شنبه 3 آذر 1403

مصاف با عقلانیت انقلابی | «خیر و شر» ساده‌سازی مفاهیم در دنیای رائفی‌پور

خبرگزاری تسنیم مشاهده در مرجع
مصاف با عقلانیت انقلابی | «خیر و شر» ساده‌سازی مفاهیم در دنیای رائفی‌پور

اواخر دهه 1380، جوانی بیست‌وچندساله با سخن گفتن از آیین های مرموز و نماد‌های پیدا و نهان، ناگهان به شهرت رسید. کلیپ های سخنرانی او درمورد «راز دلار» دست‌به‌دست و بلوتوث‌به‌بلوتوث می‌چرخید.

- اخبار رسانه ها -

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، رضا مشتاقی طی یادداشتی در روزنامه فرهیختگان نوشت:

1- اواخر دهه 1380، جوانی بیست‌وچندساله با سخن گفتن از آیین های مرموز و نماد‌های پیدا و نهان، ناگهان به شهرت رسید. کلیپ های سخنرانی او درمورد «راز دلار» دست‌به‌دست و بلوتوث‌به‌بلوتوث می‌چرخید. بینندگان، جوان کت‌وشلوارپوشید‌ه‌ای را می‌دیدند که به‌سرعت و با شور از راز‌های نهفته در طراحی اسکانس یک دلاری سخن می‌گوید و رمز اعداد 9 و 11 و 13 و مفهوم آنها در کابالا و فراماسونری و چگونگی پنهان کردن این نماد‌ها در طراحی دلار را افشا می‌کند. علی‌اکبر رائفی‌پور اولین کسی نبود که از این نماد‌ها سخن گفت. پیش از او نیز در دیگر نقاط جهان کسانی مانند «دیوید آیک» از «نماد‌های آیین های رازآلود که در چیز‌هایی مثل ساختمان های مشهور یا لوگوی برند‌های معروف قرار داده شده‌اند و ما در زندگی روزمره آنها را می‌بینیم، اما از درک مفهوم‌شان ناتوانیم» بسیار سخن گفته بودند، اما در ایران آغازگر جدی این مسیر را می‌توان علی‌اکبر رائفی‌پور دانست.

رائفی‌پور بر پنهان‌کاری آیین ها متمرکز بود و می‌کوشید از آنچه او نماد فرقه های مختلف به‌خصوص فراماسونری می‌دانست، رمزگشایی کند. او با این سخنرانی‌ها، لذت حل کردن یک معما یا انجام یک تردستی و ظاهر کردن یک خرگوش از درون کلاهی را که به‌نظر خالی می‌آمد، به مخاطبش می‌چشاند. همین ویژگی کمک زیادی به او برای جذب مخاطب، به‌ویژه از میان جوانان و نوجوانان کرد. رائفی‌پور در این دوره به نقد فیلم و موسیقی نیز ورود کرد، اما نه مانند منتقدان متعارف. آنچه را که او انجام می‌داد، نه نقد و نه حتی تحلیل، که باید نوعی تلاش برای راززدایی دانست. در نقد فیلم، رائفی‌پور ابایی نداشت به اتفاقاتی که سال ها بعد از ساخت یک فیلم افتاده است، استناد کرده و از آنها برای تحلیل فیلم استفاده کند. مثلا در نقد فیلم «ارباب حلقه‌ها»، رائفی‌پور برج ساعت سلطنتی مکه را که سال 2011 در نزدیکی کعبه ساخته شد، مشابه برج تک‌چشم موردور در این فیلم دانست که اولین قسمت آن در سال 2003 منتشر شده است و مدعی شد «این برج حاصل لابی صهیونیست‌هاست برای اینکه مشابهتی ایجاد کرده و چنین به ذهن متبادر کنند که آن برج شیطانی در فیلم، نماد مسلمان‌هاست.»

در نقد موسیقی نیز مشهورترین سخنرانی رائفی‌پور، درمورد برعکس کردن ترانه ها با شیوه reversing و آشکار کردن محتوای شیطانی مخفی آهنگ های مشهور و پراستفاده است که «وقتی آنها را برعکس می‌کنیم، اظهار ارادت به شیطان را در آنها می‌شنویم و این قرار است بر ناخودآگاه شنونده تاثیر بگذارد.»

دال مرکزی سخنرانی های او در این دوره، فارغ از صحت و سقم و قوت و ضعف استدلال‌ها، وجود یک شر مطلق است که به‌طور پنهانی و رمزآلود درحال اثرگذاری و توطئه‌چینی است و باید به شیوه های نامتعارف از نقشه های او پرده برداشت. در آن برهه از زمان، زمینه نیز برای مخاطب پیدا کردن این سخنان فراهم بود. جذابیت این مباحث به‌حدی رسید که بحث نمادشناسی و فراماسونری به پای ثابت منابر و سخنرانی ها بدل شده بود. کمتر معلم تعلیمات دینی یا پرورشی در مدارس بود که از سوی دانش‌آموزان درمورد فراماسون ها مورد سوال قرار نگیرد. مستند سریالیArrival مورد اقبال گسترده قرار گرفت و دی‌وی‌دی های آن دست‌به‌دست در مدارس و دانشگاه ها می‌چرخید. چشم ها روی در و دیوار به دنبال نماد‌ها می‌گشت و هر چشمی را نماد چشم جهان‌بین، هر عدد مضرب 11 را نشانه‌ای از مقامات عالی‌رتبه لژ های فراماسونری، هر بزی را نماد بافومت و هر هرمی را سمبل فراعنه می‌دید. بحث به‌حدی گسترده شده بود که دیگر نمادین نبودن یک شکل ممتنع به‌نظر می‌آمد و درصورت لزوم باید نماد آن مصادره به‌مطلوب می‌شد، نه اینکه اصل نماد بودن آن انکار شود. رائفی‌پور در یک سخنرانی درمورد نماد فراماسونری بودن ساختمان مجلس شورای اسلامی می‌گوید: «من به کسانی که سوال برایشان پیش‌آمده بود، گفتم اینکه هر طرف 33 پنجره است، نماد فراماسونری نیست. دو طرف 33 پنجره وجود دارد که جمع آن می‌شود 66 و ابجد «الله» است.»

البته این شیوه از بحث به رائفی‌پور اختصاص ندارد و بسیاری از کسانی که در دیگر نقاط جهان به نمادشناسی آیین های پنهان و سمبل های فراماسونری می‌پردازند، از همین شیوه ها تبعیت می‌کنند و معمولا از جانب جریان های اصلی فکری و رسانه‌ای، «تئوریسین توطئه» نام می‌گیرند. درمورد رائفی‌پور نکته اینجاست که در نمادشناسی فراماسون ها و مباحث آخرالزمانی متوقف نماند. او در سال 89 موسسه مصاف را افتتاح و خود نیز به دیگر مباحث، از مسائل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و حقوقی گرفته تا موضوعات فقهی، معرفتی و حتی پزشکی ورود کرد!

استاد در هاله‌ای از ابهام

2- به نظر می‌آید رائفی‌پور جذابیت رازآلودگی را به‌خوبی درک کرده است. نه فقط مباحثی که به آنها می‌پردازد بلکه خود او نیز در هاله‌ای از ابهام و اسرار قرار دارد. اطلاعات اندکی درمورد او موجود است. درمورد تحصیلات در این حد می‌دانیم که در دانشگاه حسابداری خوانده است، اما اینکه چه سالی وارد کدام دانشگاه شد و کی از آنجا فارغ‌التحصیل شد، بر ما پوشیده است. او در مصاحبه اخیر خود در شبکه سه مدعی شد در دوره های آموزشی‌ای که برای اقتصاد مقاومتی تشکیل شده هم شرکت کرده است. در برنامه «بازگشت» شبکه افق، رائفی‌پور به‌عنوان مدرس دانشگاه، نظریه‌پرداز، پژوهشگر حوزه دشمن‌شناسی و آخرالزمان‌شناسی، بنیانگذار مرکز مطالعات آسیای غربی و آفریقای شمالی موسوم به «وانا»، عضو سابق هیات‌علمی مرکز مطالعات راهبردی آمریکا، ایجادکننده و مدرس واحد‌های درسی «دشمن‌شناسی»، «تاریخچه استکبار» و «مدیریت رسانه» در دانشگاه امام صادق (ع)، آینده‌پژوه تحرکات صهیونیسم جهانی و مدیر موسسه «مصاف ایرانیان» معرفی می‌شود. سایت موسسه مصاف ایرانیان، برخلاف شیوه معمول چنین سایت‌هایی، بخشی را به بیوگرافی و رزومه مدیر و استاد اصلی خود اختصاص نداده است. در بخش «تماس با ما» سایت نیز تصریح شده است که «به سوالات شخصی و خصوصی درمورد رائفی‌پور پاسخ داده نخواهد شد.» رائفی‌پور در مصاحبه‌ای تصویری با سایت تبیان که مردادماه 95 روی این سایت منتشر شده است، می‌گوید: «برای اولین‌بار اینجا می‌گویم درس حوزه را شروع کرده‌ام و با سرعت بالا هم دارم می‌خوانم. نه‌اینکه بخواهم پاس کنم ولی اساتید می‌گویند «خیلی خوب داری پاس می‌کنی و متوجه می‌شوی.» واجب است. یک‌جایی مثلا شما یک چیزی را که منصوب است، «مفتوح» می‌گویید و دیگر انگار کل اسلام زیر سوال رفت....» البته از همین سخنان مشخص می‌شود رائفی‌پور در آغاز راه تحصیل علوم دینی است، چراکه کلمات معرب در زبان عربی به چهار دسته مرفوع و مجرور و مجزوم و منصوب تقسیم می‌شوند که علامت این مورد آخر «فتحه» است و ما اعرابی تحت‌عنوان مفتوح نداریم که کسی بخواهد به اشتباه منصوب را مفتوح بخواند. بااین‌حال، رائفی‌پور قبل از آنکه به ادعای خود تحصیل علوم دینی را آغاز کند نیز ابایی از سخنرانی و نظریه‌پردازی درمورد علوم اسلامی و حتی نقل حدیث و تفسیر نداشت.

رائفی‌پور در یک سخنرانی عجیب در سال 93، در آغاز ادعا می‌کند: «این سخنرانی که می‌خواهم اینجا انجام بدهم، خدا را گواه می‌گیرم که موضوع بسیار مهمی است و شاید برای اولین‌بار در جهان اسلام دارد مطرح می‌شود، غیرمسلمانان که اصلا از این چیز‌ها خبر ندارند.» رائفی‌پور در ادامه این سخنرانی و پس از شرح آیه 36 سوره توبه درمورد ماه های حرام و استناد به روایتی در این مورد که ماه های قمری اشاره به 12 امام دارند و مراد از ماه های حرام در این آیه امامانی است که نام‌شان علی است، می‌گوید: «برای خود من سوال بود که این چهار امام چه ارتباطی به این چهار ماه دارند و مدت ها هم به آن فکر می‌کردم. تو این ماه رمضان جوابش را پیدا کردم. یک چیز شگفت‌انگیز وجود دارد. معجزه است. خدا شاهد است آدم حلال‌خوار و منطقی باشد، دیگر حجت برش تمام است... این چهار امامی که نام‌شان علی است، امامت‌شان در این چهار ماه برای مردم مسجل شد! به خجستگی این چهار امام، جنگ ممنوع! هرگونه زدوخورد، دوبرابر دیه حساب می‌شود. بشینید سر جای‌تان! شاهکار اینجاست که این امامان، چهار روز به دنیا آمدند، چهار روز به امامت رسیدند، چهار روز هم شهید شدند، سه چهار تا؟ دوازده‌تا! اینها چند چندم امام ها هستند؟ یک‌سوم امام‌ها! جالب است بدانید از 12 مناسبت 9 تا باز در ماه های حرام است! یعنی علم احتمالات را هم شما بگذاری، باز می‌بینی این می‌شود. از 23 حالتی که برای 12 امام پیش می‌آید، یعنی به دنیا می‌آیند و به شهادت می‌رسند، 11 تا باز در ماه های حرام است. به‌لحاظ علم احتمالات بروید حساب کنید! یعنی نزدیک 47درصد، 50درصد. حالا مگر این علی ها چه کار کردند؟ برداشت من حقیر این است که این علی ها هرجا امامت داشت می‌رفت به زمین بخورد و شجره طیبه را داشتند قطع می‌کردند، خدا یک علی رو کرد!»

فارغ از فایده عملی و نظری این بحث و اینکه آیا این‌گونه تمایز قائل شدن در نقش و جایگاه ائمه با منطق معرفتی شیعه که امامان را نوری واحد و در ادامه هم می‌داند، قابل جمع است یا خیر، دو نکته در این سخنرانی موجود است که ما را در شناخت بیشتر رائفی‌پور یاری می‌کند. اول اینکه می‌گوید: «هرگونه زدوخورد، دوبرابر دیه حساب می‌شود.» حال آنکه اولا تغلیظ دیه در ماه های حرام منحصر به قتل است و در باقی جراحات و زدوخورد‌ها میزان دیه تغییری نمی‌کند. ثانیا در ماه های حرام دیه قتل یک‌سوم افزایش می‌یابد، نه آنچنان که عوام‌الناس می‌پندارند دوبرابر! (نگاه کنید به مواد 555 و 557 قانون مجازات اسلامی مصوب 1392). همین موضوع نشان می‌دهد رائفی‌پور بر ابتداییات این بحث نیز اشراف ندارد و بازهم درصدد توسعه ادبیات آن است.

دوم و مهم‌تر اینکه رائفی‌پور، بی‌سابقه تحصیل علوم دینی، از نمادشناسی فراماسون ها پا در وادی تفسیر روایات و تشخیص حکمت احکام می‌گذارد و همین باعث می‌شود بی‌اعتنا به اصول استنباط احکام اسلامی، به علم احتمالات استناد کند و مانند نمادشناسی مالوف او - که با شمردن برگ های زیتون روی دلار می‌توان حکم به فراماسون بودن طراحان داد - تصور کند می‌تواند با شمردن تاریخ میلاد و شهادت ائمه، حکمی را برای اولین‌بار در تاریخ جهان اسلام استنباط کند. در برنامه‌ای ماهوار‌ه‌ای نیز درمورد اینکه چطور این نسبت را استنباط کرده است، می‌گوید: «من خودم وقتی داشتم تحقیق می‌کردم، ماه رمضان امسال بود، روی وایت‌برد دفترمان بعد از سحری اینها را کنار هم کشیدم و خودم شگفت‌زده شدم، و این را به‌عنوان هدیه‌ای آورده‌ام برای بینندگان برنامه.» آسیب های بدل شدن «احتمالات» به ابزار تفقه در دین بر کسی پوشیده است؟ پژوهشگر باید بداند هر گرایش فکری و هر حوزه اندیشه، سنت و روش استدلالی و تحقیقی خود را دارد، اما رائفی‌پور ابایی ندارد از اینکه سنت پژوهشی خود در حوزه فراماسون‌شناسی را به دیگر حوزه ها تسری دهد و درمورد مسائل حساس و پیچیده دینی چون حکمت احکام یا جن‌شناسی سخنرانی کند.

