چهارشنبه 7 آذر 1403

جوخه‌های ترور می‌توانند یک ملت را بکشند؟! / پروژه‌های مقدماتی فتنه 98

وب‌گاه مشرق نیوز مشاهده در مرجع
جوخه‌های ترور می‌توانند یک ملت را بکشند؟! / پروژه‌های مقدماتی فتنه 98

بر اساس قرائن و شواهد و مستندات موجود، فتنه 98 برای اوایل زمستان و سال نو میلادی طراحی و برنامه ریزی شده بود، اما فرصت طلایی ناشی از تغییر ناگهانی قیمت بنزین، سبب تغییر زمان اجرا به آبان ماه شد.

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

**********

*س_جوخه‌های ترور می‌توانند یک ملت را بکشند؟! _س* *س_ محمد ایمانی در کیهان نوشت:_س*

چرا مقامات آمریکا و انگلیس و اسرائیل و پیاده‌نظام سیاسی - رسانه‌ای آنها مانند اسپند روی آتش شده‌اند و با اضطراب و بیش‌فعالی در مقابل ایران رفتار می‌کنند؟ مگر ژنرال ارشد ایرانی را ترور نکرده‌اند؟ چرا پادوهای حقیر همان‌ها، دزدانه و شبانه، به تصویر حاج قاسم حمله کردند و فحاشی کردند؟ مگر حاج قاسم و یاران سپاهی‌اش با آمریکا و انگلیس چه کرده‌اند که سفیر انگلیس بی‌احتیاطی کرده و به حلقه اوباش فحاش می‌پیوندد و پس از دستگیری، تازه به‌خود می‌آید و خود را دو بار خیس می‌کند؟! رفتارهای رادیکال و غوغاسالارانه قرار است کدام اتفاقات بزرگ را از چشم افکار عمومی ایران و جهان بپوشاند؟

1- امیر مومنان (ع) به فرزند خود امام حسن (ع) فرمود «لا تدعون الی مبارزه، و ان دعیت الیها فأجب؛ فان الداعی الیها باغ و الباغی مصروع. هرگز به جنگ و مبارزه دعوت نکن اما اگر به مبارزه دعوت شدی بپذیر، زیرا آنکه به جنگ فرا خواند، سرکش است و سرکش، به زمین می‌خورد»(حکمت 233). نمایش شجاعت در برابر دشمن، بازدارنده است و در مقابل، اظهار ضعف و انفعال، سایه تهدید را با خود می‌آورد. داستان ستم‌های آمریکا علیه ملت ما، تاریخی 78 ساله دارد اما تازه‌ترین نمونه‌های عداوت، عهدشکنی آنان در برجام و سپس تحریم و جنگ اقتصادی و نهایتا، مواجهه همه‌جانبه با سپاه پاسداران به‌عنوان یکی از ارکان اقتدار کشورمان است. دولت آمریکا 19 فروردین 98، سپاه پاسداران را در فهرست گروه‌های تروریستی قرار داد و این پس از برخی تحرکات مشکوک در داخل بود که با تمکین ازFATF، بخشنامه ممنوعیت همکاری با افراد و نهادهای حاضر در فهرست تحریم‌های سازمان ملل و وزارت خارجه و خزانه‌داری آمریکا را صادر کرده بودند! با این وصف، سپاه و وزارت اطلاعات و ارشاد و دستگاه قضایی و صدا و سیما باید در داخل تحریم می‌شدند!

2- متاسفانه برخی مدیران به مدت یک سال، هیچ جواب درخوری به دشمن ندادند و بنابراین فروش نفت و مبادلات مالی و بانکی ما به شدت در مضیقه قرار گرفت. پس از اقدام فروردین امسال دولت آمریکا هم، به چند موضع‌گیری و بیانیه بسنده شد. آخرین اقدامی که دشمن مرتکب شد، دست یازیدن به ترور بود. آمریکا و اسرائیل بنا به اعتراف خودشان، سه عملیات تروریستی ظرف یک ماه گذشته انجام دادند؛ ترور حاج قاسم سلیمانی، سردار حاجی زاده در سوریه و عبدالرضا شهلایی در یمن. اخیرا نیویورک‌تایمز نوشت «ترور ژنرال سلیمانی بخشی از یک برنامه گسترده‌تر برای ترور فرماندهان سپاه پاسداران و سران نیروهای هم‌پیمان ایران در منطقه است».

3- ممکن است کسانی در گوشه و کنار بگویند اصلا چرا باید در عراق و سوریه و فلسطین و لبنان و یمن نقش‌آفرین بود که ترور هم شد یا کشور را درگیر کرد؟ پاسخ به این پرسش، چند جلد کتاب مستند می‌شود. اما یک پاسخ، همان است که ملت ایران در طول همه این سالها داده‌اند و کسی حق ندارد - مگر با دغل و دروغ - مخالفت خود را نظر «مردم ایران» جا بزند. حاج قاسم سلیمانی، پیشانی نبرد با دشمن بود؛ معتقد به اینکه به فرموده امیرمومنان (ع) باید با دشمن متجاوز جنگید پیش از آنکه او وارد سرزمین‌تان شود و شما را خوار کند. اگر ملت ایران سر سوزنی به تلقین صهیونیستی «نه‌غزه نه لبنان» باور داشت، نباید حاج قاسم در تمام نظرسنجی‌های داخلی و حتی آمریکایی، محبوب‌ترین چهره در میان مردم ایران طی چند سال اخیر بوده باشد. و نباید تشییع پیکر مطهر او در اهواز و مشهد و تهران و قم و کرمان، آن قیام و قیامت تاریخی را رقم بزند که بری مک کافری ژنرال چهار ستاره آمریکایی به «ام‌اس‌ان‌بی‌سی» بگوید «ترامپ از عظمت تشییع ژنرال سلیمانی، تا سرحد مرگ ترسید». دشمن در این ماجرا، ضربه خردکننده‌ای خورد. دنیا دید که سلیمانی برچسب‌خورده از سوی آمریکا و انگلیس، جزو محبوب‌ترین شخصیت‌های منطقه است و جنایت ترور او، نه تنها ملت ایران را مرعوب نساخته بلکه موجب تحقیر مضاعف آمریکا شده است.

