین با تأخیر آغاز شد در نهایت با دخالت همین اشخاص، به طور نیمه تمام به پایان رسید و عده ای به او حمله کردند و وی نیز در برابر آنان اسلحه کشید و تیرهوایی زد. پس از آن حسین خمینی را دستگیر کردند و به تهران بردند. وی تا همین امروز از منتقدان نظام است.
نخستین کسی که از هواپیمای حامل آیت الله خمینی پیاده شد، داریوش فروهر بود. او پس از انقلاب در دولت بازرگان وزیر کار شد و مدتی بعد از دولت موقت استعفا کرد. دوستی بین فروهر و مصطفی خمینی دلیلی بود که بازرگان با توصیه داریوش فروهر را در کابینه خود به کار گیرد. بازرگان با این امر مخالف بود، ولی با درخواست امام، سمت وزیر کار را به او سپرد. البته با توجه به این توصیه امام، فروهر همچنان با بازرگان رابطه حسنه ای نداشت و در نهایت هم از دولت استعفا کرد.
داریوش فروهر بعد از استعفا از دولت موقت به فعالیت حزبی روی آورد و به نوعی منتقد جمهوری اسلامی شد. در جریان اختلافات ابوالحسن بنی صدر با حزب جمهوری اسلامی، صحبت هایی مبنی بر جانشینی او به جای بنی صدر شد که این امر برای حزب جمهوری و حتی برای سازمان مجاهدین خلق که هنوز در ایران فعالیت رسمی داشتند، چندان خوشایند نبود و هشدار دادند اجازه نخست وزیری به چنین اشخاصی را نخواهند داد. او در سال 1361 زندانی شد و از فعالیت های سیاسی کنار گذاشته شد.
فروهر از طرف حزب ملت ایران در اولین دوره انتخابات ریاست جمهوری شرکت کرد که رای چندانی کسب نکرد. بعد از آن از سیاست فاصله گرفت. او در دهه هفتاد تلاش کرد دوباره حزب اتحاد ملت ایران و نیروی های ملی را برای پیشبرد دموکراسی در ایران احیا کند که در این راه چندان موفق نبود. سپس در سال 1377 همراه با همسرش پروانه فروهر به دست ماموران وزارت اطلاعات و با ضربات متعدد چاقو به قتل رسید.
- برچسبها:
- آلمان
- آمریکا
- اصفهان
- الجزایر
- امام زمان
- بنیاد مستضعفان
- تهران
- جمهوری اسلامی
- داریوش فروهر
- دفاع مقدس
- رژیم صهیونیستی
- شاپور بختیار
- صدا و سیما
- عراق
- فاشیسم
- فائزه هاشمی رفسنجانی
- فرانسه
- فرودگاه مهرآباد
- لبنان
- مجاهدین خلق
- مجلس خبرگان
- مرکز اسناد انقلاب اسلامی
- مشهد
- هواپیمای بوئینگ
- یزد
- سپاه پاسداران
- سید روح الله خمینی
- شورای عالی امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران
- وزارت کشور
- هاشمی رفسنجانی
- مجلس شورای اسلامی