دوگانه خیر و شر

3- واحد موسیقی، واحد کشاورزی و امنیت غذایی، واحد خانواده، واحد نرم‌افزار، واحد دشمن‌شناسی، ساخت سلاح و پرینتر سه‌بعدی و سامانه پاداسکای تنها بخشی از فعالیت های موسسه مصاف ایرانیان با مدیریت علی‌اکبر رائفی‌پور است که تحت‌عنوان فعالیت در حوزه مهدویت و دشمن‌شناسی شکل گرفته است. رائفی‌پور در مصاحبه با تبیان در پاسخ به چرایی پرداختنش به حوزه های مختلف می‌گوید: «تخصص کاری خود من، امنیت و به‌صورت ویژه امنیت ملی و صهیونیسم است. تو موسسه مصاف روی موضوع آخرالزمان کار می‌کنیم. آخرالزمان دو بعد دارد؛ جبهه شر و جبهه خیر. هر جایی جبهه شر ورود پیدا کند، ما هستیم! تو ورزش، تو فرهنگ، تو اقتصاد، توی کشاورزی! حالا نکته کجاست؟ مثلا چندوقت پیش من یک سخنرانی داشتم درمورد کشاورزی و این باعث شد یک‌سری تغییرات در سیاست های کشاورزی کشورمان انجام شود و یک بعدی از این پژوهش که انجام شده بود، سخنرانی بنده بود، بخش دیگر پیگیری های بسیار جدی و گزارش نوشتن به دستگاه های مختلف بود و گفتیم که جریانات مشکوکی در کشور در حوزه خودکفایی ایران را دارند تحت‌تاثیر قرار می‌دهند. خب حالا کسی می‌پرسد «مگر شما علم کشاورزی دارید؟» نه، من تهدید را می‌شناسم. تو تهدیدشناسی فرقی نمی‌کند ویروس ایدز باشد یا شبکه ماهواره‌ای! جنس تهدید همیشه یکی است! منتها با توجه به اینکه شکل تهدید تغییر می‌کند، باید اطلاعات راجع‌به آن مطلب داشته باشیم. در این حوزه، من حداقل با دو نفر از معاون های وزرای دوره های قبل جهاد کشاورزی جلسه داشتم....»

اولین نکته اینجاست که مگر می‌شود بدون اشراف کامل بر یک موضوع و شناخت نظام‌مند آن، مدعی شناخت تهدید‌های آن شد؟ غیر از یک پزشک متخصص کسی می‌تواند تشخیص دهد که تضعیف سیستم ایمنی بدن یک بیمار خاص یا قطع یکی از اعضای او تهدیدی برای سلامتی اوست یا فرصت؟ غیر از یک جرم‌شناس ماهر که با آمار و اطلاعات از سوی دستگاه های رسمی تغذیه می‌شود، کسی می‌تواند تشخیص دهد جرم‌انگاری یک رفتار یا جرم‌زدایی از آن به نفع جامعه است یا به ضرر آن؟ چطور امکان دارد کسی مدعی شود که متخصص تهدید در تمامی حوزه هاست و تهدید‌های فرهنگ و ورزش و اقتصاد و پزشکی و هر چیز دیگری که فکرش را بکنید، می‌شناسد و صرفا نیاز به نظرات چند کارشناس و برگزاری چند جلسه دارد تا بتواند به مصاف این تهدید‌ها برود و برای مقابله با آنها نظریه‌پردازی کند؟

نکته دوم و مهم‌تر این است که می‌بینیم رائفی‌پور همان منهج فکری را که در فراماسون شناسی داشته، به تحلیل دیگر حوزه ها تسری داده و با همان ابزار وارد این معرکه ها شده است. در مسائل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و... نیز دیگر از نظر او مسائل چندبعدی و پیچیده نیستند بلکه مشکلات و تهدید‌ها ناشی از صف‌آرایی جناح خیر دربرابر جناح شر است که باید با رویکرد تهدیدشناسی وارد شد و توطئه های شر را باطل کرد. در مثال های زیر می‌بینیم که طرف موافق او در جبهه خیر قرار می‌گیرد و طرف مقابل شر مطلقی است که الزاما نه به‌خاطر تفاوت مبنایی یا نظر مخالف کارشناسی که از روی منفعت‌طلبی یا خبث طینت روبه‌روی او قرار گرفته است:

الف) او وقتی از طب اسلامی سخن می‌گوید، یک «خیر مطلق» را ترسیم می‌کند که «شاهکار است» و با مثال زدن ساختمانی که سقف آن نم داده است، عملکرد طب مدرن را این‌گونه توصیف می‌کند که «عموما می‌گوید هر سال سقف را رنگ بزنید تا زردی‌اش را نبینید و مثلا به بیمار دیابتی هم می‌گوید تا آخر عمر انسولین بزن، درحالی‌که طب اسلامی به علت توجه می‌کند و آن سقفی را که نم می‌دهد، قیرگونی می‌کند.»

در جای دیگر نیز زمانی که می‌خواهد علت مخالفت پزشکان با طب اسلامی را ترسیم کند، دوباره یک جبهه شر می‌آفریند و می‌گوید: «الان می‌صرفد در مملکت ما که مریض زیاد باشد. برای دکتر‌ها می‌صرفد. بعد در این ساختار می‌گویند «زمستان چرا مریض ما کم شد؟ مردم زیاد حجامت می‌کنند! آقا بزنید موتورش را بیارید پایین! پول از کجا دربیاریم؟»

الان صرفه در این است که «ای‌کاش مردم مریض بشوند! یک ویروسی هم نمی‌آد، چندوقته درآمد نداشتیم!»

ادعای کذب درباره وکالت

ب) در جای دیگر رائفی‌پور به بحث نظام وکالت در کشور می‌پردازد و مدعی می‌شود دو سال است روی این موضوع مطالبه‌گری دارد: «ساختار وکالت در کشور ما انحصاری است. کانون وکلا تعیین می‌کند چند وکیل در کشور باشند. درحالی‌که مثلا در آمریکا وکالت انحصار ندارد.»

در همین دو جمله دو غلط آشکار وجود دارد. اولا وکالت در ایران در انحصار کانون وکلا نیست و این نهاد تعیین نمی‌کند که چند وکیل در کشور داشته باشیم. سال‌هاست که مرکز وکلا و مشاوران حقوقی قوه قضائیه مستند به ماده 187 قانون برنامه سوم توسعه اقدام به برگزاری آزمون و صدور پروانه وکالت می‌کند. از سوی دیگر، وکالت در آمریکا نیز غیرانحصاری و آزاد نیست و دانش‌آموختگان حقوق برای آنکه بتوانند در محاکم دادگستری وکالت کنند، باید از مراجع ذی‌ربط و پس از گذراندن آزمون ها و کارآموزی های لازم، پروانه وکالت اخذ کنند و معمولا این پروانه تنها در یک ایالت معتبر است. فارغ از این اشتباهات، در مقام نظر ایرادی ندارد کسانی معتقد به رفع انحصار کامل از شغل وکالت باشند، اما به‌شرطی که ملزومات آن را درک کنند، فواید و مضرات آن را بشناسند، از تفاوت های نظام حقوقی ما با دیگر کشور‌ها آگاه باشند، ظرفیت کارآموزی وکالت نزد دادگاه ها و وکلای سرپرست را بشناسند، ضعف و قوت آموزش حقوق در دانشکده های حقوق و تعداد دانش‌آموختگان حقوق و تناسب آن با نیاز‌ها و ظرفیت های دادگستری را بدانند و مواردی از این قبیل. رائفی‌پور در این مورد نیز نه‌تنها کاری به این مسائل ندارد بلکه با یک قیاس اشتباه با سیستم وکالت در دیگر کشورها، وکلا را هم دوباره در جبهه شر قرار می‌دهد که «مانند راننده‌تاکسی هایی که در شب بارانی فقط مسافر دربستی سوار می‌کنند، فقط در پی اینند که دست‌کم باشد تا درآمدشان بیشتر شود!»

ج) تابستان 1398 فیلمی از مراسم عقدکنان دختری خردسال با مردی بیست‌وچندساله در استان کهگیلویه‌وبویراحمد منتشر شد که خشم بسیاری را برانگیخت و موجب اقدام مقامات قضائی استان برای نجات دخترک شد. واکنش رائفی‌پور به این ماجرا هم مانند موارد بالا، این بود که «این ماجرا سیاسی و عملیات رسانه‌ای و کار کسانی است که می‌خواهند سند توسعه پایدار سازمان ملل را در کشور اجرایی کنند.» و بعد از دل همین تحلیل چنین حکم صادر کرد که «دقیقا وجود چنین ازدواجی - که دیدید غیررسمی بود و فقط داشتند محرمیت می‌خواندند تا 4 سال بعد بتوانند ازدواج رسمی داشته باشند - نشان می‌دهد قانون‌تان ایراد دارد. شما حداقل را گذاشتید زیر 13 سال، 10 سال هم بگذارید، اصلا هرکاری بکنید باعث می‌شود که مردم دورش بزنند. اصلا غلط بود این‌کار و غلط است ادامه این‌کار. این قانون باعث نمی‌شود اینها کم بشود، باعث پنهان شدنش می‌شود....» این سخنان کجا دارند ارائه می‌شوند؟ در حضور فعالان حقوق کودک و کارشناسان موضوع و در یک محیط دانشگاهی؟ نه! در یکی از شب های محرم و در یک هیات عزاداری، متکلم‌وحده این‌گونه ماجرا را جمع‌بندی کرده است و بعد هم فیلم آن را در سایت و صفحه های خود در شبکه های اجتماعی بارگذاری می‌کند. در این شیوه از بحث، ازدواج کودکان یک مساله ساده و عاری از پیچیدگی های حقوقی، جامعه‌شناسانه یا روانشناسی است. ساده‌انگارانه می‌توان موضوع را به صف‌آرایی خیر و شر تقلیل داد و طرف مقابل را «دست های پنهانی که با عملیات رسانه‌ای و سیاسی‌بازی قصد اجرای اسناد سازمان ملل را دارند» جا زد و با همین جواب های یک‌خطی، از پیچیدگی مسائل گریخت. در این شیوه از بحث، دیگر این موضوع که «اگر از ازدواج کودک قانون‌زدایی کنیم و نه حداقل سنی قائل شویم و نه نظارتی و بعد پدر ناصالحی که طبق قانون و شرع حق یک سیلی زدن به کودکش را ندارد، کودک هفت‌ساله‌ای را که قانونا و شرعا اختیار معامله یک موتور را ندارد، به عقد ازدواج پیرمردی 70 ساله درآورد، چه باید بکنیم؟» اصلا مطرح نیست. هیچ حقوق‌دان یا جرم‌شناس و کیفرشناسی آنجا نیست که در جواب سخنران بگوید «وقوع این ازدواج ها به‌معنی اشتباه بودن کل و اساس قانون و لزوم برچیده شدن آن نیست، که اگر این‌چنین بود، با وقوع اولین قتل پنهان هم باید از قتل جرم‌زدایی می‌کردیم و حکم به اشتباه بودن قصاص در قرآن می‌دادیم.» در بحث رائفی‌پور آمار‌های رسمی ثبت احوال جایگاهی ندارند. آمار‌هایی که به ما می‌گویند فقط در سال 1396 «ازدواج 1033 زن 14-10 ساله به طلاق منجر شده است که 337 نفر از شوهران این زنان 29-25 ساله بودند و 65 نفر دیگر از این شوهران 44-30 سال داشتند. 8868 دختر 14-10 ساله با مردان 29-25 ساله - همان بازه سنی ازدواج جنجالی کهگیلویه‌وبویراحمد که رائفی‌پور معتقد است رسانه‌ای شدن آن عملیات رسانه‌ای و بازی سیاسی است - و 1220 دختر 14-10 ساله با مردان 64-30 ساله ازدواج کرده‌اند.» این ظرایف در بحث رائفی‌پور جایگاهی ندارد، چراکه یک جواب ساده وجود دارد: «صف‌بندی خیر دربرابر شر!» برای شکل دادن به این صف‌بندی می‌توان از این موضوع چشم‌پوشی کرد که ما اساسا در فقه شیعه چیزی به نام صیغه محرمیت نداریم و آنچه در بعضی موارد اتفاق می‌افتد «عقد نکاح موقت» است که جز در بعضی جزئیات مثل مدت‌دار بودن و راه نداشتن طلاق در آن و ارث نبردن زوجین از یکدیگر و... تفاوت چندانی با نکاح دائم ندارد و زوج حق برقراری رابطه زناشویی با زوجه را دارد و سن کم زوجه قاعدتا مانع نیست. در آمار‌های سال 1396 سازمان ثبت احوال، 1534 زن کمتر از 15 سال مادر شده‌اند. باید از تمام ابعاد ماجرا و حقوق درمعرض نقض کودکان و راه های اصلاح قانون چشم پوشید تا به یک جواب ساده برسیم: «دست های پشت‌پرده - جبهه شر - به‌دنبال اجرایی کردن اسناد بین‌المللی‌اند و دغدغه دیگری وجود ندارد.»

تئوری سد کرخه

د) این دال مرکزی را می‌توان در بسیاری از سخنان رائفی‌پور ردیابی و دنبال کرد. در فهم رائفی‌پور از جهان امروز، ما اساسا به‌دنبال پاسخ دادن به سوالات گوناگون و اندیشه‌ورزی جهت حل مسائل نیستیم بلکه در یک صف‌بندی در جبهه خیر و شر و آماده یک مصاف آخرالزمانی هستیم. حتی در نامه او به امیرحسین مقصودلو بعد از انتخابات 96 نیز آنجا که می‌گوید: «به‌خاطر این روزها به حالت غبطه می‌خورم نه فقط از این جهت که مظلوم واقع شده‌ای، بلکه بیشتر برای این که معیار تشخیص حق از باطل گشته‌ای!» این گرایش به تقسیم‌بندی همه‌چیز به خیر و شر مطلق آشکار است. با این نگرش حتی می‌توان سد کرخه را نیز در این مصاف جای داد. در سخنرانی‌هایی از رائفی‌پور که بنابر فیلم‌های موجود حداقل در سه موقعیت و زمان مختلف تکرار شده است، وی مدعی می‌شود: «کاربرد اصلی سد کرخه اقتصادی نیست. سد کرخه حجمی از آب را پشت خودش نگه می‌دارد که درصورتی‌که بشکند، موجی به ارتفاع 12-10متر در خلیج‌فارس ایجاد می‌کند و کشورهای حاشیه خلیج‌فارس را با سونامی زیر آب می‌برد.»