4- با شهادت حاج قاسم، یک انفجار اطلاعاتی رسواکننده علیه دشمن و منافقین اتفاق افتاد. جوشش بصیرت و عواطف مردم برای فرمانده پیشرو و شجاعی بود که با شش قسم جلاله گفته بود «برادران! از مهم‌ترین شئون عاقبت به خیری، نسبت شما با جمهوری اسلامی و انقلاب است. والله از مهم‌ترین شئون عاقبت به خیری، رابطه قلبی، دلی و حقیقی ما با این حکیمی است که امروز سکان انقلاب را به دست دارد؛ در قیامت خواهیم دید مهم‌ترین محور محاسبه این است». محبوبیت چنین فرماندهی، مایه عزای بی‌پایان برای دشمن است. او می‌تواند تبدیل به الگویی برای تغییر سازنده سیاست و مدیریت در هر کشور شود. پیکر پاره پاره او در میان انبوه جمعیت در تهران - که حد فاصل میدان امام حسین (ع) تا میدان انقلاب و آزادی و خیابان‌های اطراف را لبریز کردند بودند - نشان می‌داد هم انقلاب اسلامی پر نشاط است و هم اینکه سلیمانی و هم‌رزمانش می‌توانند الگوی بن‌بست‌شکنی‌ها باشند.

5- شهادتی که رهبر حکیم انقلاب دادند، مستند به آن سیره مجاهدانه و این حماسه مردم بود: «شهید سلیمانی هم شجاع بود، هم با تدبیر بود؛ صرف شجاعت نبود؛ بعضی‌ها شجاعت دارند اما تدبیر و عقل لازم برای به کار بردن این شجاعت را ندارند. بعضی‌ها اهل تدبیرند اما اهل اقدام و عمل نیستند، دل و جگر کار را ندارند. این شهید عزیز ما هم دل و جگر داشت - به دهان خطر می‌رفت و ابا نداشت - هم با تدبیر بود؛ فکر می‌کرد، تدبیر می‌کرد، منطق داشت برای کارهایش. این شجاعت و تدبیر توأمان، فقط در میدان نظامی هم نبود، در میدان سیاست هم همین جور بود؛ بنده بارها به دوستانی که در عرصه سیاسی فعالند این را می‌گفتم؛ رفتار او را، کارهای او را... انقلاب و انقلابیگری خط قرمز قطعی او بود؛ این را بعضی‌ها سعی نکنند کمرنگ کنند، این واقعیت اوست؛ ذوب در انقلاب بود، انقلابیگری خط قرمز او بود... شهادت او، زنده بودن انقلاب را به رخ همه دنیا کشید. عده‌ای می‌خواستند وانمود کنند که انقلاب در ایران از بین رفته است، مرده است، تمام شده - البته عده‌ای هم سعی می‌کنند که این اتفاق بیفتد - شهادت او نشان داد انقلاب زنده است؛ دیدید چه خبر شد در تهران و شهرهای دیگر».

6- اتفاق دوم، بامداد چهارشنبه گذشته رخ داد. یکی از بزرگ ترین، عملیاتی‌ترین و مجهزترین پایگاه‌های نظامی آمریکا در دنیا، از سوی همسنگران شجاع و توانمند حاج قاسم، با دقت تمام هدف 13 موشک نقطه زن قرار گرفت، بی‌آنکه سیستم راداری و پدافند موشکی آمریکا بتواند رهگیری و مقابله کند. آمریکا 75 سال بود چنین ضربه‌ای حتی از شوروی و چین نخورده و چنان تحقیر نشده بود که رئیس‌جمهور وحشی آن تا 18 ساعت بعد، قادر به تکلم نباشد. این ماجرا در کنار ماجراهای دنباله داری مانند نابودی داعش، انهدام پهپاد فوق مدرن گلوبال هاوک، و حملات موشکی انصارالله یمن به تاسیسات آرامکو درست مقابل پدافند آمریکا، بشارت آغاز دوران تازه‌ای فراتر از اراده فرعونی آمریکا را می‌دهد و از نگاه دشمن باید به هر قیمت مخدوش شود. آنچه در ماجرای سرنگونی هواپیمای مسافربری در اطراف تهران رخ داد، دستاویزی در خدمت محافل آلوده به نفاق و نفوذ بود تا بار از دوش آمریکا بردارند و زبان به شماتت و ترور شخصیت دوباره همرزمان حاج قاسم سلیمانی بگشایند.

7- بعضی از اینها وقتی آمریکا، سپاه پاسداران را در فهرست گروه‌های تروریستی قرار داد، برای ساعتی لباس سپاه بر تن کردند اما در چند ماه بعدی دائما اف. ای. تی. افی را بزک نمودند که ارکان اقتدار کشور را هدف گرفته بود. نوبت بعدی هنگامی که خروش عواطف عمومی علیه ترور سبعانه شهید سلیمانی را دیدند، مجددا همرنگ مردم شدند و همراه با تحریف و مصادره به مطلوب، از حاج قاسم تمجید کردند. اما به چند روز نکشید که زبان شان به شماتت باز شد؛ دوشادوش نفاق قدیم که میلیشیای مزدور را شبانه و دزدانه در مجموعه‌های چند نفره به خیابان فرستاد تا تصاویر حاج قاسم را پاره کنند و به نیابت از ترامپ و پمپئو و نتانیاهو و جانسون و ماکرون، فحاشی و عقده گشایی نمایند. البته درد بی‌درمان دشمنان و منافقین با این رذالت‌ها، کمترین تشفی پیدا نمی‌کند اما هدف، «مردم‌ربایی» و جا زدن چند صحنه‌سازی رسوا و قلابی به جای ملت بزرگ ایران است که آن ضربت کمر شکن را در تشییع شهید سلیمانی به دشمنان زد.