سد دز نصف سد کرخه حجم آبگیری دارد و مانند سد کرخه در شمال استان خوزستان جای گرفته است. براساس شبیه‌ساز‌ی‌ای که پژوهشگران گروه عمران دانشگاه آیت‌الله بروجردی (ره) انجام داده‌اند، در سناریوی شکست سد دز، تاثیر اوج سیلاب ناشی از شکست سد تنها در 30 کیلومتر پایین‌دست سد، حد فاصل سد علیای‌دز و شهر دزفول اهمیت داشته و برای سایر نواحی رودخانه اهمیت چندانی ندارد. بیایید تصور کنیم چنین پژوهش‌هایی نیز در دست نبودند و ما هیچ دانش آب‌شناسی و عمرانی نداشتیم. کافی است روی نقشه به محل قرار گرفتن سد کرخه نگاه کنیم. سیلی که قرار باشد از شکست سد کرخه حاصل شود و کشورهای حاشیه خلیج‌فارس را زیر آب ببرد تا منافع امنیتی ایران را تامین کند، قبل از رسیدن به خلیج‌فارس، اهواز، سوسنگرد، شوش، بستان، دارخوین، شادگان، بندرماهشهر و تقریبا می‌توان گفت کل خوزستان را نابود می‌کند. این دیگر خطای پژوهشی نیست که بگوییم رائفی‌پور دچار اشتباه شده و هیچ پژوهشگری از خطا مصون نیست. این قصه‌پردازی است. در ادامه این ادعا رائفی‌پور مدعی می‌شود کارشناسان سدسازی از آلمان این موضوع را تایید کرده‌اند و وقتی آمریکا در خلیج‌فارس مانور برگزار کرده احمدی‌نژاد در سفر به اکوادور گفته که «پایه‌های سدمان شل شده است» و همین باعث شده ناوهای آمریکایی بترسند و فرار کنند و کویت هم 10 میلیون دلار به ایران داده است تا به پایه‌های سد بتن تزریق کند و ایران هم با این پول جاده‌های خوزستان را آسفالت کرده است. این دیگر تحلیل نیست. سخنران دارد اسم می‌برد و عدد و رقم می‌گوید و مخاطبی که پای این حرف‌ها نشسته و ذائقه‌اش با این رویاپردازی‌ها پرورش می‌یابد، چگونه درکی از روابط بین‌الملل و امنیت داخلی و توازن دفاعی خواهد داشت؟ تصور او از اقتدار کشور، مصافی آخرالزمانی نخواهد بود که کشور در این نبرد یک استان خود را کاملا فدا خواهد کرد؟

چین خوب؛ چین بد

ه) رائفی‌پور زمانی در نقد فیلم «2012» و با نشانه‌شناسی فرار خانواده آمریکایی به چین، چین را مقصد بعدی صهیونیست‌ها برای انتقال قدرت و حکمرانی بر جهان معرفی می‌کرد. جمعیت بالا، نیروی کار ارزان و سیستم بسته و کنترل شدیدی که در این کشور وجود دارد از نظر او مزایای مطلوب صهیونیست‌ها برای حکمرانی به حساب می‌آمد. مزیت دیگر چین برای بدل‌شدن به بستر صهیونیست‌ها جهت حکمرانی بر جهان از نظر رائفی‌پور در این است که برخلاف آمریکا که حداقل یک دشمن در جهان به نام ایران دارد، چین همین یک دشمن را هم ندارد و با ایران قراردادهای اقتصادی و نفتی کلان دارد. در همین سخنرانی نقد فیلم 2012، رائفی‌پور می‌گوید «من به شما و مسئولان‌مان می‌گویم: چین، روسیه، آمریکا و اسرائیل هیچ فرقی با هم ندارند و همه نوکران بی‌جیره و مواجب یهودند. امروز در دنیا فقط دو جبهه داریم! فقط و فقط دو جبهه! بقیه چیزها به یک شکلی زیرگروه این دو تا هستند. آن طرف صهیونیسم و این طرف تشیع. تمام! هیچ جبهه ثالثی وجود ندارد.» در سخنرانی دیگری نیز می‌گوید: «من به مسئولان هم گفتم. به چین دل نبندید. تازه چین یک تفاوتی هم با غربی‌ها دارد: غربی‌ها ته دل‌شان یک دین و مذهبی دارند، چینی‌ها که اصلا هیچ‌چی. عرف غربی‌ها یک خرده با ما سازگاری دارد، چینی‌ها که اصلا هیچ‌چی؛ گربه می‌خورند، جنین انسان می‌خورند. چینی‌ها بزرگ‌ترین خطر را برای کشورشان دو تا خطر می‌دانند؛ یک اسلام و دو فرهنگ ایرانی. بروید و ببینید در زمان سلسله سینگ و مینگ چه اتفاقاتی در چین افتاده! معادل مهاجران آنگلوساکسون به قاره آمریکا، 400 سال پیش در چین مسلمانان ایرانی را قتل‌عام کردند.»

امروز به نظر می‌رسد رائفی‌پور نظر مثبت‌تری نسبت به چین پیدا کرده است. در یک سخنرانی که اخیرا از او منتشر شده است، می‌گوید: «به‌سادگی، با چهار تا قانون می‌شود جلوی فساد را گرفت. شدنی است. آمریکا کردند و شده، چین کردند و شد. من رفتم و نشستم و دونه‌دونه تحقیق کردم. 10 روز توی چین من فقط مطالعه کردم و با اینها جلسه داشتم درمورد مبارزه با فساد. قوانینی که دارند به خدا قوانین امیرالمومنین است. ببینید مثلا چین یک‌میلیارد و380میلیون جمعیت دارد. مردم حق رای ندارند. فقط 80 میلیون نفر حق رای دارند، همان کسانی که عضو حزب کمونیستند. می‌گویند عضو حزب شو برای انتخابات که آن هم هر ننه‌قمری را راه نمی‌دهند و بررسی می‌کنند...» در جای دیگری هم در ستایش نظام حکومتی تک‌حزبی چین می‌گوید: «80 میلیون نفر جمعیت حزب کمونیست چین است و دارند یک میلیارد و 380 میلیون نفر را مدیریت می‌کنند، تا سال 2020 یک نفر زیر خط‌فقر هم نخواهند داشت. چرا؟ چون حاکمیت یگانه هست. چون در خانه اگر کس است، یک حرف بس است، دو تا مغز دستور نمی‌دهد! یا این حاکمیت را قبول داری که سلمنا، یا قبول نداری که برو گمشو بیرون!»

درمورد ویروس کرونا هم رائفی‌پور، بعد از اینکه می‌گوید به نظر او احتمال اینکه کرونا دست‌ساز بشر باشد 70 درصد است و آن 30 درصد را هم احتمال می‌دهد که بعد از نشر طبیعی ویروس، حالا کشورها دارند آن را خوب و علیه دشمنان‌شان مدیریت می‌کنند، می‌گوید معلوم نیست منشاء ویروس چین باشد: «خود چینی‌ها می‌گویند اینکه اولین‌بار در چین کشف شده است دلیل این نیست که محل انتشار چین است؛ دلایلی هم دارند که محل انتشار آمریکاست. نکته‌ام این است که چه‌بسا آمریکا کانون انتشار بوده، حالا چه‌بسا نباشد، وقتی این ویروس را پیدا کردند، از آمریکایی‌ها، از این صهیونیست‌ها بعید است این ویروس را تکثیر کنند و محیط‌های دیگر را آلوده کنند؟ این میزان انتشار و نحوه انتشار و اصلا شروع انتشار از قم طبیعی نیست. اینکه شب انتخابات اعلام شود این ویروس کشف‌شده طبیعی نیست. من یک توئیتی هم زدم که انگار این ویروس خیلی هوشمند است که شب انتخابات پیدایش می‌شود. این‌که شب انتخابات می‌آید که روی مشارکت تاثیر بگذارد که گذاشت. حداقل 10-8 درصد در کاهش مشارکت تاثیر داشته است. با چین چه کار کردند؟ یکی از دوستان تو دفتر ما به یکی که از چین می‌آمد گفته بود «یک پاوربانک برای من بخر!» به‌محض اینکه این ماجرای کرونا را شنید سریع تماس گفت و لغوش کرد. برای چی؟ به‌خاطر اینکه یک کالای چینی تو اذهان می‌شود معادل «عفونی بودن» و «کثیف بودن» و سال‌ها طول می‌کشد این ذهنیت پاک شود. برای همین شما اگر بروید جایی که کالای چینی و کشور دیگر باشد کالای چینی نمی‌خرید....»

جای دیگری نیز درمورد اینکه آمریکایی‌ها متهم اصلی ساخت و انتشار ویروس هستند، می‌گوید: «احتمال دارد اینها واکسن کرونا را دارند و ترامپ آن را استفاده کرده است که به این راحتی می‌رود و با همه دست می‌دهد و....» با این‌ترتیب، باید بگوییم چین در دوگانه جبهه خیر و جبهه شر رائفی‌پور، از جبهه شر فاصله گرفته و هم‌اکنون باید آن را در برابر جبهه صهیونیسم و درون جبهه تشیع دانست.

حکایت حسودی یا نفهمی

4- رائفی‌پور بسیار و پراکنده سخن می‌گوید و از این‌رو نقد تمام سخنان او هم غیرممکن است و هم بی‌فایده، چراکه هر روز می‌تواند مطلب جدیدی را ارائه کند و سخنان او در چارچوب و گرایش پژوهشی ثابتی نیست. از سوی دیگر، اذهان روشن به نیکی درمی‌یابند که امروز اگرنه برای همه، حداقل برای شخصی با سن و سال و سوابق علمی و تحصیلی رائفی‌پور و پرکاری بیش‌از‌اندازه‌اش در امر سخنرانی، متخصص و صاحب‌نظر شدن در تمام این حوزه‌ها از پزشکی و حقوق گرفته تا اقتصاد و روابط بین‌الملل به همان اندازه ناممکن است که تسلط پیدا کردن بر قوانین و مقررات کشور اسرارآمیزی مثل چین در سفری 10روزه. رائفی‌پور خود در مصاحبه با تبیان، این حجم از سخنرانی را ناشی از احساس‌تکلیف می‌داند: «هر نکته‌ای که رهبری فرمودند و هشدار دادند را در موتورهای جست‌وجو بنویسید به‌علاوه دانلود و رائفی‌پور. جاهلیت مدرن، نفوذ، سبک زندگی، جنگ نرم، هرکدام را خواستید. حتی یک چیز دیگر می‌گویم: در برخی از این موارد فقط بنویسید «دانلود سخنرانی سبک زندگی یا فلان موضوع دیگر». اگر در نتایج جست‌وجو از 10 مورد اول پنج تا رائفی‌پور نبود، من اسمم را عوض می‌کنم. من باید ببینم فرمانده چه می‌خواهد و بروم و شمشیر بزنم! کس دیگر شمشیر نمی‌زند من باید جواب بدهم؟ حکایت برخی از این دوستان و آقایان، بخشی‌اش از حسادت است و یک بخشی‌اش از نفهمی!» با وجود این به نظر نمی‌رسد رهبر انقلاب هم انتظار داشته باشند در هر موضوعی که ایشان مورد اشاره قرار می‌دهند هرکسی با هر میزان عمق و تخصص ورود پیدا کند. این رویه خلاف مشی و مرام رهبری است که فردی، با وجود فقدان تخصص در حوزه‌های مختلف، در جایگاه استادی بنشیند و برای مخاطبان، اظهارفضل کند. حالا که رائفی‌پور چنین می‌کند لااقل باید به این مساله پایبند باشد و برای توجیه اشتباهش، دست به دامان بهانه‌های اینچنینی نشود.

رائفی‌پور و نشانه‌شناسی ظهور

برای بسیاری، رائفی‌پور صرفا در حوزه‌ای که کار خود را در آن آغاز کرد، یعنی مباحث آخرالزمان، فرقه‌شناسی و مهدویت، وجاهت دارد و ورودش به دیگر مسائل، دقیق نیست. از این‌رو، بیشتر به عنوان کارشناس مهدویت به برنامه‌های تلویزیونی دعوت می‌شود. رویکرد رائفی‌پور در این حوزه چگونه است؟ نظر رائفی‌پور این است که ما هم‌اکنون در آخرالزمان قرار داریم. آخرالزمان نه با آن تعریف که «به دوران بعد از بعثت رسول مکرم اسلام (ص) آخرالزمان گفته می‌شود» و نه با این تعبیر که «هر روز به آخر زمان نزدیک‌تر می‌شویم.» اولی از معلومات تاریخی است و دومی از بدیهیات؛ مثل اینکه بگوییم هرچه می‌گذرد از سال 1390 دور می‌شویم و به سال 1410 نزدیک می‌شویم.» این گزاره‌ها چیزی نیستند که اثبات‌شان نیازمند برنامه تلویزیونی و سخنرانی‌های مکرر و تاسیس موسسه باشد. رائفی‌پور معتقد است این عصر که ما در آن قرار داریم، عصر ظهور منجی آخرالزمان است و ما به ظهور حضرت حجت (عج) بسیار نزدیک هستیم. او در یک سخنرانی مدعی می‌شود: «الان که من و شما اینجا در کمال آرامش نشستیم عصر ظهور امام زمان است! شک نکنید! صدای پای حضرت شنیده می‌شود! از 1200 نشانه ظهور، فقط 5 تا مانده، 1195 تا محقق شده است.» مشابه همین عبارات در معرفی سایت موسسه مصاف نیز به کار رفته است که «صدالبته ظهور نزدیک است.» درهفته‌های اخیر از سوی رائفی‌پور نوع موی سر زنان که شبیه کوهان شتر می‌شود، خلوت شدن شدن کعبه و تعطیلی حج، تعطیلی جهان بر اثر بیماری کرونا و رکود اقتصادی در پی آن به عنوان نشانه‌های ظهور مطرح شده است. حال کافی استbeehive hairstyle را در گوگل سرچ کنیم تا ببینیم آن مدل موی زنانه در دهه 1960 میلادی - سال‌ها قبل از تولد رائفی‌پور - در جهان به مد رایج بدل شد. کعبه نیز بارها سوخته و با سیل غرق شده است. در قرن چهارم هجری قمری و بعد از آنکه قرمطیان کعبه و مسجدالحرام را غارت کرده و حاجیان را کشتند و مقدسات را هتک‌حرمت کردند و حتی حجرالاسود را ربودند نیز حج تا سال‌ها تعطیل شد. در دوره معاصر نیز با حمله جهیمان‌العتیبی در سال 1979 به کعبه و تصرف مسجد‌الحرام، دو هفته درگیری نظامی در اطراف کعبه در جریان بود. همچنین، پیش از این در جهان بیماری‌های کشنده رایج شده است و مثلا در قرن چهاردهم میلادی طاعون خیارکی یا مرگ سیاه در جهان رواج پیدا کرد و چنان کشتاری در اروپا به راه انداخت که دو قرن طول کشید تا جمعیت اروپا به میزان قبلی برسد. رکود اقتصادی و قحطی نیز بسیار اتفاق افتاده است و آنچه به نظر ما جدید و آخرالزمانی می‌آید در تاریخ بی‌سابقه نیست. البته که ما امیدواریم ظهور منجی آخرالزمان نزدیک باشد و بشر متوجه شود که تنها راه نجات نزد خالق اوست، اما نمی‌توان به بهانه مضطر و متوجه ساختن مردم، به‌گونه‌ای آنها را امیدوار کرد که معصومین ما را از آن نهی کرده‌اند. در حکمت این دستور که «تعیین‌کنندگان وقت برای ظهور را تکذیب کنید»، سرنوشت بنی‌اسرائیل را مثال زده‌اند که با افزایش زمان غیبت حضرت موسی (ع) از 30 روز به 40 روز، گروهی از آنها گوساله‌پرست شدند. ما با کدام جرات و بنا به کدام رهنمود دینی با این یقین تعیین می‌کنیم که در عصر ظهور قرار داریم و اتفاقات روز را بر نشانه‌های ظهور تطبیق می‌کنیم؟ به نظر رویکرد رائفی‌پور در مساله مهدویت که صاحب تریبون رسمی آن است، اگر خطرناک‌تر از ورودش به دیگر مباحث نباشد کم‌خطرتر نیست.

اهل‌بیت نشانه‌شناسی خواستند؟

اشتباه بودن تکیه بر نشانه‌های ظهور مساله‌ای است که در برنامه «بازگشت» شبکه افق مورخ 25 اسفند 1398 مورد تصریح میهمان برنامه، دکتر محمدجواد ابوالقاسمی قرار می‌گیرد. این قسمت از «بازگشت» که رائفی‌پور جزء «هیات اندیشه‌ورز» آن است و علیرضا پورمسعود، شاگرد او، اجرای آن را برعهده دارد با تیزری معرفی شد که مجری می‌گوید: «شاید برای شما هم سوال شده باشد این اتفاقاتی که در جهان می‌افتد مرتبط با نزدیکی ظهور امام‌زمان (عج) است؟ شاید تعطیل شدن عمره، شیوع ویروس کرونا و اتفاقاتی که در عربستان می‌افتد مرتبط باشد با بحث نزدیکی ظهور. اگر قرار باشد پاسخ این سوالات را بشنوید حتما برنامه بازگشت را نگاه کنید.»

پاسخ میهمان برنامه، حجت‌الاسلام دکتر ابوالقاسمی، این است: «موارد مشابه این حوادث در طول تاریخ در مواقع متعدد اتفاق افتاده است و امام زمان (عج) ظهور نکرده است. بستن این ماجراها به مساله ظهور ارتباط صحیحی نیست. حتی در علائمی که حتمی تلقی می‌شود مثل ظهور سفیانی ممکن است بداء اتفاق بیفتد. آنچه حتمی و میعاد خداوند است اصل ظهور حضرت حجت است نه نشانه‌های آن. ما نمی‌توانیم ظهور امام زمان را به ظهور علامتی محصور کنیم.»

این پاسخ، به وضوح پورمسعود را مشوش می‌کند و می‌گوید: «خب این فلسفه نشانه‌ها چه بوده است؟ این‌جوری به نظر من ناامیدی ایجاد می‌شود. پس وضعیت بشارت چه می‌شود؟ نعوذ بالله اهل‌بیت هم که نمی‌خواستند ما را بگذارند سرکار! این‌جوری که نمی‌شود. بالاخره فلسفه نشانه‌ها چیست؟ یا سفیانی هست یا نیست، یا ظهور یمانی هست یا نیست. بالاخره این مجموعه روایات باعث شده است که الان روی آن خیلی تاکید می‌شود.»

ابوالقاسمی جواب می‌دهد که «اتفاقا یکی از اشتباهات ما این است که روی نشانه‌ها خیلی تاکید می‌کنیم. اهل‌بیت از ما وظیفه ما را خواستند یا دانستن نشانه‌ها را؟»

آیا این تذکر و نهی‌های قبلی از تعیین نکردن وقت ظهور و تطبیق ندادن حوادث با نشانه‌های ظهور موثر واقع شده است؟ خیر. در ادامه همین برنامه دوباره مجری می‌پرسد: «آیا می‌توان کرونا را بر مرگ سفید که طبق روایات قبل از ظهور شایع می‌شود تطبیق داد؟» در زمان پخش برنامه نیز که زنده نیست و از پیش ضبط شده است، در قالب گفتار متن گفته می‌شود: «در سایه کارکرد سلبی نشانه‌های ظهور می‌توان مدعیان دروغین را شناخت و دروغ کسانی را که پیش از تحقق نشانه‌های حتمی ادعای مهدویت دارند، شناسایی کرد.» درحالی‌که در همین برنامه میهمان تذکر داده است که «هیچ نشانه‌ای نیست که حتما محقق شود و امکان بداء در آن وجود نداشته باشد.» در سخنرانی‌ها و برنامه بعد از پخش این برنامه نیز رائفی‌پور همچنان بر بحث نشانه‌های ظهور تاکید می‌کند و در حضور خود در شبکه سه نیز بار دیگر کلیپس زدن زنان و مرجعیت پیدا کردن حوزه قم و افزایش درختان غیرمثمر را نشانه‌های ظهور دانست که محقق شده است. نمی‌توان هم انتظار داشت که رائفی‌پور با این تذکرات از شیوه خود در بحث مهدویت دست بردارد، چراکه وی زمانی بدون هیچ تحصیلات رسمی دینی وارد در این حوزه شد و کل مباحث خود را بر نشانه‌شناسی بنا کرد و حال ترک این عادت و پس گرفتن مواضع گذشته مشکل می‌نماید.

واقعیت پیش‌بینی داعش

5- رائفی‌پور علاوه‌بر سخنرانی در حوزه‌های مختلف و مدیریت یک موسسه فرهنگی که سلاح می‌سازد، توانایی‌های شخصی جالبی نیز دارد. مثلا در قسمت «ارتباط با ما» سایت مصاف، به کسانی که درخواست دیدار حضوری با رائفی‌پور را دارند، تذکر داده شده است که «به‌دلیل محدودیت زمانی، دیدار حضوری درمورد «سوالات شرعی و احکام فقهی، سندیت احادیث و روایات، تعبیر خواب، ابطال سحر و جادو» امکان‌پذیر نیست.»

رائفی‌پور در آخرین حضور خود در شبکه سه سیما نیز مدعی شد: «من آینده‌پژوهی می‌کنم. پس از پیش‌بینی داعش که انجام دادم، خیلی از لبنان، عراق و سوریه تماس گرفتند و من رفتم توی مراکز رسمی و دانشگاهی آنجا برای سخنرانی. شما اگر تابع رفتاری دشمنان را بشناسید می‌توانید پیش‌بینی کنید که چه می‌کنند. بعد از سخنرانی‌ای که من در سوریه داشتم، مسئولان آنجا آمده بودند و می‌پرسیدند که بعدش چه می‌شود؟»

نگارنده موفق به یافتن فیلم این سخنرانی‌ها در کشورهای مختلف نشد اما از میان اشاراتی که رائفی‌پور در دیگر سخنرانی‌های خود به این پیش‌بینی می‌کند، معلوم شد در سال 2009 میلادی در تحلیل فیلم «2012» این کار را انجام داده است؛ یعنی زمانی که 25-24 سال داشته است. رائفی‌پور در سخنرانی‌های سال‌های بعد به این موضوع اشاره می‌کند و گلایه می‌کند که چرا به آن پیش‌بینی توجه نشد، درحالی‌که حتی رنگ پرچم داعش را هم پیش‌بینی کرده است. با مراجعه به فیلم دو ساعت و 20 دقیقه‌ای تحلیل فیلم 2012، می‌بینیم در 20 دقیقه آخر رائفی‌پور توضیحاتی درمورد ملک‌عبدالله، پادشاه اردن هاشمی می‌دهد و می‌گوید: «این آدم اخیرا در سایت‌های وهابی‌ها به عنوان امام زمان معرفی شده است. من روایت‌هایی را که آنها در این مورد به آن استناد می‌کنند جمع‌آوری کرده‌ام. طبق این روایات می‌گویند «الان دیگر موقع برپایی خلافت هاشمی است. خدا بنده خودش عبدالله ثانی را برای جنگ با یهودیان بعد از اینکه مسجدالاقصی را خراب کرده و معبد سلیمان را ساختند هدایت می‌کند. پس عبدالله ثانی با آنها می‌جنگد و بیت‌المقدس را فتح می‌کند بعد از آنکه صاحبان پرچم‌های سیاه از افغانستان و حجاز و سوریه و عراق و لبنان و یمن او را یاری می‌کنند. و خلافت هاشمی برپا نخواهد شد الا بعد از اینکه این مجاهدان با روم و آمریکا قرارداد صلح می‌نویسند. این قرارداد صلح برای مدت طولانی خواهد بود و بعدش کار فارس‌های رافضی را تمام می‌کنند. بعد از آن حکومت عربی در شبه‌جزیره عربستان، مصر، سودان؛ مغرب، لیبی، تونس، همه فلسطین و... تحت‌سلطه خلافت واحد تشکیل می‌شود و آنگاه عبدالله ثانی اعلام می‌کند که امام زمان است.» این طرحی است که آنها ریخته‌اند.»

هر چندبار که این سخنرانی را گوش می‌دهیم نمی‌فهمیم چطور مدعی شده‌اند که در این سخنرانی ظهور داعش پیش‌بینی شده است؟ تنها چیزی که در این سخنرانی می‌تواند ربطی به داعش داشته باشد همان رنگ پرچم‌هاست. نه مسجدالاقصی تخریب و نه معبد سلیمان بنا شده، نه ملک عبدالله رهبری مجاهدان را برعهده گرفته و نه صلحی با غرب اتفاق افتاده است. سردار شهید سپهبد سلیمانی هم در زمان حیات خود پایان کار صاحبان پرچم‌های سیاه را اعلام کرد. مسئولان چطور قرار بود از این پیش‌بینی استفاده کنند؟ اگر این پیش‌بینی مبنای سیاست خارجی و مقابله با تهدیدها قرار می‌گرفت که باید توان دفاعی ایران متناسب با مقابله با ارتش اردن طرح‌ریزی می‌شد! اگر آینده‌پژوهی به این سادگی و بی‌قاعدگی باشد که براساس فیلم هالیوودی یا گفته‌های سایت‌های وهابی تهدیدهای آینده را پیش‌بینی کنیم که دیگر انتخاب زمین بازی را کاملا به حریف سپرده‌ایم و با هزینه ساخت یک فیلم می‌توانند هزینه هنگفت سیاست‌های اشتباه را بر ما تحمیل کنند!

مصاف؛ موسسه غیرانتفاعی امنیتی؟

6- نکته دیگر در مورد رائفی‌پور اینجاست که اخیرا باز هم نقش‌های جدیدی برای خود تعریف کرده است. او در یک سخنرانی جزئیات فیلم خودکشی کاووس سیدامامی را تشریح و در چند توئیت متن ایمیل‌های کاوه مدنی را افشا می‌کند. اینها دیگر چیزهایی نیستند که در حوزه صلاحیت و اختیارات یک پژوهشگر، یک سخنران یا مدیر یک موسسه خصوصی و غیرانتفاعی باشد! ورود به این مباحث، یعنی وارد شدن در بازی امنیتی و نقش کارگزار اطلاعاتی برای خود تعریف کردن. اگر قرار است چنین اطلاعاتی افشا شود، کانال آن مقامات رسمی قضایی یا امنیتی است. افشای این موارد از سوی یک سخنران، یا باید از سوی دستگاه‌های رسمی تکذیب شود یا اینکه آن سخنران را در جایگاهی قرار داده‌ایم که دیگر کمتر کسی جرات معارضه فکری با او را دارد.

مروج ادبیات تهاجمی و خشن

البته هم اکنون نیز، شوق چندانی برای ورود به بحث با او یا نقد مطالب وی از سوی اندیشه‌ورزان وجود ندارد. یکی از دلایل این موضوع، ادبیات تهاجمی و خشن رائفی‌پور درمقابله با دیگری خود است. «خرحزب‌اللهی»، «سگ‌سکولار»، «سلبریدی» و «غرب‌گدا» از واژگانی است که رائفی‌پور در تخاطب با دیگری خود از آنها استفاده کرده و مصافی دیگر را ترتیب داده است. از سوی دیگر، رائفی‌پور در فضای مجازی هواداران بسیار متعصبی دارد که به کوچک‌ترین نقدی شدیدترین واکنش‌ها را نشان می‌دهند و تا حدی منتقدان را به دالان سکوت هدایت می‌کنند. با توجه به تاکیداتی که رائفی‌پور بر اهمیت فضای مجازی دارد، طرفداران او نیز حضور پرتعدادی در این فضا دارند و توئیت‌های او همگی با تعداد بالا فیو می‌خورد و ریتوئیت می‌شود. اخیرا توئیت‌های او در حمایت از جنبش استقلال کالیفرنیا، از اصل جنبش مورد ادعا بیشتر مورد اقبال واقع شده و حتی کامنتی که در حمایت از یکی از توئیت‌های این جنبش گذاشته است از توئیت اصلی بیشتر فیو و ریتوئیت خورده است. مشخص نیست که این هواداران متشکل و سازماندهی شده‌اند یا خیر، اما رائفی‌پور خود در مصاحبه‌ای خاطره‌ای از سازماندهی کردن گروهی برای برهم‌زدن فضای شکل‌گرفته حول مطلبی در فضای مجازی سخن می‌گوید: «اصل دشمن‌شناسی این است که دشمن نباید اطلاعات صحیح از ما داشته باشد. زمانی یکی از شبکه‌های ماهواره‌ای برنامه‌ای ساخته بود و اطلاعات غلطی را درمورد من داده بود که «مثلا بچه بهمان‌جاست» مردم رفته بودند در صفحه فیس‌بوک آن شبکه و ضمن اعتراض داشتند اطلاعات صحیح می‌دادند که «نه ما می‌شناسیمش و اهل فلان‌جاست.» من هم 40-30 نفر را سرخط کردم که «بروید و تا می‌توانید دری‌وری و اراجیف بنویسید که نه بچه جای دیگری است.» بهترین راه برای مخفی کردن چیزی، توی صد تا پس و پستو بردنش نیست، شلوغ کردنش است....»

7- رائفی‌پور دیگر آن جوان 24-23 ساله نیست. هم مخاطبانش تغییر کرده‌اند، هم تریبون‌هایی که در اختیار دارد، هم جایگاهش و هم دامنه موضوعاتی که به آنها می‌پردازد. با وجود این هنوز ساده‌انگاری مسائل، به‌دنبال نشانه‌ها و دست‌های پنهان گشتن، آخرالزمانی دیدن تمام موضوعات، شلوغ و پراکنده بحث کردن، تقسیم طرفین مسائل به خیر و شر مطلق، و هوادارانی که به تبع استادشان همه‌چیز را در این دوگانه می‌بینند و هر انتقاد و ایرادی را نشانه‌ای از شمشیر کشیدن جبهه باطل می‌دانند با خود دارد. این ویژگی‌ها نمی‌توانند پرورش‌دهنده خوبی برای ذائقه‌هایی که پای تریبون‌های گسترده و رو به ازدیاد او می‌نشینند، باشند.