8- فقط آمریکا و انگلیس و اسرائیل نبودند که با آن تشییع ده‌ها میلیونی و سپس انتقام موفق ایران، عزادار می‌شدند. سیاست بازانی هم که با علم و آگاهی - نه خطا کاران و بد فهمان - ادعا می‌کردند نمی‌توان مقابل آمریکا ایستاد و باید تسلیم شد، خسارت راهبردی می‌دیدند. ماجرای سقوط هواپیما، اگر کام سپاه پاسداران غیور و ملت ما را تلخ کرد، گویا برای آن طیف، خبری شادمان‌کننده بود. این ذوق زدگی را در نوع مواجهه عقده‌گشایانه‌شان در فضای مجازی و برخی مطبوعات می‌توان به وضوح دید. به راستی اگر بنای بر سوگواری برای جان باختگان هواپیمایا حتی انتقاد از نحوه اطلاع‌رسانی بود، چرا به شهید جنایت تروریستی آمریکا و اسرائیل اهانت کردند؟ آیا جز این است که انتقام آمریکا را از سپاه می‌گرفتند؟ و اگر چنین است، خبرگزاری رسمی، چقدر به نفوذ آلوده است که بعد از ظهر شنبه به شکل لحظه به لحظه در حال تحریک و تهییج برای اعتراض خیابانی - منتهی به هتاکی علیه حاج قاسم و سپاه پاسداران و نظام و رهبری - بود و کانال‌های اجاره‌ای نیز که بعضا از بیت‌المال ارتزاق می‌کنند، هم پوشانی می‌کردند؟! این چه مدل سوگواری یا حتی اعتراض بود که سفیر انگلیس (میداندار فتنه سال 88) تحریک به رفتار ساختارشکنانه در متن آن می‌کرد؟ وزیر خارجه انگلیس یک روز پس از آن فتنه‌انگیزی سفیرش نوشت «دولت ایران که در حال عبور از یک گذرگاه مهم است، می‌تواند به حرکت خود به سوی انزوا با همه پیامدهای سیاسی و اقتصادی ادامه دهد، یا گام هایی برای تنش زدایی و تعامل در مسیری دیپلماتیک بردارد»؟! یعنی برپایی آشوب و انتقام کشی از رزمندگان خط اول دفاعی کشور، شرط تعامل با غرب است؟ این وسط با جنازه برجام چه کنیم که توسط آمریکا و انگلیس و فرانسه و آلمان به رگبار بدعهدی بسته شد و نفاق و خباثت غرب را نمایان کرد؟

9- یک معیار بازشناسی افراد پاک سرشت از منافق، نحوه مواجهه با لغزش جوانمردان است. امیر مومنان (ع) درحکمت 20 نهج‌البلاغه فرمود «أقیلوا ذوی المروءات عثراتهم، فما یعثر منهم عاثر الا و [یده بید الله] ید لله بیده یرفعه. از لغزش جوانمردان بگذرید، چه اینکه کسی از آنها نیست که بلغزد جز آنکه [دست او در دست خداست] خدایش دست گیرد و بلندش سازد». نقطه مقابل این رویکرد، رفتار منافقین در هتاکی و پرده‌دری و شماتت است.

*س_الزامات امنیت غذایی_س* *س_ عباس کشاورز در ایران نوشت: _س*

به نام خداوند جان و خرد

ستایش کنم ایزد پاک را / که دانا و بینا کند خاک را با توجه به اهمیت بخش کشاورزی در دستیابی به امنیت غذایی، حفظ اشتغال پایدار، تأمین بخش قابل ملاحظه‌ای از مواد اولیه صنایع به عنوان پایدارترین بخش اقتصادی بوده و جایگاه ویژه آن در توسعه ملی همواره مورد توجه تمامی دولت‌ها و جوامع می‌باشد. بدین‌خاطر توجه و مراقبت از دستاوردهای این بخش در سر لوحه اقدامات ملی قرار دارد. در بخش کشاورزی، تأمین امنیت غذایی به مفهوم تولید و عرضه غذای کافی و مقرون به صرفه است.

در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، در اصول سوم، بیست و نهم و چهل و سوم، ضرورت تأمین نیازهای اساسی، رفع فقر و برطرف ساختن هر نوع محرومیت در زمینه تغذیه، رفاه فردی و اجتماعی مورد تأکید قرار گرفته است. تبلور این رویکرد در سیاستگذاری‌های ملی در قالب «سند چشم‌انداز جمهوری اسلامی ایران در افق 1404 هجری شمسی» برنامه‌های مختلف توسعه از جمله برنامه ششم بخوبی بیانگر اهمیت موضوع و تعهد جمهوری اسلامی ایران به مقوله امنیت غذایی می‌باشد.

موضوع قابل توجه در امنیت غذایی فرابخشی بودن آن است که نیازمند ارتباط، تعامل و اجرای مشترک توسط بخش‌ها و زیربخش‌های مختلف است. لذا مجموعه‌ای از عوامل همچون سیاست ارتقای بهره‌وری در تولیدات کشاورزی و اصلاح الگوی کشت، نظام فرآوری و توزیع مواد غذایی، مدیریت منابع تولید، الگوی مصرف، نظام یارانه کالاهای اساسی، وضعیت اشتغال و توزیع درآمد، تجارت خارجی و بالاخره فرهنگ تغذیه‌ای بر امنیت غذایی اثر می‌گذارد. گستردگی بخش کشاورزی و پراکندگی واحدهای تولید موجب گردیده که امر خدمات‌رسانی و تأمین و تدارک نهاده‌ها و بازار محصولات کشاورزی و همچنین تشکیل سرمایه در این بخش با وجود گستردگی و پراکندگی بخش از مزرعه تا سفره، امری دشوار، پیچیده و نیازمند همکاری بخش‌های خصوصی و پشتیبانی دولت باشد.

در این راستا ایجاد زنجیره‌های تولید و مراقبت از روند تولیدات و بازارهای هدف در کنار توسعه زیرساخت‌های بخش کشاورزی بویژه صنایع تبدیلی و همچنین تقویت تشکل‌ها و برنامه‌های دانش بنیان، می‌تواند به ثبات قیمت‌ها و ایجاد بازار امن برای حمایت از تولیدکنندگان و نیز مصرف‌کنندگان کمک نماید.

حاصل برنامه‌ها و تلاش‌های بخش کشاورزی با تکیه بر پتانسیل بی‌نظیر بهره‌برداران این بخش در حوزه امنیت غذایی، تولید بیش از 120 میلیون تن محصول کشاورزی و افزایش ظرفیت سردخانه‌ها به بیش از پنج میلیون تن و استمرار خودکفایی گندم و صادرات سالانه بیش از شش میلیارد دلار محصولات کشاورزی و غذایی می‌باشد و تلاش برای پایداری تولید از ضروریات بخش کشاورزی است. توسعه گلخانه‌ها، توسعه تولید ماهی در قفس، افزایش بهره‌وری آب و افزایش ضریب مکانیزاسیون از جمله موضوعاتی است که پایداری و سلامت تولید را به دنبال خواهد داشت.

اکنون در آستانه سی و چهارمین دوره معرفی و تجلیل از نمونه‌های ملی بخش کشاورزی، ضمن تبریک به عزیزانی که به عنوان قهرمانان تولید، تلاش‌هایشان در شرایط تحریم‌های ظالمانه به بار نشسته و ثمره شیرین آن در رشد مثبت اقتصادی کشور به ظهور رسیده، از خداوند منان برای جامعه بزرگ فعالان، بهره‌برداران و کشاورزان، آرزوی توفیق روزافزون داریم.

*س_سیلاب برخی مسئولان را هم با خود برده است_س* *س_سیدصادق غفوریان در خراسان نوشت:_س*

سال‌ها قبل، سفرم به سیستان و بلوچستان همزمان شده بود با ریزگردهای منطقه سیستان به ویژه در زابل که اگرچه حالا برای مردم «درد» ی عادی است اما باید آن جا بود تا این فاجعه را لمس کرد که چگونه ریزگردها نامهربانانه تا اعماق تنفس‌ها و زندگی را در می‌نوردند.

حالا اما درد، روی دیگرش را هم به سیستان و بلوچستان نمایانده است. آن وقت که باران نمی‌بارد و حقابه به هامون نمی‌رسد، درد گرد و غبار و ریزگردها تن را می‌آزارد و حالا که باران باریده است باز هم روی خشم طبیعت به سراغ مردم آمده است. اگر آن‌ها آن وقت زندگی را در میان گرد و غبار می‌بینند، این روزهای سرد هم باید زندگی را روی آب ببینند.

واقعا مشکل چیست؟

چرا سیستان و بلوچستان در باران و غیرباران دچار چنین مشکلاتی می‌شود؟ اگرچه شاید برای خشک شدن «هامون» بتوان بهانه قطع غیرقانونی و ناجوانمردانه حقابه توسط کشور همسایه را بهانه کرد اما آیا برای این سیلاب‌ها نیز می‌توان «بهانه» تراشید؟

چرا از آسیب‌ها درس نمی‌گیریم؟

سیل ویرانگر سیستان و بلوچستان، سیلاب روزهای قبل در استان هرمزگان برای هزارمین نوبت به ما ثابت کرد که بارش‌های غیرطبیعی بیش از آن که ما تصور می‌کنیم می‌تواند به زیرساخت‌های شهری و روستایی مان آسیب برساند. بنابر آن چه از گزارش ها، قرائن و شواهد سیلاب‌ها برمی آید مجموعه مسئول در کشور هنوز در فراهم آوری زیرساخت‌های لازم و اولیه همچون لای روبی رودخانه‌ها و کانال‌ها برای مقابله با چنین حوادثی دچار نوعی غفلت تاریخی است.

سیلاب‌های ویرانگر شمال و شرق و جنوب در روزهای آغازین امسال که حال و هوای شاد نوروزی مردم را به غم مبدل ساخت، سیل روزهای اخیر در هرمزگان و حالا در سیستان و بلوچستان قطعا نتیجه بی توجهی و قصور یک دوره خاص برنامه ریزی و مدیریت نیست، بلکه سال‌های سال است که مسئولان و دست‌اندرکاران در پی ادوار خشکسالی و بارش‌های کم، از انجام وظایف خود در قبال پیشگیری از چنین حوادثی غفلت کرده‌اند که اگر بخواهیم امروز به «عدالت» پیش برویم، باید تمامی مسئولان در دوره‌های پیشین را درباره قصورشان بازخواست و به وجدانشان یادآوری کنیم که دردها و مصائب امروز این سیلاب‌ها نتیجه بی عرضگی و بی تدبیری‌های آن‌ها در زمان مسئولیت شان است.

مدیریت بحران با بلندگوی دستی!

حالا دیگر تیتر و عنوان «بحران در مدیریت بحران» عبارتی آشنا در گزارش‌های رسانه‌ای است چرا که ساده‌ترین و در عین حال گویاترین مفهومی است که یک گزارشگر می‌تواند برای گزارش خود از وضعیت «مدیریت بحران» کشور انتخاب کند. وقتی سیستم مدیریت بحران و مسئولان بخش‌های مرتبط در امر مهم «پیشگیری از بحران» اهل تدبیر و اقدام به موقع نیستند، چاره‌ای نمی‌ماند جز این که وقوع بحران را از طریق بلندگوی دستی باید به مردم اطلاع رسانی کرد. به این جمله مدیرکل مدیریت بحران استان سیستان و بلوچستان توجه کنید: «در طول 30 سال اخیر این حجم از بارش در استان بی سابقه بوده است. با توجه به اعلام سازمان هواشناسی مجموعه مدیریت بحران قبل از آغاز بارش، اطلاع رسانی درخصوص وقوع سیل انجام داده بود، به گونه‌ای که با بلندگو در بسیاری از روستاها اطلاع رسانی شده بود.» (ایرنا / 23 دی 98)

آقای مدیریت بحران اگر هنگام اطلاع رسانی بلندگویی شما عده‌ای خواب بودند، یا ناشنوا بودند یا اصلا در موقعیتی نبودند که در جریان هشدارتان قرار بگیرند، تکلیف چیست؟

آیا مدیریت بحران همین گونه است؟! آیا کشورهای پرباران اروپا این گونه وقوع بحران را مدیریت می‌کنند؟

آیا اهتمام بر آماده سازی زیرساخت‌ها شامل لای روبی رودخانه ها، مسیل‌ها و کانال‌ها یا فراهم آوری مسیرهای انتقال آب جزو تکالیف پیشگیری از بحران نیست؟ اگرچه اقدامات اجرایی در این بخش‌ها به طور مستقیم از وظایف سازمان مدیریت بحران نیست اما «روز حادثه» همه مدیریت بحران را می‌شناسند.