ویروس تناقض‌ها در تحلیل جهانی رائفی‌پور

صادق امامی طی یادداشتی نوشت: علی‌اکبر رائفی‌پور چه می‌گوید؟ اینکه او از حوزه فراماسونری، مهدویت و صهیونیسم‌شناسی سخنرانی‌هایش را آغاز کرده و درحال‌حاضر این گستره به‌تمام علوم تسری یافته، ناشی از احاطه او به علوم مختلف است یا این یک قدرت خدادادی است که به او اعطا شده است؟ طرفدارانش که به رائفی‌پور لقب «استاد» داده‌اند و می‌گویند او دائما درحال مطالعه است و در موسسه شخصی‌اش (مصاف ایرانیان) از کمک متخصصانی بهره می‌برد که در علوم مختلف سررشته دارند. آنها با این توجیه، پای سخنرانی‌های او در موضوعاتی همچون مهدویت، صهیونیسم‌شناسی، فراماسونری، نشانه‌شناسی تا پزشکی، تحولات بین‌المللی، اقتصاد و بررسی آینده کشور می‌نشینند. برخلاف هوادارانش، آقای رائفی‌پور بیشتر گفته‌هایش را ناشی از مطالعه خودش می‌داند. او اخیرا در یک برنامه تلویزیونی -‌و بارها درجای دیگر - گفته که روزانه 17 تا 18 ساعت مطالعه دارد و به‌دنبال هر علمی که گمان می‌کند به‌کارش می‌آید، می‌رود. او از عبارت «علم نافع» برای بیان آنچه به‌دنبالش است، استفاده می‌کند.

رائفی‌پور علاوه‌بر سخنرانی‌هایی که سیری در تاریخ هستند، در لبه تحولات روز در تمام مسائل نیز حرکت می‌کند. در سایت موسسه مصاف که گفته‌های او را منتشر می‌کند، سخنرانی‌هایی از ماجرای بنزین تا تحلیل شهادت سردار سلیمانی، تحولات اخیر عراق و حتی موضوع کرونا هم پیدا می‌شود. او در همین فروردین‌ماه، در چندین روز به‌تحلیل ویروس ناشناخته کووید‌19 پرداخته است.

برای شناخت علی‌اکبر رائفی‌پور، بهترین راه دیدن کلیپ‌ها و سخنرانی‌هایش است. با اینکه موسسه مصاف، کلیپ‌های کوتاه از سخنان رائفی‌پور را منتشر کرده است، او بخش زیادی از کلیپ‌های منتشرشده از سخنرانی‌هایش را «تقطیع شده» و تولید‌شده با هدف «تمسخر» خود می‌داند و هر نقد به اظهاراتش را نیز ناشی از همین کلیپ‌های به‌اعتقادش تقطیع‌شده می‌داند. به‌همین‌دلیل باید بین گذشتن از قید شناخت او یا شنیدن یا دیدن سخنرانی‌هایش، یکی را برگزید. نگارنده، بعد از سال‌ها بی‌میلی نسبت به سخنرانی‌های آقای رائفی‌پور و تمامی مدل‌های مشابه او - که این روزها به‌واسطه گوشه‌گیری اساتید موی سفیدکرده حوزه و دانشگاه، اوضاع‌شان سکه شده است - چند سخنرانی اخیر آقای رائفی‌پور را به‌صورت کامل، مشاهده کردم. شاید از این منظر که علاوه‌بر دیدن سخنرانی‌های ایشان، در هشت صفحه نکات مطرح‌شده ایشان را یادداشت‌برداری کردم، از بسیاری شاگردان، مریدان یا هواداران او، به مباحث ارائه شده، توجه بیشتری کرده‌ام. این سخنرانی‌ها که بخشی از آن در حوزه بین‌الملل قابل بررسی است، در تاریخ 13، 14، 15 و 16 فروردین‌ماه با محوریت ویروس کرونا ایراد شده است.

قصد این نوشته، بررسی نقادانه گفته‌های آقای رائفی‌پور به همان شکلی است که ایشان پیشنهاد کرده است. البته تلاش شده است مشابه ایشان که همچون رئیس‌جمهور محترم - که ازقضا ایشان منتقد او و تمام دولتش است - منتقدانش را «بی‌عقل»، «بی‌سواد»، «نفهم» و... می‌خواند، بی‌رحمانه با او سخن گفته نشود. علاوه‌بر این، با توجه به اینکه نگارنده در همه حوزه‌ها تخصص ندارد، تنها در حوزه بین‌الملل که دانشجو و خبرنگار آن است، به ارزیابی 4 سخنرانی ذکر شده آقای رائفی‌پور پرداخته است. آقای رائفی‌پور در این سخنرانی‌ها به‌طور ویژه به‌بررسی ویروس کووید19 یا همان کرونا پرداخته است. درباره این ویروس هنوز سوالات بسیاری است که بی‌پاسخ مانده، اما مهم‌ترین سوال، منشأ آن است. هنوز هیچ یافته علمی وجود ندارد که اثبات کند کرونا، ویروسی طبیعی است یا در آزمایشگاه‌های بیولوژیک تولید شده است. در هفته‌های نخست شیوع کرونا، نیویورک‌پست مدعی شد ویروس‌کرونا در یک آزمایشگاه بیولوژیک در ووهان چین تولید شده است.

هفته گذشته نیز فاکس‌نیوز رسانه محبوب دونالد ترامپ، در گزارشی به نقل از منابع خود نوشت که «به‌احتمال قوی ویروس جدید کرونا از طریق آزمایشگاه تحقیقاتی فوق‌حساسی که در ووهان قرار دارد و سال‌هاست روی ویروس‌های کرونا کار می‌کند به بیرون راه پیدا کرده است.»

پس از این گزارش، دستگاه‌های اطلاعاتی و نظامی آمریکا بررسی صحت یا سقم این فرضیه را در دستورکار قرار دادند. کار وقتی جدی‌تر شد که دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا نیز در جریان کنفرانس‌خبری روزانه کمیته مقابله با کرونا گفت که «کاخ‌سفید این فرضیه را مد‌نظر قرار خواهد داد.» او به‌تازگی گفته «اگر چین آگاهانه مسئول شیوع ویروس باشد، باید با پیامدهای آن روبه‌رو شود.» چین اما در پاسخ به این خبرسازی‌ها گفته که «هیچ سند علمی برای اثبات اینکه ویروس جدید کرونا در آزمایشگاه تولید شده یا از آنجا به بیرون نشت کرده باشد، وجود ندارد و تحقیق درباره سرمنشاء ویروس کرونا جدید «باید به دانشمندان سپرده شود.» در برابر این ادعا، یک گمانه‌زنی دیگر نیز در رسانه‌ها مطرح شد. در هفته‌های نخست با توجه به خوشحالی غیرقابل تصور دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا از شیوع این ویروس در چین که منجر به قرنطینه ووهان و افت صادرات این غول اقتصادی شد، انگشت اتهام را به‌سمت واشنگتن برد. آمریکا از مدت‌ها قبل یک جنگ تجاری فرسایشی را با چین کلید زده بود تا مانع از قدرت گرفتن بیشتر اقتصاد چین شود. ویروس‌کرونا دقیقا همین کار را کرد و در عرض چند هفته، نزدیک به 200میلیارد دلار به اقتصاد چین ضرر زد. شیوه پوشش رسانه‌های آمریکایی از اخبار کرونا در چین بی‌شباهت به رفتار ترامپ نبود. خبرسازی‌های رسانه‌های آمریکایی علاوه‌بر بستن بسیاری از مرزها روی چین، اتباع این کشور را در سراسر دنیا در تنگنا قرار داد. مجموع این شرایط، برخی کارشناسان را به این جمع‌بندی رساند که ویروس کرونا می‌تواند توسط آمریکا تولید شده باشد تا از طریق آن، اقتصاد پکن را برای ماه‌ها درگیر کند.

فارغ از این مباحث ژورنالیستی، فهم ماهیت و منشأ ویروس کرونا، یک بحث کارشناسی عمیق است و برای آن باید به آزمایشگاه‌های مجهز و اساتید پزشکی متوسل شد. آقای رائفی‌پور اما که طی چهار سخنرانی در چهار روز خود، به این مساله پرداخته، از استدلال‌های دیگری برای نتیجه‌گیری بحران کرونا استفاده کرده است. رائفی‌پور در تحلیل خود درباره کرونا، با وجود بهره‌گرفتن از استدلال‌های کم‌مایه، گرفتار تناقض در استدلال نیز شده است. او گزاره‌هایی را فرض می‌گیرد که مبهم، موهوم و غیرقابل تکیه هستند. به‌عنوان نمونه رائفی‌پور برای اثبات اینکه کرونا ساخت آمریکا است، بر دو پایه تکیه کرده است؛ یک اینکه ترامپ - آن‌هم در روزهای ابتدایی - بدون‌رعایت مسائل بهداشتی به‌جمع هوادارانش رفته و دوم اینکه «کشوری که بمب‌اتم ساخته، آیا بعید است ویروس‌کرونا هم ساخته باشد؟» ماجرا درجایی قابل‌تأمل است که پذیرش همین فرضیات هم مخاطب را به‌جای رسیدن به یک پاسخ، در توفانی از تناقضات درگیر می‌کند. او در یک‌جا می‌گوید بحث درباره دست‌ساز بودن ویروس کمی زود است، ولی بااین‌حال وقتی مخاطب می‌پرسد چگونه همه‌چیز و حتی کرونا را پیش‌بینی می‌کنید، مدعی می‌شود 10 سال پیش پیش‌بینی کرده که علیه چین یک ویروس می‌سازند! او کرونا را برای آمریکا، اروپا، چین، گلوبالیست‌ها و حتی ایران هم در آینده نزدیک مفید می‌داند، تا این سوال در ذهن مخاطب شکل بگیرد که این ویروس که همه دنیا را درگیر کرده، برای کدام کشور بد است؟ رائفی‌پور کرونا را ساخته دست ترامپ می‌داند، اما می‌گوید: «گلوبالیست‌ها از این موضوع خوشحالند چون باعث می‌شود ترامپ رای نیاورد!» یعنی ترامپ دستور ساخت و شیوع ویروسی را داده است که به‌ضرر خودش است. با فرض صحت این ادعا، پس او چگونه کرونا را برای آمریکا مفید می‌داند؟ یا اگر ویروس کرونا برای آمریکا مفید است و ساخت دست آنهاست، به‌طور حتم باید مانع شیوع آن در چین به‌عنوان دشمن تجاری آمریکا می‌شدند. تجویز رائفی‌پور برای پساکرونا در ایران از همه این اظهارات قابل تأمل‌تر است. او می‌گوید ما باید در کناری بایستیم و از فرار مغزها جلوگیری کنیم و شغل برای جوانان ایجاد کنیم! اینکه ارتباط فرار مغزها با بحران کرونا چیست یک سوال است و اینکه چگونه ما کنار بایستیم، موضوع دیگر. تلخی ماجرا این است که افکار عمومی، استدلال‌های بی‌پایه رائفی‌پور را به‌پای جریان وفادار به انقلاب می‌نویسند و این جریان را به‌دلیل چنین استدلال‌های موهومی، به سخره می‌گیرند. درحالی‌که این سبک استدلال تنها مخصوص به رائفی‌پور است و هیچ‌کس در این چندماهه، به این شکل به بررسی موضوع کرونا نپرداخته است. سخنرانی‌های رائفی‌پور به‌صورت منفرد، برای مخاطبانی که عمدتا جوان هستند و به‌اندازه او در بسیاری از علوم سررشته ندارند -‌تا‌جایی‌که برگرفته از مطالب دیگران باشد - کمی جنبه آموزشی دارد، اما اگر مخاطب آشنایی حداقلی با موضوع داشته باشد و رائفی‌پور، استدلال‌های خودش را بر مطالب آموخته‌شده‌اش سوار کند، مخاطب بیشتر دچار تحیر می‌شود و اگر به‌جای یک سخنرانی، پای دو یا چند سخنرانی او در یک موضوع بنشیند، تحیر، جای خود را به مجموعه‌ای از تناقضات می‌دهد. این تناقضات وقتی بیشتر خودنمایی می‌کند که روی کاغذ پیاده شوند چراکه در غیر این صورت، به‌دلیل پریدن‌های مکرر رائفی‌پور از شاخه‌ای به شاخه دیگر، درک این موضوع کمی دشوار می‌شود. آنچه در ادامه می‌خوانید، روایت کوتاهی از سخنرانی‌های فروردین‌ماه علی‌اکبر رائفی‌پور است.

«چه‌کسانی از کرونا نفع می‌برند؟» این موضوع سخنرانی 13 فروردین رائفی‌پور است. او نخستین ذی‌نفع ویروس‌کرونا را شاگردان مکتب فریدمن (معروف به مکتب شیکاگو) می‌داند و می‌گوید: «کرونا یک فرصت طلایی است چراکه بسیاری از دولت‌هایی که دنبال نظریه اقتصاد آزاد و کوچک‌کردن دولت به هر طریق بودند، دست‌شان باز گذاشته می‌شود تا با مرگ قشر کهنسال و بیمارهای زمینه‌ای -‌که کرونا بیشتر جان آنها را می‌گیرد - از زیر بار پرداخت بیمه‌ها خیال‌شان راحت باشد.» او می‌گوید: «[برای] شاگردان مکتب شیکاگو، [کرونا] یک شوک است که به اقتصاد وارد می‌شود و خیال دولت‌ها را راحت می‌کند و [به‌دنبال آن] خصوصی‌سازی صورت می‌گیرد.» رائفی‌پور متهم دیگر را شرکت‌های چندملیتی که درگیر دولت‌ها نیستند و دنبال فروش ارزان‌تر کالاهایشان در دنیا نسبت به رقبا هستند، می‌داند.» او این شرکت‌ها را «گلوبالیست»‌ها معرفی می‌کند و می‌گوید در کودتای شیلی، رئیس شرکت پپسی هم نقش‌آفرینی کرد تا بازار این کشور را به‌دست گیرد. به‌گفته او، برای گلوبالیست‌ها، بهای ارزان انرژی، مطلوب است و افت بی‌سابقه قیمت انرژی را ناشی از کرونا می‌داند: «می‌شود بفرمایید سر ماجرای کرونا قیمت نفت به چند دلار رسیده است؟ به نزدیک 30 دلار رسیده است.» او البته در سخنرانی 16 فروردین، یک دلیل دیگر به منفعت کرونا برای گلوبالیست‌ها اضافه می‌کند و می‌گوید: «گلوبالیست‌ها برای این راضی هستند که ترامپ شکست می‌خورد و قدرت دست امثال کلینتون و دموکرات‌ها می‌افتد و اینها برمی‌گردند به‌سمت چین.»