سیلاب برخی مسئولان را با خود برده است

بنابراین بپذیریم تا اصل «پیشگیری» را باور نکنیم این حکایت غم انگیز سیلاب ما را هم با خود خواهد برد. چه بسا سیلاب بی توجهی‌ها و بی تدبیری تاکنون بسیاری از مسئولان را با خود برده است که در این روایت حبیب ا... دهمرده نماینده زابل قابل مشاهده است:«از آن جا که اوایل امسال استان سیستان و بلوچستان دچار سیل شد در ستاد مدیریت بحران کشور مقرر شد که رودخانه‌ها لای روبی شود اما تاکنون اقدامی در این زمینه صورت نگرفته که این امر بیانگر این است که «پیشگیری» معنایی ندارد.»

*س_چگونگی برخورد با اتفاق مهم است_س* *س_حیدر مستخدمین حسینی در آرمان نوشت:_س*

هرچقدر اعتماد بین مردم و دولت بیشتر باشد، نتیجه و آثارش بر اقتصاد به رفاه مردم کمک می‌کند و همچنین کار را برای دولت ساده‌تر خواهد کرد. در ماجرای اخیر یک نوع کتمان یک حقیقت بر اعتماد مردم ضربه زد؛ عاملی که به‌عنوان پایه و اصل در روابط دولت - ملت تلقی می‌شود. قبلا وقتی خبرنگاران و رسانه‌ها با دولت مواجه می‌شدند در بحث مربوط به بنزین، همه اعضای دولت بر اینکه این بحث‌ها شایعه است پافشاری کردند! درحقیقت عملکرد دولت عامل مهمی است که پای رسانه‌ها را وسط می‌کشد و اعتماد مردم تحت تاثیر همین مواجهه است. درحالی که مردم اطلاعات مورد نیازشان را از رسانه‌ها می‌گیرند. مردم انتظار ندارند دولت با آنها صادق نباشد و راستی را پنهان کند. درحالی که به‌راحتی می‌توانست کمیته تحقیق را تشکیل دهد، اما چرا این کار را نکرد؟

خبرهایی منتشر شد درباره اینکه قطر همکاری در زمینه کمک مالی مطرح کرده که دور از انتظار هم نبود، چون دولت در مقطعی که قطر با مشکلات تحریم مواجه شد، به نمایندگی از طرف مردم کشور به کمک قطر رفت و این انتظار کاملا طبیعی است که آن کشور هم برای کمک ورود پیدا کند. اما کلا چنین خبری کتمان شد. آیا واقعا چنین خبری کذب بوده است؟ اثرات این نوع برخورد بر حوزه اقتصادی نه تنها مثبت نیست بلکه ضربه زننده است. مردمی که در تشییع شهید سلیمانی آنطور در همه شهرها نقش‌آفرینی کردند، چرا به حال خودشان رها شوند تا از آن توهین به شعور مردم استنباط شود؟ نکته مهم این است که در این بین مقصر هرکس که باشد از ناحیه دولت تلقی خواهد شد. چون دولت است که فعالیت‌های اجرایی را برعهده دارد و هر اتفاقی بیفتد این دولت است که باید مردم را در جریان بگذارد. به همین دلیل است که این آثار قطعا در حوزه‌های مختلف اقتصاد اعم از پس‌انداز، افزایش تولید و... دیگر برای مردم باورپذیر نیست و قطعا به اقتصاد ملی ما آسیب می‌زند.

هنوز آقای رئیس‌جمهور بعد از گذشت چند روز با مردم سخن نگفته است. رئیس‌جمهور به‌عنوان شخص دوم کشور از مردم عذرخواهی نکرده و اینکه بگویند طول کشید و اطلاعات به ما نرسید، بهانه به نظر می‌رسد. اولین قدم عذرخواهی مقامات بالای کشوری است تا التیام اولیه بر درد مردم باشد. تفاوت ما با کشور کانادا در این است که یک نمایه مذهبی داریم. یعنی این باور هست که کامل‌ترین دین را داریم و بر اساس آموزه‌های دینی چنین برخوردی درست نیست. مردم ما با این واژگان آشنا هستند. از دبستان و دبیرستان در کتب معارف اسلامی جامعه آموزش دیده اما در عمل شاهد آن نیستیم. خبرهایی می‌شنویم که جمعه بعدازظهر دولت در جریان واقعه قرار گرفته است درحالی که از جانب مردم پذیرفتنی نیست. همه اینها را که جمع کنیم آثارش را در اقتصاد، سرمایه‌گذاری‌ها و در تولید ناخالص داخلی و رشد اقتصادی به صورت منفی مشاهده خواهیم کرد. وقتی بحث اعتماد وجود نداشته باشد، انگیزه‌ای وجود نخواهد داشت. دولت باید احساس دلجویی و رضایتمندی را به‌وجود بیاورد و مشکل به‌وجود آمده را از جنس خود بداند تا اوضاع آرام‌آرام به شرایط عادی برگردد و به نتایج بعدی هم برسیم.

اگر دولتی کسری بودجه‌اش را از جیب مردم تامین کند، به نوعی فشار را به مردم انتقال می‌دهد، و اگر در این بین اتفاقی هم بیفتد، حقیقت را کتمان کند، مردم دیگر نمی‌توانند به آسانی دولت را حمایت کنند و پذیرای نگاه دولتمردان باشند. به هر حال اتفاق می‌افتد اما چگونگی برخورد با اتفاق نکته بسیار مهمی است. اکنون خواست عمومی اعلام عزای عمومی همراه با برنامه‌ریزی و مراسم و دلجویی است. مردم نسبت به رسانه‌ها هم بدبین شده‌اند هرچند مقصر رسانه‌ها نیستند، چون انعکاس نقطه نظرات دولت و کارشناسان را برعهده دارند. مطبوعات ما همانند پلیس نیستند که تحقیق کنند و دنبال واقعیت بگردند و این کار در رسانه‌های ما باب نیست. حالا چه خوب که با این حادثه مطبوعات ما هم مثل بسیاری از مطبوعات دنیا خودشان را با این واقعیت‌ها منطبق کرده و وارد این حوزه هم بشوند.