الف) اما آیا بین کرونا و مکتب شیکاگو ارتباطی است؟ در دکترین شوک، فریدمن به حکومت‌ها توصیه می‌کند که برای تحمیل برنامه‌های فراگیر «بازار آزاد» که طبقات فرودست را هدف قرار می‌دهد، شوک درمانی سریع و ضربتی انجام دهند و سیاست‌هایشان را بین 6 تا 9 ماه یعنی پیش از اینکه مردم به خودشان بیایند، اعمال کنند. اگر قرار بر این بوده که دولت‌ها با مرگ افراد دارای سن بالا، از زیر بار هزینه‌های بیمه خارج شوند و طبق گفته رائفی‌پور خصوصی‌سازی صورت بگیرد، به‌طور حتم نباید آمریکا و سایر کشورهای غربی، بسته‌های کمکی چند هزار میلیارد دلاری برای مهار کرونا اختصاص می‌دادند. این درست است که کشورهای غربی از مرگ کارتن‌خواب‌ها، پیرمردها و پیرزن‌هایی که فاقد توان تولید هستند، استقبال می‌کنند اما ویروس کووید‌19 فقط این بخش از جامعه را تحت‌تاثیر قرار نداده است که سبب خوشحالی دولت‌ها شود. تبعات اقتصادی و بهداشتی ویروس کرونا به‌حدی بزرگ بود که همه دولت‌هایی که مروج دولت حداقلی بودند، به‌صورت حداکثری وارد مبارزه با کرونا شوند. در آمریکا، برای مقابله با تبعات بحران کرونا، کنگره دوهزار و 200 میلیارد دلاری با هدف پرداخت کمک نقدی به شهروندانی که از طبقات پایین هستند را تصویب کرد. این بسته حمایتی، بزرگ‌ترین بسته مشوق‌های مالی تاریخ آمریکا به‌شمار می‌رود. به‌عبارت بهتر می‌توان گفت آمریکا در مواجهه با کرونا به‌جای سیاست‌های اقتصاد لیبرالیستی و فریدمنی، سیاست‌های سوسیالیستی را درپیش گرفت. هرچند این مبلغ برای گذر از بحران کرونا در آمریکا بسیار ناچیز است، اما با این حال در تعارض با ادعای رائفی‌پور است. براساس دکترین شوک، دولت آمریکا نه‌تنها نباید هیچ حمایت حداقلی از صنایع و مردم نمی‌کرد، بلکه باید اجازه می‌داد کرونا طبقات ضعیف (پیرمردها و پیرزن‌ها، بی‌خانمان‌ها، کارتن‌خواب‌ها، فقرا و کسانی که از کار بیکار شدند) را از بین ببرد و هیچ دخالتی در این موضوع نمی‌کرد. در کانادا و آلمان هم دولت بسته‌های حمایتی برای اقشار آسیب‌پذیر درنظر گرفت. اوضاع در سایر کشورهای اروپایی نیز تفاوت چندانی با آلمان، کانادا و آمریکا نداشته است. کرونا، هزینه بسیار سنگینی هم درحوزه پزشکی و بهداشت بر دولت‌های غربی سوار کرد که نمونه آن در تاریخ سابقه نداشته است. با این حساب نمی‌توان کرونا را به دکترین شوک و برداشتن بار هزینه‌های بیمه‌ای از روی دوش دولت‌ها مرتبط کرد.

ب) علاوه‌بر این، آن‌گونه‌که سازمان توسعه و همکاری‌های اقتصادی هشدار داده است، به‌واسطه ویروس کرونا، در ماه‌های آینده برخی از اقتصادهای بزرگ جهان دچار رکود می‌شوند. به‌گفته این سازمان، سال‌ها طول خواهد کشید تا آسیب اقتصادی کرونا جبران شود. این سازمان می‌گوید: «حتی اگر شاهد رکود جهانی نباشیم، بعضی اقتصادهای جهان یا هیچ‌گونه رشد نخواهند داشت یا رشد اقتصادیشان منفی خواهد بود. این شامل بعضی از اقتصادهای بزرگ هم می‌شود.» با این شرایط و درحالی‌که اقتصادهای بزرگ نگران تبعات ادامه‌دار این بحران هستند، می‌توان گفت آنها از این وضعیت سود می‌برند؟ چطور می‌توان پذیرفت کوچک شدن اقتصاد آمریکا و اروپا و شرق آسیا، به‌نفع این کشورها بوده است و چطور تضعیف اقتصاد به دکترین شوک پیوند می‌خورد؟

پ) گلوبالیست‌ها یا همان شرکت‌های چندملیتی در کنار دولت‌ها یا حتی بیشتر از آنها، از ویروس کرونا آسیب جدی دیدند. به‌واسطه این ویروس، تقریبا تمامی کارخانه‌های فراملی از مدار تولید خارج شده‌اند چراکه محصول آنها در چندین کشور تولید می‌شود و اگر در یک کشور، به‌دلیل کرونا، امکان تولید یک قطعه وجود نداشته باشد، تمام چرخه دچار اختلال خواهد شد و هیچ محصول نهایی وارد بازار نمی‌شود. حال درشرایطی که شرکت‌های چندملیتی توان تولید ندارند، کاهش قیمت نفت، چه کمکی به وضعیت آنها می‌کند؟ این شرکت‌ها نه‌تنها تولیدشان متوقف شده که با کاهش ارزش سهام، ضرر هنگفتی هم متحمل شده‌اند؛ ضرری که معلوم نیست تا چند ماه دیگر ادامه داشته باشد. آنها درکنار ضررهای هنگفت، مخالفان جدی هم پیدا کردند. کرونا بر پروژه جهانی‌سازی اقتصاد که آنها به‌واسطه آن توانستند کارخانه‌هایشان را به کشورهای دارای کارگر ارزان مثل چین منتقل کنند، خط بطلان کشیده است. در میانه این بحران، کشورها به این فکر افتادند که به‌جای جهانی‌سازی، سیاست کاهش واردات و ساخت محصولات در داخل را جدی‌تر بگیرند. این دقیقا در نقطه مخالف آن چیزی است که گلوبالیست‌ها دنبال کرده و می‌کنند. اینکه چگونه گلوبالیست‌ها می‌توانند از این وضعیت شادمان باشند، خود جای سوال دارد.

ت) آیا دلیل سقوط قیمت نفت، بحران کرونا بوده است تا از آن به‌عنوان دلیلی برای منفعت بردن گلوبالیست‌ها یاد کنیم؟ درست است که کرونا کمی بهای نفت را تحت‌تاثیر قرار داد، اما عامل اصلی سقوط بهای نفت، جنگ نفتی روسیه و عربستان‌سعودی بود. عربستان‌سعودی و روسیه به‌دلیل عدم تفاهم بر سر کاهش تولید، وارد یک جنگ نفتی شدند. سعودی‌ها تولید نفت‌شان را از 9 میلیون و 700 هزار بشکه به 12 میلیون و 300 هزار بشکه رساندند. روس‌ها هم تولیدشان را افزایش دادند تا ریاض برای حفظ بازارش ناچار شود، نفت را با تخفیف به مشتریانش بفروشد. عرضه بیش از تقاضا درکنار بحران کرونا، نفت را به زیر 25 دلار رساند. به‌دلیل عرضه بیش از تقاضا بود که پس از دو توئیت ترامپ درباره کاهش 15 میلیون بشکه‌ای نفت، قیمت نفت برنت دریای شمال 10 دلار افزایش پیدا کرد.

آیا کرونا دست‌ساز است؟

این یکی از سوالات مخاطبان از آقای رائفی‌پور است. پاسخ این سوال را باید طبیعتا کسی بدهد که علاوه‌بر پزشکی، در ویروس‌شناسی یا علوم مرتبط به نبردهای بیولوژیک هم تخصص داشته باشد. آقای رائفی‌پور هم که احتمالا تسلط به علم پزشکی ندارند و ویروس‌شناس هم نیستند، باید همچون بسیاری از کارشناسان که براساس تحلیل‌های رسانه‌ای، گمانه‌زنی می‌کنند، به تحلیل این مساله بپردازند. مجموع آنچه رائفی‌پور در این باره می‌گوید علاوه‌بر گرفتار کردن مخاطب در تناقض، عجیب هم هستند. او در سخنرانی 13 فروردین، هر دو وجه ماجرا را بیان می‌کند ولی بیشتر تاکید روی دست‌ساز بودن کرونا دارد و می‌گوید: «کرونا هم می‌تواند دست‌ساز و هم طبیعی باشد. شواهدی است که دست‌ساز بودنش را نشان می‌دهد. وقتی اینها را کنار بگذاریم، می‌تواند دست‌ساز نباشد.» تا اینجا مشخص نیست که آیا کرونا دست‌ساز است یا خیر. در جای دیگر از همین سخنرانی می‌گوید: «دلایل ما برای دست‌ساز بودن [کرونا] زیاد است. فارغ از اینکه دست‌ساز باشد، فرصت خوبی برای اینها [شاگردان مکتب شیکاگو] به‌وجود آورده است. از آنجا که دست‌شان تا آرنج در خون مردم دنیا هست و هیچ ابایی از این کار ندارند و چه جنگ‌ها که به‌خاطر پول نکردند، پس به هر کاری دست می‌زدند.» یک روز بعد، در سخنرانی 14 فروردین‌ماه، رائفی‌پور در پاسخ به این سوالی درباره دست‌ساز بودن ویروس کرونا می‌گوید: «قضاوت [در این باره] زود است.» با این حال روز 16 فروردین‌ماه، او مدعی می‌شود که 10 سال پیش این مساله را پیش‌بینی کرده است.

رائفی‌پور در پاسخ به این سوال که «چطور آن‌قدر دقیق مسائلی مثل افول آمریکا، داعش و کرونا را را پیش‌بینی می‌کنید؟» می‌گوید: «من راجع به‌اینکه می‌خواهند علیه چین یک کارهایی بکنند، 10 سال پیش در سال 89-88 در سخنرانی گفتم باید منتظر باشید ویروسی بسازند که سراغ چینی‌ها بیاید.» او در سخنرانی 14 فروردین در تکمیل اینکه کرونا دست‌ساز است، ادعا می‌کند [با توجه به] «آثار اقتصادی» و «زمان انتشار» ویروس «در مجموع نمی‌تواند اتفاقی باشد.» مشخص نیست بر چه مبنایی او توانسته از آثار اقتصادی ویروس که اقتصاد تمام کشورها را درگیر کرده و همچنین زمان انتشار آن، نتیجه‌گیری کند که ویروس ساختگی است. یعنی اگر ویروس به‌جای نوامبر 2019 در مارچ 2020 منتشر می‌شد، احتمال دست‌ساز بودن ویروس از بین می‌رفت؟ رائفی‌پور در تایید دست‌ساز بودن این ویروس می‌گوید: «یک‌سری گویا آماده بودند. طرف علم غیب داشته 30 سال پیش در کتابی اسم فلان شهر هم که ویروس در آن منتشر می‌شود، آورده است؟ در کره فیلم ساخته می‌شود، رسما هم اسم برده می‌شود که یک بیماری از مدل سارس با شیوع بیشتر می‌آید. چطور باید بپذیریم [که دست‌ساز نیست]؟ آنها علم غیب دارند؟» مجموع این اظهارات و پیش‌بینی 10 سال پیش او نشان می‌دهد که رائفی‌پور معتقد است کرونا ویروسی دست‌ساز است.

چه کسی ویروس را ساخت؟

هیجان‌انگیزتر از مشخص شدن دست‌ساز بودن کرونا، شناسایی سازنده آن است. آقای رائفی‌پور معتقد است که آمریکا پشت این ماجرا بوده است. دال مرکزی ادعای او که کرونا ساخته دست آمریکاست، رفتار روزهای اول ترامپ و نقش داشتن آمریکا در جنایت‌های ریزودرشت است. او 13 فروردین‌ماه گفته «اینکه ترامپ می‌آید روزهای اول در مقابله با کرونا بی‌محابا با طرفدارانش دست می‌دهد و در جامعه می‌چرخد و وقتی خیلی به او فشار می‌آید، ادایی در‌می‌آورد که من کرونا را قبول ندارم درحالی‌که هیچ‌چیزی برای آنها جز جان‌شان ارزشمندتر نیست. آنجا چهارتا پزشک نیست که بگویند کرونا برای تو می‌تواند خطرناک باشد؟ به‌خاطر اینکه حواس‌ها را پرت کند که خود اینها می‌توانند مسببش باشند. ایشان واکسن را احتمالا زده و خیالش راحت است که بلایی سرش نمی‌آید.» رائفی‌پور 15 فروردین هم گفته که «من در یک گفت‌وگو گفتم که شما با کشوری مواجه هستید که از بمب اتم استفاده کرده و بارها کشت‌وکشتار به‌راه انداخته و در چندین کشور در شرق و غرب ما چه کارها که نکرده. آیا از اینها بعید است ویروس کرونا را بسازند؟ اصلا می‌گویم اینها نساختند و خودش به‌وجود آمده است. حالا که دسترسی دارند، نمی‌آیند آن را اشاعه و انتشار بدهند؟ از اینها بعید است؟»

الف) اینکه ترامپ بی‌محابا با طرفدارانش دست داده، نمی‌تواند دلیل قانع‌کننده‌ای برای ساخت ویروس توسط آمریکا باشد چراکه با توجه به شیوه اطلاع‌رسانی چینی‌ها، تقریبا هیچ کشوری کرونا را به‌اندازه‌ای که خطرناک بود، جدی نمی‌گرفت. حتی بسیاری از کشورها برای مقابله با آن هیچ تدبیری نیندیشیدند. وقتی کرونا به ایران رسید و مقامات ایران را نیز درگیر کرد، رسانه‌های غربی که شناختی از ویروس نداشتند، این مساله را به استهزا گرفتند چراکه باور نمی‌کردند که این ویروس خیلی زود دنیا را درگیر خود کند. در آمریکا ترامپ حتی مخالف پایان دادن به کمپین‌های انتخاباتی‌اش بود. آیا هواداران او که باید چند ماه دیگر به ترامپ رای بدهند هم واکسن احتمالی زده بوده‌اند و ترامپ از این مساله نگرانی نداشت؟ زمانی که ویروس به اروپا رسید و در ایتالیا کشتار وسیعی به‌راه انداخت، همه فهمیدند که مساله جدی‌تر از آن چیزی است که فکرش را می‌کردند.

چرا آمریکا سازنده ویروس کروناست؟

طبیعتا برای کسانی که در حوزه بین‌الملل تحولات را پیگیری کردند، نخستین پاسخ، به نبرد اقتصادی آمریکا با چین و ضرورت متوقف کردن سرعت رشد اقتصاد چین مربوط می‌شود. رائفی‌پور اما معتقد است آمریکا این ویروس را ساخته چون «در جنگ جهانی دوم از بمب اتم استفاده کرده و در سراسر دنیا جنایاتی مرتکب شده است.» با فرض قبول این ادعا، چرا باید آمریکا این کار را کرده باشد؟ رائفی‌پور دقیق به این مساله اشاره نمی‌کند، اما در سخنرانی 13 فروردین‌ماه تلویحا می‌گوید: «از آنجا که دست‌شان تا آرنج در خون مردم دنیاست و هیچ ابایی از این کار ندارند و چه جنگ‌ها که به‌خاطر پول نکردند، پس به هر کاری دست می‌زدند.» از این گفته و گفته‌های قبلی او، این‌طور برداشت می‌شود که آمریکا کرونا را به‌دلیل منافع اقتصادی تولید و منتشر کرده است. رائفی‌پور خودش اینجا به یک تناقض به‌وجود آمده، اشاره می‌کند و می‌گوید: «شاید بپرسید اگر آمریکا ویروس را ساخته، چرا پس ویروس به آمریکا هم رسیده؟» جواب رائفی‌پور در نوع خود جالب است. او می‌گوید: «برای اینکه برای خودش هم سود دارد. هم دولت‌های غربی راضی هستند هم گلوبالیست‌ها. کرونا چون پیر و پاتال و کلی مریض می‌کشد و هزینه‌های بیمه و پرداخت‌ها برداشته می‌شود.»

الف) خوب است ادعای آقای رائفی‌پور درباره اینکه ویروس ساخت آمریکاست و برای آمریکا سود داشته است را بررسی کنیم. تا جمعه 29 فروردین‌ماه، شمار افرادی که به‌دلیل بحران کرونا در آمریکا شغل و درآمد خود را از دست داده‌اند، به عدد بی‌سابقه 21 میلیون نفر رسیده است. پیش‌بینی‌ها درباره اقتصاد آمریکا نیز می‌گوید این کشور با یک رکود بی‌سابقه مواجه خواهد شد. جان ویلیامز، رئیس فدرال‌رزرو آمریکا هم پیش‌بینی کرده است که «احتمالا یکی دو سال یا چند سال طول می‌کشد اقتصاد آمریکا به قدرت کامل خود بازگردد.» او وضع فعلی را ناشی از فعالیت اقتصادها با ظرفیت کمتر از سابق دانسته است. نکته جالب‌تر اینجاست که کرونا تجارت شخصی متهم اصلی ساخت آن یعنی دونالد ترامپ را هم مختل کرده است. روزنامه واشنگتن‌پست نوشته که هتل‌ها، ویلاها و استراحتگاه‌های توریستی متعلق به ترامپ اغلب با حداکثر 10 درصد ظرفیت‌شان فعالیت می‌کنند. واشنگتن‌پست ضرر شرکت ترامپ و شرکت‌های زیرمجموعه آن را هفته‌ای 680 هزار دلار اعلام کرده است و برای توجه به بزرگی این رقم نوشته حقوق سالانه رئیس‌جمهور آمریکا، 400 هزار دلار است؛ یعنی ضرر یک هفته‌ای کرونا بر شرکت ترامپ، بیشتر از مزد یک‌ساله او به‌عنوان رئیس‌جمهور آمریکاست. به همین دلیل هم ترامپ ناچار شده برای نجات شرکت‌هایش، از دویچه بانک که با رئیس آن رفاقت دیرینه دارد، تقاضای وام کند.

ب) اگر ویروس کرونا با محاسبات رائفی‌پور چنین پرسود است، چرا به جای واشنگتن، آمریکایی‌ها آن را در چین و شهر ووهان پخش کردند؟ باتوجه به جنگ اقتصادی آمریکا با چین، ترامپ باید مانع از این می‌شد که ویروس در چین شیوع پیدا کند. ترامپ با این ویروس به دشمن شماره یک خود کمک کرده تا بسیاری از هزینه‌هایش را به‌واسطه مرگ پیرمرد و پیرزن‌هایی که از دفترچه بیمه استفاده می‌کنند، کاهش دهد. از سوی دیگر او می‌گوید گلوبالیست‌ها از شیوع این ویروس راضی هستند چون «در این نبرد ترامپ شکست می‌خورد و قدرت دست امثال کلینتون و دموکرات‌ها می‌افتد و اینها برمی‌گردند به سمت چین.» چگونه ممکن است آمریکا در دوران ترامپ، ویروسی بسازد که به نفع آمریکاست، اما از چین سردرمی‌آورد و به نفع چین می‌شود، از سوی دیگر به نفع آمریکا هم هست ولی درنهایت باعث شکست ترامپ در انتخابات می‌شود؟

نقض ادعای سودآور بودن کرونا

با فرض ادعای رائفی‌پور که کرونا یک ویروس برای کشتن افراد مسن است و منفعت اصلی را هم دولت‌های غربی و هم گلوبالیست‌ها بردند، جالب است نظر 14 فروردین ماه او درباره آمار بالای مرگ بر اثر کرونا در ایتالیا را بدانیم: «ایتالیا که این‌طور خودش را بدبخت نشان می‌دهد، به‌اندازه خیلی از این کشورها نمی‌فهمد که آمارش را کمتر نشان دهد؟ چرا دارد این کار را انجام می‌دهد؟ به‌خاطر اینکه کلی از آلمانی‌ها در ایتالیا سرمایه‌گذاری کرده‌اند و پول قرض داده‌اند. ایتالیایی‌ها با این اتفاق می‌خواهند آلمان بخش قابل‌توجهی از طلبش را ببخشد یعنی آنها آثار اقتصادی زیادی خواهند برد.» او در همین سخنرانی می‌گوید «بیش از 50 درصد مردم آلمان بالای 50 سال سن دارند. خیلی از اینها پیرمرد و پیرزن‌هایی هستند که کرونا بر آنها اثر خواهد گذاشت و حذف خواهند شد. این به نفع خیلی از دولت‌هاست.»

الف) برای درک صحت این دو ادعا، بررسی وضعیت آلمان در روزهای شیوع کرونا قابل تأمل است. تا پیش از شیوع کرونا، آلمان با مازاد بودجه 0.6 درصدی، به‌عنوان دارنده بالاترین رقم مازاد تراز حساب جاری در جهان به حساب می‌آمد، اما اکنون ناگزیر شده است برای جبران تبعات اقتصادی شیوع ویروس کرونا، به استقراض 156 میلیارد یورویی دست بزند. براساس پیش‌بینی‌ها، زیان اقتصادی بحران کرونا برای آلمان می‌تواند تا 729 میلیارد یورو باشد. در چنین وضعیتی آیا آلمان طلبش را به ایتالیا می‌بخشد؟ با فرض صحت این ادعا، احتمالا آمار مرگ‌ومیر بر اثر کرونا در اسپانیا که آن‌هم بسیار بالاست، برای بخشش طلب یک کشور دیگر است! علاوه‌بر این، مگر کرونا قرار نبود برای کشورهای غربی سودآور باشد و هزینه‌های آنها را کم کند، پس چطور ایتالیایی‌ها با اعلام آمار می‌خواهند پول آلمانی‌ها را ندهند؟ اگر کشورهایی که قرار است از کرونا سود ببرند، آلمان، ایتالیا، آمریکا و... نیستند، پس کدام کشورها از این وضعیت سود می‌برند؟

وضعیت ایران در پساکرونا چگونه است؟

یکی از سوالاتی که رائفی‌پور در 14 فروردین به آن پاسخ داده، وضعیت ایران در دوران پساکروناست. طبیعتا باید او روی این بحث تمرکز ویژه‌تری داشته باشد، اما تنها در حد دو پاراگراف کوتاه و نسبتا بدون ارتباط با موضوع، در این باره توضیح می‌دهد. این بخش پاسخ نخست اوست: «در ایران در موضوع کرونا ما باید کنار بایستیم. اولا جمعیت جوانی داریم و از این جهت نگرانی نداریم. ما جوان‌ترین کشور دنیا هستیم. مثل ژاپن و آلمان نیستیم. باید جوانان‌مان را حفظ کنیم؛ از فرار مغزها جلوگیری کنیم. اینها قانون می‌خواهد؛ برنامه‌ریزی می‌خواهد؛ ایجاد شغل می‌خواهد. بسیاری از کارخانه‌ها در دنیا احتیاج خواهند داشت به سمت ایران بیایند به‌خاطر جمعیت جوانی که داریم. در بلندمدت، کرونا برای ایران بد نیست و خیلی چیزها را به‌هم می‌ریزد.»

الف) مشخص نیست اینکه ما باید درباره ویروس کرونا کنار بایستیم، به چه معناست. اگر ایران در مواجهه با کرونا کنار نایستد، چه اتفاقی خواهد افتاد؟

ب) با هیچ معیار، شاقول و منطقی ایران جوان‌ترین کشور دنیا به حساب نمی‌آید. براساس «اطلاعاتنامه جهان» در سال 2014، به استثنای افغانستان، فلسطین و تیمورشرقی، تمام 25 کشور نخست فهرست جوان‌ترین کشورها، کشورهایی هستند که در قاره آفریقا قرار دارند. نیجریه با میانگین سنی 15 جوان‌ترین جمعیت جهان را دارد که تفاوت سنی‌اش با موناکو به‌عنوان پیرترین کشور جهان، 36 سال است. در این آمار، از میان 229 کشور بررسی شده، ایران با میانگین سنی 29/4 در رتبه 108 قرار گرفت. شاید بتوان از اختلاف جزئی صرف‌نظر کرد و آن را سهوی دانست ولی 107 رتبه اختلاف بین جایگاه واقعی ایران و جایگاه ادعایی آقای رائفی‌پور، اشتباه سهوی را رد می‌کند. ضمن اینکه در ادامه هم او مطالبی گفته که مبتنی‌بر همین اشتباه است.

پ) چگونه کارخانه‌های دنیا به‌جای چین و هند که جمعیت دو میلیارد و 400 میلیون نفری دارند و تعداد جوانان هرکدام‌شان، چند برابر کل جمعیت ایران است، برای تولید کالا به ایران احتیاج پیدا می‌کنند؟ علاوه‌بر این، با سیستم بروکراسی جاری در ایران و همچنین تحریم‌های ظالمانه و غیرقانونی آمریکا، کدام شرکت‌ها و کارخانه‌ها ریسک فعالیت در ایران را به‌جان می‌خرند؟ به دلیل همین تحریم‌های ظالمانه است که رهبر معظم انقلاب سال‌هاست به مسئولان توصیه می‌کنند بر توان داخلی تکیه کنند و امسال را نیز سال جهش تولید نام‌گذاری کردند. در بخشی رائفی‌پور می‌گوید: «در بلندمدت، کرونا برای ایران بد نیست.» باتوجه به گفته‌های او، کرونا برای آمریکا سودآور بوده، برای اروپا و گلوبالیست‌ها هم که سودآور بوده، چین را هم از دست هزینه‌های پزشکی پیرزن‌ها و پیرمردها خلاص می‌کند، برای ایران هم که در بلندمدت بد نیست. سوال این است این ویروس که امروز اقتصاد دنیا را بلعیده و کوچک کرده و معلوم نیست تا چه زمانی میهمان این کره‌خاکی باشد، برای کدام کشور بد بوده است؟ به‌نظر می‌رسد در نگاه او، کرونا بیش از یک شر، یک خیر مطلق برای جهان بوده است؟

رائفی‌پور و مرکز مطالعات چین

رائفی‌پور در سخنرانی‌های خود علاوه‌بر موضوع اصلی، به چندین حوزه دیگر نیز گریزی می‌زند. گاهی هم این گریز به‌دلیل چندسوالی است که گفته می‌شود مخاطبان از او می‌پرسند. او درخلال سوالی درباره حمله یمنی‌ها به سعودی و همچنین درباره انتقام سخت و اینکه انتقام سخت چه شد، گریزی به‌مساله چین می‌زند و می‌گوید: «در ایران چهار نفر نداریم زبان چینی که زبان یک میلیارد و 380میلیون نفر است، بلد باشند. ما می‌خواستیم به چین برویم یک‌جا پیدا نکردیم راجع به اقتصاد، فرهنگ و تاریخ چین کار کرده باشد. خودم نشستم در اینترنت سایت فارسی «چینستان» را خواندم و این‌طرف و آن‌طرف اطلاعات به دست آوردم.» رائفی‌پور ادامه می‌دهد: «ببینید چه شده که من رائفی‌پور یکی از تصمیمات مهمم، راه‌اندازی مرکز مطالعات چین است، برای اینکه می‌دانم ابرقدرت بعدی چین است. این وظیفه من است یا آن مسئولان بی‌عرضه؟ بعد هم می‌گویند رائفی‌پور مرکز مطالعات چین هم زده و در هر کاری دخالت می‌کند. خب بسم‌الله! شما بیاید وسط ما دخالت نمی‌کنیم.»

الف) در چند دانشگاه درهمین تهران، اساتیدی تدریس می‌کنند که علاوه‌بر تسلط به زبان چینی، به‌صورت تخصصی به‌بررسی اقتصاد، تاریخ، سیاست و فرهنگ چین پرداخته‌اند. طبیعتا نخستین مقصد رائفی‌پور باید دانشگاه تهران، علامه یا شهیدبهشتی بوده باشد. در هر سه دانشگاه اساتیدی متخصص در این حوزه وجود دارند و برخی نیز مسلط به زبان چینی هستند. یا آقای رائفی‌پور به این اساتید مراجعه نکرده یا آنها حاضر به گفت‌وگو با وی نشده‌اند، موضوع دیگری است. البته باتوجه به اینکه احتمالا سفر چین او توسط یک‌مقام بلندپایه یک مجمع موثر در کشور هماهنگ شده، احتمالا او اقدامی برای کسب اطلاعات نکرده والا بسیاری از اساتید در حوزه‌های مختلف درحال همکاری با آن مجموعه هستند.