*س_پروژه‌های مقدماتی فتنه 98_س* *س_عبدالله متولیان در جوان نوشت:_س*

پیش از این گفته بودیم، برخلاف مدل براندازی جرج سوروس، مدلی که در فتنه 88 تجربه شد و به انقلاب‌های (بخوانید کودتاهای) رنگین و مخملین مشهور شد و بر اساس یک نسخه 98 بندی بر «پرچمداری یک حزب سیاسی داخل حاکمیت»، «به میدان آوردن مردم»، «دوقطبی سازی جامعه» و «استمرار حرکت تا براندازی کامل» تأکید داشت، فتنه 98 بر اساس مدل جدید براندازی، بر «حرکت‌های خشن و آشوب‌گرانه اعتراضی مردمی»، «جنبش‌های اجتماعی به ظاهر بی‌سر» و «اعتراض به مشکلات اقتصادی و معیشتی» که از سوی شبکه سازماندهی شده براندازی هدایت شده و متعاقب آن از سوی یکی از جریانات سیاسی داخلی مورد حمایت قرار گرفته و با سرعت بالا از وضعیت اجتماعی به سیاسی و حرکت به سمت براندازی تأکید دارد.

بر اساس قرائن و شواهد و مستندات موجود، فتنه 98 برای اوایل زمستان و سال نو میلادی طراحی و برنامه ریزی شده بود، اما فرصت طلایی ناشی از تغییر ناگهانی قیمت بنزین، سبب تغییر زمان اجرا به آبان ماه شد و ضمن تحمیل خسارات جانی و مالی با هوشیاری و حضور تحسین برانگیز مردم و تفکیک صفوف مردم از براندازان و آشوب‌گران کنترل شد. مرحله دوم فتنه 98 این روزها در دستور کار فتنه‌گران و شبکه نفوذ و برخی جریانات سیاسی دلبسته غرب قرار گرفته است. موفقیت فتنه 98 مستلزم تحقق و موفقیت سه پروژه کلیدی توسط ایادی داخلی و شبکه نفوذ به شرح زیر است:

1 - اولین نیاز فتنه گران در جنگ هنگ کنگی (نسل چهارم) از کار انداختن چرخ اجرایی کشور و اجرای پروژه بی‌دولت سازی، هرج و مرج و بی‌ثباتی سیاسی است که با اسم رمز «استعفا» در حال اجراست. این پروژه با شدت و حدت در تمامی لایه‌های اجرایی اعم از شورای شهر، قوه مجریه و... توسط اصلاح‌طلبان تندرو و با استفاده از ظرفیت رسانه‌ای مکتوب و مجازی و با حمایت مراکز سایبری خارج از کشور در حال اجرا است. بدیهی است چنانچه اسم رمز آشوب طلبان شکل عملیاتی به خود بگیرد هیچ حد یقفی نداشته و تا از کار انداختن کامل ساختار اجرایی نظام استمرار خواهد یافت. یکی از اهداف شومی که جریان فتنه از پروژه بی دولت سازی دنبال می‌کند «ناتوان سازی دولت در برگزاری انتخابات» در تاریخ دوم اسفند و تسری بی ثباتی به سایر قوا است.

2 - پروژه منفورسازی نیروهای امنیتی و انتظامی دومین نیاز آشوب طلبان است. هدف از اجرای این پروژه ناکارآمد کردن نهادها و ارگان‌های امنیتی و انتظامی در برخورد با آشوب‌گران به هنگام بروز اغتشاش و آشوب است. اسم رمز این پروژه «خونخواهی کشته‌های هواپیمای اوکراینی» است. مراکز سایبری دشمن در آلبانی، ریاض، لندن و... با همکاری شبکه نفوذ سازماندهی شده در داخل و هدایت و مدیریت رسانه‌های بیگانه مأموریت تولید محتوا و بمباران اخبار دروغین و جعلی برای تأثیرگذاری بر افکار عمومی را برعهده دارند. متأسفانه نقش اصلاح‌طلبان در این پروژه نیز غیرقابل کتمان است. عدم حمایت و همراهی نمایندگان اصلاح‌طلب از «نامه حمایت از سپاه در مجلس» نمونه‌ای از این حقیقت تلخ و همراهی آنان با جریان فتنه 98 است. همچنین در شرایطی که آشوب‌گران با سوءاستفاده از حادثه سقوط هواپیما به هنجارشکنی و فضاسازی و تولید خوراک برای دشمن مشغول هستند و در حالی که شخص سفیر روباه پیر در بین آشوب‌گران حضور پیدا کرده، درخواست‌های بی موقع برخی از اصلاح‌طلبان برای برگزاری تجمع، نمونه آشکار دیگری از همراهی اصلاح‌طلبان با جریان فتنه است. بدیهی است که استمرار این پروژه به بی اعتبارسازی سه دستگاه مهم: «نیروی انتظامی»، «وزارت اطلاعات» و «قوه قضائیه» می‌انجامد. یادآوری می‌گردد این همان پروژه‌ای است که در سال 78 نیز منجر به آسیب دیدن جدی این سه نهاد گردید.

3 - سومین نیاز مهم آشوب‌گران در تحقق فتنه اجرای پروژه بی اعتبار سازی از رسانه ملی است. عصبانیت فتنه گران از عملکرد موفق صدا و سیمای جمهوری اسلامی در انعکاس سریع و به موقع، درست و شفاف و ارائه تحلیل‌های مناسب توسط صدا و سیما در مرزبندی مردم معترض با آشوب‌گری در فتنه آبان ماه به هیچ وجه قابل پنهان کردن نیست و به همین دلیل است که جریان فتنه با عصبانیت تمام بر بی اعتبارسازی صدا و سیما اصرار دارند. رسانه ملی بی‌شک مهمترین نقش در «تبیین حقایق»، «منزوی کردن آشوب‌طلبان» و «به میدان آوردن و بسیج مردم علیه آشوب‌گران» را برعهده داشته و بی اعتبارسازی رسانه ملی منجر به اعتماد مردم به فضای مجازی و رسانه‌های دشمن و... می‌گردد.

اینک «ضعف‌های موجود در ساختار و الگوهای مدیریتی کشور که با «عدم استفاده درست از ظرفیت‌های داخلی»، «اعتماد به دشمن و دل بستن به حل مشکلات از طریق مذاکره»، «بهره گیری از الگوهای لیبرالیستی و اشرافی‌گری» و... منجر به آسیب دیدن اقتصاد، فرهنگ و معیشت مردم شده»، «وقایع اخیر و حادثه دلخراش سقوط هواپیما»، «اعلام نتایج بررسی صلاحیت‌ها توسط شورای نگهبان» و... همگی بهانه‌های مناسب برای تلاش دشمن برای تحقق سه پروژه مذکور در اختیار آشوب‌گران قرار داده است. همه مسئولان، دولتمردان، اصحاب رسانه، جریانات سیاسی، نخبگان و... باید بدانند که در شرایط فعلی که ملت ایران در وداع با سردار دل‌ها سنگ تمام گذاشته و با اقدام شجاعانه و راهبردی سپاه، اقتدار و هژمون شیطان بزرگ در هم شکسته و امریکا منتظر زمان مناسب برای انتقام گیری از ملت قهرمان ایران است حفظ وحدت و آرام‌سازی اوضاع از اوجب واجبات بوده و هر گونه سخن و اقدام در مسیر تخریب و تضعیف نیروهای مسلح به‌ویژه سپاه مقتدر، بی اعتبارسازی رسانه ملی، دمیدن در سرنای شیطانی استعفا و... بی‌شک به منزله همراهی با فتنه‌گران و کمک به تکمیل پازل دشمن تلقی شده و اقدام کنندگان حتما باید در این باره به مردم و دستگاهای ذی‌ربط اعم از قضایی، امنیتی و... پاسخگو باشند که همان‌گونه که برای دشمن بیرونی دوران بزن در رو تمام شده قطعا برای شبکه نفوذ و جریانات دوزیست داخلی نیز دوران بزن در رو تمام شده است.

*س_دردهای بیدرمان خاورمیانه_س* *س_محمدرضا ستاری در ابتکار نوشت:_س*

با ورود به دنیای نوین و سپریشدن دو دهه از قرن بیستویکم و درحالیکه بسیاری از مناسبات جهانی، منطقه‌ای و داخلی در واحدهای ملی دستخوش تغییرات بنیادین شده است، منطقه خاورمیانه نهتنها از این روند جهانی تاثیر متقابلی جهت برونرفت از مشکلات نگرفته، بلکه گویا به دامن مشکلات بیشتر و بحران‌های فزاینده‌تری نیز در افتاده است. مشکلات داخلی، حکومت‌های واپس‌گرا، اقتصاد وابسته، معضلات امنیتی گسترده، شکاف عمیق میان همسایگان تاریخی از دیرباز تاکنون گریبان این منطقه را گرفته است و همچنان نیز تشدید می‌شود.

هرچند سابقه طولانیمدت استعمار باعث شده تا سیر حوادث این منطقه به صورت طبیعی رقم نخورد، اما آنقدر اشتراک منافع و نیز پیوندهای فرهنگی و تاریخی میان مردمان و حاکمان منطقه وجود دارد تا دیگر توجیه این موضوعات در جهت افتراقات خاورمیانه، محلی از اعراب نداشته باشد. در چنین هنگامه پرآشوبی که بیش و پیش از هرچیزی در میان کشورهای خاورمیانه موضوع گفتمان و اعتدال را قربانی کرده است، معضل جدیدی نیز علاوه بر ظهور و بروز گروه‌های تندروی فروملی که نمونه تام و تکمیلشده آن را در قامت خلافت داعش مشاهده کردیم، به مصائب بیپایان خاورمیانه بیشتر از هر زمان دیگری اضافه شده است.

هرچند سابقه حضور نیروهای خارجی در این منطقه بهواسطه منابع انرژی و موقعیت استراتژیک آن، سابقه‌ای طولانی است، اما در طول سیسال گذشته به خصوص از زمان جنگ اول خلیج فارس تا اوج آن یعنی حمله آمریکا به عراق و خاورمیانه، مسئله عدم توازن قوا و نیز در دست گرفتن ابتکار عمل روند مناسبات خاورمیانه به دست قدرت‌های خارجی به امری بحران‌زا برای کشورهای منطقه بدل شده است. کافی است در این میانه نگاهی به روابط کشورهای همسایه در این منطقه داشته باشیم؛ کشورهایی که در اوج بحران‌های خاورمیانه که سیری صعودی نیز به خود می‌گیرد، علیرغم تمامی اشتراکات تنها بر پله واگرایی ایستاده و برای افق‌گشایی در این مناسبات تاریک دیپلماتیک، همواره چشم به قدرتی فراتر از منطقه دوخته‌اند.

اگر در طول یکصدسال گذشته در روند مناسبات تمامی مناطق مهم و حیاتی دنیا نگاهی داشته باشیم، قاعدتا نتیجه خواهیم گرفت که هرچند بستر ژئوپلتیک این مناطق موضوع منازعه و رقابت را تقویت می‌کند، اما کشورهای منطقه حداقل یکبار برای همیشه هم که شده سعی کرده‌اند نقطه اشتراکی را برای همکاری و تعامل در خود یافته و از چرخه معیوب رقابت، دشمنی، پشتهماندازی و نفوذ سختافزاری ژئوپلتیک در میان خود جلوگیری کنند. این مهم اما در منطقه خاورمیانه نهتنها به چشم نمی‌خورد، بلکه روزبهروز نیز در حال افزایش است. اکنون با نگاهی به وضعیت سوریه، یمن، عراق، افغانستان و شمال آفریقا مکعب فروریزش بحرانی را شاهد هستیم که برای حل هرکدام از آنها چارهاندیشی و خروج از دشواری تنها به بنبست ختم می‌شود. تنها در نمونه یمن، هجوم ارتش ائتلاف عربی به رهبری عربستان در این کشور شرایطی را ایجاد کرده که به گفته نماینده سازمان ملل، اکنون اوضاع این کشور شبیه به روز قیامت است. برای نمایاندن ناکارآمدی حکمرانان منطقه همین بس که نهتنها معضلاتی را که دنیا سال‌هاست از آن عبور کرده است را همچنان به دوش می‌کشند؛ بلکه طبق آمار سازمان نجات کودکان در چهارسالونیم گذشته، 85 هزار کودک زیر پنجسال یمنی تنها به دلیل گرسنگی جان خود را از دست داده که این میزان البته سوای مرگومیرهای ناشی از جنگ، بمباران و بیماری‌هایی است که از زمان حمله عربستان به یمن، گریبان مردم این کشور را گرفته است.