یکی از اتفاقات خوشایند در فضای علمی کشور، ایجاد مرکز چین‌شناسی در دانشگاه علامه طباطبایی با حضور مقامات چینی و ایرانی است. این مرکز سال گذشته در موسسه اکو این دانشگاه ایجاد شد و ریاست آن نیز برعهده غلامعلی چگنی‌زاده، استاد روابط بین‌الملل این دانشگاه است. در یک‌سال گذشته این مرکز چندین نشست تخصصی با حضور اساتید دانشگاه برگزار کرده و مشروح آن در رسانه‌ها و به‌ویژه در روزنامه «فرهیختگان» منتشر شده است. در این مرکز اساتید دانشگاه‌های مختلف، برخی مقامات دولتی مرتبط با موضوع و برخی سفرای سابق ایران نیز حضور دارند. چگونه رائفی‌پور باتوجه به دغدغه‌ای که برای ایجاد مرکز مطالعات چین دارد، با گذشت یک‌سال از ایجاد این مرکز، از تاسیس آن، بی‌خبر است، خیلی عجیب نیست. برخلاف تصور طرفدارانش، رائفی‌پور نمی‌تواند از همه‌کس و همه‌چیز اطلاع داشته باشد، ولی اینکه چگونه متخصصان چین‌شناسی موسسه مصاف، در یک‌سال گذشته این رخداد مهم و علمی را به او نگفته‌اند، خیلی عجیب است. اما با وجود این، ایجاد مرکز چین‌شناسی مصاف درکنار مرکز چین‌شناسی دانشگاه علامه طباطبایی، اقدامی روبه‌جلو به‌شمار می‌آید و باید از آن استقبال کرد، اما به‌شرط اینکه در آن مرکز شناخت چین به‌معنای واقعی علمی باشد و اساتید یا متخصصان آن، افراد خیالی نباشند و درعالم ماده، برای دانشجویان، پژوهشگران و... در دسترس باشند. علاوه‌بر آن، این مرکز باید کرسی بحث و بررسی باشد، نه اینکه هر هفته و هر ماه، یک نفر پشت تریبون برود و بدون توجه به مولفه‌ها و معیار‌های اقتصادی، ایدئولوژیک، امنیتی، علمی، فرهنگی و حتی ارزش‌های جهان‌شمول ادعا کند ابرقدرت آینده (هژمون) چین است و هیچ‌کس هم نباشد که بگوید از کجا معلوم؟

نگاه تحقیرانه به‌تمامی سازمان‌های دولتی و خصوصی

در ادامه موضوع برنامه آقای رائفی‌پور برای ایجاد یک مرکز چین‌شناسی، او تلویحا مدعی است که در ایران هیچ‌کتاب اثرگذاری درباره مبانی اسلام و شیعه‌شناسی وجود ندارد. او ماجرا را این‌گونه بیان می‌کند: «یک مجموعه [احتمالا خارجی] با ما تماس گرفتند که ما می‌خواهیم اسلام شما را بشناسیم؛ کتاب می‌خواهیم تا بدانیم شیعه چیست. ما تماس گرفتیم یک‌سری جا و تمام صداها را ضبط کردیم؛ اولا هیچ‌کتابی پیدا نکردیم. فقط یک‌جا دو کتاب معرفی کردند که آنها هم خیلی مبانی اسلام نبودند و به حواشی پرداخته بود. آن هم کتابش بود که باید 80هزار تومان بخرید [منظورش این است که نسخه PDFنبود] بعد ما به یک اقلیت زنگ زدیم، به‌محض اینکه زنگ زدیم، ایمیل گرفتند و بلافاصله دو کتاب ارسال کردند.» یا اینکه مدعی است که «در عراق ما نیاز داریم یک‌سری از بچه‌هایمان به آنجا بروند و به عراقی‌ها راجع‌به شبکه‌های اجتماعی آموزش بدهند. 10نفر نداریم عربی بلد باشد. اگر خوزستان نبود که ذاتا عربند، هیچ‌کسی را نداشتیم. طلبه‌های ما یک‌جوری بر ادبیات عرب مسلط می‌شوند که خدا گواه است خود عرب‌ها بلد نیستند اما دوکلام نمی‌توانند عربی حرف بزنند.»

الف) اگر مخاطب آقای رائفی‌پور را نشناسد، گمان می‌کند او از یک کشور آفریقایی محروم با چندهزار مسلمان سخن می‌گوید. به‌نظر می‌رسد او اعتقاد دارد جز موسسه مصاف، عملا هیچ مجموعه دیگر دانشگاهی، حوزوی یا علمی در ایران نیست که عملکرد مناسبی داشته باشد. در دیدگاه او موسسه مصاف در تمام زمینه‌هایی که ورود داشته، رکورددار است. چرا خود او که مدعی است سال‌ها درباره مهدویت، اسلام، تشیع و چندین علوم میان‌رشته‌ای دیگر مطالعه کرده و در تفسیر قرآن هم حرفی برای گفتن دارد، کتابی درباره تشیع به آنها معرفی نکرده است؟ بسیاری از کتب منتشرشده به‌زبان فارسی، به زبان‌های دیگر هم ترجمه شده‌اند و او می‌توانست آنها را معرفی کند. مگر نه اینکه تقریبا همه کسانی که در اروپا یا آفریقا به تشیع گرویده‌اند، از همین کتب استفاده کرده‌اند؟ همین کتاب‌ها باعث شده سالانه چندصدنفر به تشیع گرایش پیدا کنند. به‌نظر می‌رسد، مساله آقای رائفی‌پور این چیزها نیست. مساله او در گام اول ترسیم مصاف به موسسه‌ای در قامت یک دولت با راهکارهایی برای همه‌چیز است؛ موسسه‌ای که به اعتقاد او تافته‌ای جدا بافته است.

پیش‌بینی از روی پیش‌بینی دیگران

سخنرانی‌های رائفی‌پور را در اکثر موارد طرفداران او می‌بینند و می‌شنوند. منتقدان با توجه به سخنرانی او در گستره بی‌حدی از علوم، گفته‌های او را یافته‌ها و بافته‌های فاقداعتبار می‌دانند و برای دیدن و شنیدن آن وقت نمی‌گذارند. برای برخی نیز اظهارات عجیب او، تفریحی در فضای مجازی شده است تا با آن لایک و عضو جمع کنند. به رائفی‌پور باید از دریچه دیگری نگریست. او در چهار سخنرانی که نگارنده بررسی کردم، بارها و بارها از خودش تعریف‌های غیرمعمول می‌کند، به‌گونه‌ای که مخاطب باور می‌کند او واقعا استاد و یک فرد دست‌نیافتنی است. رائفی‌پور خیلی راحت به منتقدانش توهین می‌کند. این توهین‌های پرخاشگرایانه در سخنرانی‌هایی است که هیچ مخاطبی حضور ندارد تا بتوان بخشی از آن را به تهییج سخنران پیوند زد. درهمین چهار سخنرانی ذکر‌شده، او دوبار به پیش‌بینی اشتباهش درباره روی کار آمدن یک رئیس‌جمهور زن در آمریکا اشاره می‌کند تا از آن طریق به منتقدانش حمله کند. مشخص نیست چگونه روی گفته‌اش نام «پیش‌بینی» می‌گذارد، وقتی خودش می‌گوید: «همه پیش‌بینی‌ها و موج رسانه‌ای به این سمت بود که کلینتون رای می‌آورد»، بااین‌حال، کسانی را که منتقد این اظهارنظرش هستند «بی‌سواد» می‌خواند و می‌گوید: «به‌خاطر یک‌سری پیش‌بینی‌های دیگر که حقیر انجام دادم و درست از آب درآمده این یک دانه را رها نمی‌کنند. آن هم می‌خواهم بگویم که شما سوادش را ندارید. کلینتون سه‌میلیون رای بیشتری آورد.» رائفی‌پور که براساس ساختار انتخاباتی آمریکا چنین ادعایی کرده است، ادامه می‌دهد: «به‌خاطر سیستم تخیلی انتخابات آمریکا (کالج‌الکترال)، ترامپ انتخاب شد!» او 16فروردین در بخش‌های آخر سخنانش می‌گوید: «[به من] می‌گویند چرا در زمینه‌های مختلف کار می‌کنید؟ می‌گویم بیا بگو حرف من درست یا غلط است. فکر کن یک برگه A4 روی زمین پیدا کردی. ببین گفته چه چیزی است با گوینده چه‌کار داری؟ فکر کن یک‌کتاب روی زمین افتاده و صفحه اول اسم نویسنده آن کنده شده است. آیا عقل و شعور نداری ببینی کتاب حرف حساب است یا نه؟»

رائفی‌پور در پایان همین سخنرانی، بعد از اینکه خطاب به مخاطبانش می‌گوید: «حتما در شبکه‌های اجتماعی حضور پررنگ داشته باشید. نه اینکه بیایید یک توئیت بزنید و بای بای! حضور داشته باشید.» می‌گوید: «می‌دانید ناراحتی اینها چه چیزی است؟ می‌گویند تو با ما نیستی لابد با آنهایی [اصلاح‌طلبان]. می‌گویم اما آنها هم فحش می‌دهند. می‌گویند پس تو چه کسی هستی؟ تا همین حد نادان هستند. اصلاح‌طلبان در شوک هستند که رائفی‌پور از کجا آمده و اصولگرایان مشکوک هستند. چون مغزشان همین‌قدر می‌فهمد.» در سخنرانی‌هایی که با حضور چندصد مخاطب برگزار می‌شود، او بی‌حساب‌تر سخن می‌گوید. به‌عنوان نمونه در سخنرانی‌ای که سایت او بخشی از آن را منتشر کرده، به مخاطبان و دنبال‌کنندگانش پیشنهاد می‌دهد اگر نماینده شهرتان قول شفافیت داد و در یک مورد به آن عمل نکرد و توصیه‌نامه‌ای از او یافت شد که به اطلاع مردم نرسانده، هم «بی‌شرف» و هم «بی‌ناموس» است. در اهمیت مساله شفافیت در چند سال گذشته بسیار سخن گفته شده و «فرهیختگان» نیز بارها به ضرورت شفافیت و مبارزه با مفاسد اقتصادی پرداخته است. اما آیا این دلیلی می‌شود به کسانی که به شفافیت پایبند نیستند یا حتی مخالف آن هستند، بی‌شرف و بی‌ناموس گفت؟ با چه حجت شرعی‌ای می‌توان از چنین واژه‌ای استفاده کرد؟ این سبک حرف زدن درباره مسائل مختلف و در کنار آن، توهین به منتقدان در مخاطبان رائفی‌پور که عمدتا نوجوانان و جوانان هستند، بی‌تاثیر نبوده است. اثر این گفته‌های پرخاشگرایانه به همه‌کس و همه‌چیز را هرکسی که در شبکه‌های اجتماعی رائفی‌پور را نقد کرده باشد، به‌خوبی درک کرده است.

آنچه در بالا گذشت، نقدهای دم‌دستی به‌گفته‌های آقای رائفی‌پور بود، چراکه او آنقدر علمی صحبت نمی‌کند که بتوان با زبان علم پاسخش را داد، بااین‌حال اگر اساتید دانشگاه و تحلیلگران، او و تبعات راهی را که درحال بسترسازی آن است، جدی بگیرند و نقادانه به بررسی این سخنرانی‌ها بپردازند، عیار واقعی «استاد» برای مریدان و هوادارانش هویدا می‌شود. نگارنده معتقد است در چهار سخنرانی ذکرشده، بخش اعظم اطلاعات آقای رائفی‌پور در حوزه بین‌الملل، برگرفته از سرچ اینترنتی و مشاهده مستند دکترین شوک است. عمده اطلاعات او درباره تحولات روز در عرصه بین‌الملل، متعلق به حداقل یک یا دو هفته پیش است. به‌عنوان نمونه، اینکه کرونا افراد مسن را هدف قرار می‌دهد، ادعایی بود که در روزها و هفته‌های نخست شیوع بیماری در جهان مطرح بود. 14 فروردین حداقل برای افکار عمومی در ایران واضح و مبرهن بود که در هر سنی امکان مرگ بر اثر کرونا وجود دارد. کسانی که در یک حوزه به‌صورت تخصصی فعالیت می‌کنند، کاملا می‌دانند که درکنار مبانی نظری یک حوزه، لازم است روزانه چندساعت را به بررسی اخبار آن حوزه اختصاص دهند. به‌عنوان نمونه در حوزه بین‌الملل، باید روزانه در کنار تحولات رخ داده، مقالات تحلیلگران و اندیشمندان این حوزه را نیز با دقت بررسی کرد چراکه این افراد، تصمیم‌سازان رفتار قدرت‌ها هستند و بدون مطالعه آن، محقق عملا از متن تحولات کنار زده می‌شود. فردی مانند رائفی‌پور با حجم موضوعاتی که درباره آن سخن می‌گوید، به‌طور حتم توانایی مطالعه درباره تحولات عراق، منطقه، اروپا، آمریکا، جنوب شرق آسیا، روسیه و... را ندارد. این البته تنها حوزه بین‌الملل است و سایر حوزه‌ها مثل پزشکی و طب، اقتصاد، فرهنگ، سیاست، ورزش و... هم هست که او درباره آنها نیز از دید هوادارانش، صاحب‌نظر به‌حساب می‌آید. بااین‌حال شاید بتوان گفت رائفی‌پور توانایی عجیبی در وصله‌وپینه کردن موضوعات نامرتبط به یکدیگر را دارد. پیوند زدن ویروس کرونا به دکترین شوک و اقتصاد بازار آزاد، اصلا کار آسانی نیست. او در ماجرای سد کرخه هم به‌همین شکل مسائل مختلف و بی‌ربط را به‌هم متصل و به‌شکلی نتیجه‌گیری می‌کند که مخاطب به‌جای پرسشگری درباره این ادعای دروغ و غیرواقعی، به‌وجد می‌آید و با لذت سالن را ترک می‌کند.

شاید بخشی از خویشتن‌داری‌ها برای نقد رائفی‌پور، ترس از لشکری است که او در فضای مجازی به‌راه انداخته است؛ این لشکر «نشانه‌شناس» است و نیازی به دستور کار ندارند، آنها یا پای توئیت‌های رائفی‌پور درحال تعریف و حظ‌بردن هستند یا در اینستاگرام، مشغول نبرد با منتقدان مرادشان. رائفی‌پور دائما به این هواداران می‌گوید که «در شبکه‌های اجتماعی حضور پررنگ داشته باشید.» این افراد متاثر از او هستند که ادعا می‌کند «گنده‌ها» هم برای مناظره دعوت کرده است، ولی نیامدند. این نسل نوجوان و جوان، دقیقا همچون استادشان که منتقدان به سخنرانی‌اش در گستره بی‌حدی از علوم را ناشی از «حسادت» یا «نفهمی» می‌داند، منتقدان او را حسود و نفهم می‌خوانند و می‌گویند اگر ادعایی دارید، با رائفی‌پور مناظره کنید. چند ساعت مطالعه توئیت‌های آقای رائفی‌پور خطاب به برخی منتقدانش به‌خوبی آسیبی را که این شکل ادبیات به‌دنبال دارد، مشخص می‌کند. رائفی‌پور و یکی از شاگردان جوانش در مواجهه با منتقدان توئیتری او، به‌ویژه چهره‌های سیاسی، از ادبیات بسیار زننده‌ای استفاده می‌کنند و با استفاده از آنچه «درس نشانه‌ها» می‌خوانند، ملاحظه آبروی هیچ فردی را نمی‌کنند و اسرار زندگی شخصی کوچک‌ترین منتقد را بدون رعایت حرمت آبروی مسلمان برملا می‌کنند.

تبعات این ادبیات با توجه به اینکه او خود را در مقام استادی نسل نوجوان و جوان می‌داند، غیرقابل‌چشم‌پوشی است. این شکل مواجهه با منتقدان باعث شده برخی جوانان معتقد انقلابی که طرفدار رائفی‌پور هستند، در شبکه‌های مجازی از او بی‌پرواتر باشند و از ادبیات بسیار زشتی برای سرکوب منتقدان استفاده کنند.

انتهای پیام /

بازگشت به صفحه رسانه ها