در چنین چشم‌اندازی، احتمالا یک راهکار برای برون‌رفت از این مشکلات طاقت‌فرسا وجود دارد؛ اینکه یکبار برای همیشه تمامی کشورهای منطقه با در نظر گرفتن اشتراکات فراوانی که در دل این منازعات به گوشه‌ای تاریک پرتاب شده، همانطور که ایران نیز پیشنهاد کرده، مجمع گفتوگوهای منطقه‌ای را ایجاد و به جای بازدارندگی بهوسیله راهبردهای سخت‌افزاری، در پیوند اقتصادی، فرهنگی و مناسبات سیاسی آنگونه منافع مشترک را به هم پیوند بزنند تا از دل آن، خودبهخود بازدارندگی متناسب با زیست و دنیای نوین متولد شود.

*س_خطرناک‌تر از موشک!_س* *س_محسن پیرهادی در رسالت نوشت:_س*

روزها بر ایرانیان سخت می‌گذرد. دوره عجیبی است، شهادت محبوب دل یک ملت با پرپر شدن 177 ایرانی و غیر ایرانی از یک‌سو و فشار اقتصادی و تلاطمات اجتماعی از سوی دیگر عجین شده و طاقت‌مان را طاق کرده است. غم این روزها، اگرچه سنگین است، اما ابعاد نوینی از نهاد شگفت‌انگیز «جامعه ایرانی» را هویدا کرده یا حداقل بیش‌ازپیش نمایان ساخته است:

1. به‌رغم آنچه برخی افراد کم‌اطلاع ادعا می‌کنند، جامعه ایرانی در همبستگی و اتحاد و یکپارچگی بی‌نظیر است. بارها در خبرها شنیده‌ایم که یک کودک یا نوجوان آمریکایی با دستیابی به یک سلاح گرم و گشودن آتش در مدرسه‌اش، جان چندین دانش‌آموز و معلم را گرفته است. واکنش جامعه آمریکا و رسانه‌های این کشور به این خبرها، معمولا زودگذر و سطحی است و برانگیزاننده احساس و عاطفه نیست. یکی دو روزی چند خبر منتشر می‌شود و دوباره، مافیای قدرتمند تولید و فروش سلاح فعال می‌شود و غائله را می‌خواباند تا کسی به نبود قوانین منع حمل و نگهداری سلاح معترض نشود.

این را بگذارید کنار واکنش مردم ایران به حادثه سقوط هواپیما، ملتی که یکایکشان احساس می‌کنند عضوی از خانواده خود را ازدست‌داده‌اند و در این غم ملی شریک‌اند. این همدلی بزرگ در غم و شادی، برای بسیاری از ملل دنیا دست نایافتنی و برای ما، نعمتی بی‌بدیل است. چه زیبا گفت آن ادیب که «حادثه سقوط هواپیما، 177 شهید و 85 میلیون زخمی داشت.»

2. سربازی برای میهن، مایه سرافرازی است. اگر تمام کشورهای دنیا تلاش می‌کنند ارج‌وقرب سربازی برای میهن را فریاد کنند، هیچ کشوری مانند ایران ما، چنین به یک سردار خود، افتخار نکرده و او را همچون نگین سلیمان، در برنگرفته است. تشییع پیکر پاک حاج قاسم در شهرهای مختلف ایران، بلاشک پرجمعیت‌ترین و پرشورترین بدرقه یک ملت از یک سرباز میهن بوده است. حضور طیف‌های مختلف مردم با عقاید و افکار گونه‌گون و حتی اقلیت‌های مذهبی در بدرقه سردار، نشان از میهن‌پرستی، قدرشناسی و وفاداری مردمی دارد که یک‌شبه عاشق کشورشان نشده‌اند که با وقوع چند مصیبت، هرچند سخت و جان‌سوز، از وطن دل ببرند.

3. ما، هم دوست زیاد داریم و هم دشمن. البته امروز بیش از هر زمان دیگری دوست و دشمن ایران از هم قابل تمییزند. آمر جنایت بزرگ ترور سردار دل‌ها، وقیحانه از ایستادن در کنار ملت ایران می‌گوید. از سوی دیگر، دوستان ملت ایران، دردمندانه خودشان را در آلام ما شریک می‌دانند و به ما، به چشم ملتی بزرگ و تاریخ‌ساز می‌نگرند. البته ما دشمنان دیگری هم داریم، دشمنانی از جنس کم انگیزگی، رکود و ناکارآمدی که هرچه هست درون خود ماست و علت‌العلل آن، سم مهلک ناامیدی است. باید بدانیم که هیچ‌چیز به‌اندازه ناامیدی ما را از حرکت در مسیر درستمان به‌سوی قله بازنمی‌دارد. تیر ناامیدی از هر موشک دشمن خطرناک‌تر است، حال‌آنکه گاهی خود ما، به‌جای پدافند در برابر تیرهای ناامیدی، به‌اشتباه در اظهارات و اعمال‌مان امید را نشانه می‌رویم. امید بالاترین سرمایه ماست، امید همان سرمایه‌ای است که ما را از گردنه‌های سخت عبور داده و خواهد داد.

ما با وطن خود پیمانی داریم از جنس امید و در روزهای شاد و آینده درخشان این مرزوبوم، یاد لاله‌های پرپر این روزهایمان را گرامی خواهیم داشت.

ما را سریست با تو که گر خلق روزگار دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم

جوخه‌های ترور می‌توانند یک ملت را بکشند؟! / پروژه‌های مقدماتی فتنه 98 2
جوخه‌های ترور می‌توانند یک ملت را بکشند؟! / پروژه‌های مقدماتی فتنه 98 3
جوخه‌های ترور می‌توانند یک ملت را بکشند؟! / پروژه‌های مقدماتی فتنه 98 4
جوخه‌های ترور می‌توانند یک ملت را بکشند؟! / پروژه‌های مقدماتی فتنه 98 5
جوخه‌های ترور می‌توانند یک ملت را بکشند؟! / پروژه‌های مقدماتی فتنه 98 6
جوخه‌های ترور می‌توانند یک ملت را بکشند؟! / پروژه‌های مقدماتی فتنه 98 7
جوخه‌های ترور می‌توانند یک ملت را بکشند؟! / پروژه‌های مقدماتی فتنه 98 8